eitaa logo
همسفر تا بهشت
353 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
94 فایل
ادمین کانال 👉 @pasokhgoo31 🌹کپی=صلوات احکام ویژه متاهلین: @ahkam5 وبلاگمون👇 http://hamsafar.loxblog.com/ لینک جوین کانال https://eitaa.com/joinchat/2681274372C51ca9a2bbb ـــــــــ حالا این آخری، یه صلوات میفرستی؟!
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💠 💟 پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت: سردت نیست؟ نگهبان گفت: عادت دارم. پادشاه گفت: می‌گویم برایت لباس گرم بیاورند ولی پادشاه فراموش کرد!!! 👈 صبح شد جنازه آن نگهبان را دیدند روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما لباس گرمت مرا از پای درآورد.... 🆔 @haamsafar
🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪای ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ می‌خوﺭی؟» ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ!» ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪﺍی ﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﭼﺮﺍ...؟» ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: «ﭼﻮﻥ وقتی که ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪاوﻧﺪ ﺭﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ نمی‌کند. ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی. ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ!» ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می‌فرمایند: «ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ مگر آنکه روزی او بر عهده خداست...» ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند! آشوب‌های زندگی حكمت خداست. از دل آرام بخواهيم، نه دريای آرام! دلتان همیشه آرام....🙏🏻🌸 ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ❤️ @haamsafar نشر مطالب صدقه جاریه است
حتما بخونید 🌸عیدی روز عید غدیر! روز هیجدهم ذی الحجه یعنی روز غدیر مردم برای تهنیت گفتن به محضر میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می‌شتافتند، و به شرف دستبوسی او نائل می‌شدند، عید غدیری بود جمعیت انبوهی برای تبریک‌گوئی به محضرش رفته بودند، فرزند بزرگوارش که در سنین جوانی قرار داشت از مهمانان پذیرائی می‌کرد. برای آوردن شربت به‌اندورن خانه رفت، ولی باز نگشت، پس از چند لحظه صدای شیون از زنان درون خانه برخاست، حاجی به‌اندرون شتافت زنان را امر به سکوت کرد، آنگاه سبب ناله آنان را پرسید، معلوم شد جوانش برای شستن ظرف کنار حوض رفته، بر اثر لیزی پاشوره، به دورن حوض افتاده، پیشانیش شکسته آنگاه زیر آهنی که برای حفظ بچه‌های کوچک روی حوض انداخته بودند مانده و مرده است، مادر و خواهر و زنان محرم از دیر کردن او نگران شده، چون بدنبالش رفتند او را مرده یافته از حوض بیرون آورده بودند، حاجی از زنان تقاضا می‌کند تا رفتن مهمانان سکوت را رعایت کنند، سپس خود به پذیرائی تازه ‌واردین مشغول شده و با چهره‌ای باز بنوازش مهمانان می‌پردازد!! ساعت نزدیک ظهر می‌شود، بعضی از دوستان را از رفتن منع می‌کند و آنان را به تناول غذای ظهر دعوت می‌نماید، با دوستان خصوصی نماز جماعت بجای آورده، غذا می‌خورد، سپس به آنان می‌گوید: علت اینکه از شما خواستم بمانید این است، که خداوند مهربان امروز که روز ولایت و نصب امیر المؤمنین به منصب خلافت از رسول الله است به من عیدی عنایت فرموده و عیدی من انتقال جوان من به جهان بعد است، مرا کمک کنید تا به کفن و دفن او مشغول گردیم، میگویند تا پایان برنامه زبانش مشغول تلاوت آیات حق بود، و از آنحضرت کلمه‌ای که نشانگر نارضایتی او از آن قضا باشد شنیده نشد. 📗برگرفته از کتاب نظام تربیت در اسلام نوشته استاد حسین انصاریان @haamsafar نشر مطلب صدقه جاریه است 😍
✨﷽✨ ✅ مراسم عروسی بود پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد پیشش آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید. معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. و داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که شما ساعت را از جیبم بیرون می‌آورید و جلوی دیگر معلمین و دانش‌آموزان آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد و شما آبروی من را نبردید. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست ... چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 💥 و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید. درود بفرستیم به همه معلم هایي كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان مي كارند و هم تخم پاكي و انسانيت و جوانمردي را. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @haamsafar
. 💢 💢 زن و مرد دعواشون شد! با هم قهرن! با هم حرف نمیزنن! حتی به هم نگاه هم نمیکنن! صدای زنگ تلفن: زن گوشی رو بر میداره. مرد میشنوه که دوستای زن به دورهمی دعوتش کردن! مرد با خودش فکر می کنه: کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چند ساعتی تنها باشم فکر کنم! صدای زنگ تلفن: مرد گوشی رو بر میداره. زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن! زن با خودش فکر میکنه: کاش قبول نکنه. کاش نره. همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسه همین نمیرم تا با هم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم. مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن. زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت🌸   ••✾ @haamsafar ✾••