هدایت شده از جواد گیلانی
سلام صبح بخیر 🌻
امام صادق علیه السلام: الخُلقُ الحَسنُ يَميثُ الخَطيئةَ كما تَميثُ الشَّمسُ الجَليدَ
خوشخويى گناه را ذوب مى كند، همچنان كه آفتاب يخ را.
📚 الكافي: ج 2، ص 100، ح 7
🏴به مناسبت وفات مادر چهار شهید کربلا؛
▪️مادری که سه ستاره داشت یک ماه
▪️ چرا به حضرت فاطمه کلابیه(س) ام البنین میگویند
▪️روضهخوانی رهبری در مصیبت حضرت امالبنین(س)
➕سخنرانی و مداحی
جزئیات و ارسال نظر در👇
http://www.jahannews.com/news/788640
@jahaannews
jahannews.com
J75-TA89.mp3
4.24M
#تفسیر_قرآن_کریم
#سوره_هود
#استاد_محمدرضا_شایق
#جلسه_75
تفسیر آیه ی 89
لینک کلیپ تصویری : https://aparat.com/v/IobfJ
Eitaa.com/HedayatGroup1395
❇️مدیر عامل شرکت احیا گستر طب فرآیند در گفتگو با رادیو تهران: حمایت بانک ها از تولید وجود ندارد/ تنها نهادی که از تولید حمایت کرد سازمان بسیج بود
🔹محمدی مدیرعامل احیا گستر طب فرآیند در خصوص حمایت نکردن بانک ها بیان کرد: زمانی که طرح ما توسط معاونت علم و فناوری ریاست جمهوری تایید شده بود و به بانک جهت در یافت وام تولید ارجاع داده شد امیدوار بودیم که میتوانیم با حمایت ها، تولید این دستگاه ها در کشور تحقق یابد، اما با موانع بانکها روبرو شدیم و منجرب به عدم اجرای طرح در آن زمان شد.
مشاهده مشروح خبر👇
https://basijasnaf.ir/node/72434
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ 26 دی سالروز فرار شاه از ایران
♦️به یادجمله معروف موقع فرار تو باند فرودگاه (احساس خستگی میکنم نیاز به یک استراحت دارم ) وآرزوی بازگشت را به گور برد
🔸پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
♦️برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
#حدیثگرافے☘
امیرالمؤمنین عليه السلام میفرمایند:
اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند:
قانع بودن به نادانى،
آزمندى به دنيا،
بخل ورزى به زيادى،
رياكارى در عمل،
و خودرأی بودن
لَولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ كُلُّهُم صالِحينَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنيا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّياءُ فِي العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأيِ
📚 المواعظ العدديّة، صفحه 263
✅ @Emamzaman_313_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم/ای مادرهای من
🔹سخنرانی دیده نشده امام خمینی (س) در جمع مادران و خانوادههای شهدا
🔸من راجع به مصیبتهایی که به شما وارد شده بسیار متاثرم؛ به طوری که نمیتوانم صحبت کنم...
#خبرگزاری_بسیج
Basijnews.ir
@Basijnewsir
❇️دکتر غلامرضا حسن پور رئیس سازمان بسیج اصناف، بازاریان و فعالان اقتصادی کشور در جلسه فرماندهان و شورای مرکز بسیج وزارتخانه امور اقتصادی ودارایی:بسیج وزارتخانه باید با رویکرد تخصصی برای رفع مشکلات مردم با کاردقیق کارشناسی واقدام جهادی گام بردارد.
🔹وی افزود: رده های بسیج در وزارتخانه امور اقتصادی ودارایی ازجمله مالیات، بانکها، گمرکات، سازمان خصوصی سازی، بورس و غیره با رویکرد جدید به کمک مردم خواهند آمد و با تشکیل هیاتهای اندیشه ورز در همه سطوح با حضور بخش خصوصی و فعالان اقتصادی برای رفع موانع تولید اقدام و پشتیبان تولید و اقتصاد عمومی خواهند بود.
🔹رئیس سازمان بسیج اصناف، بازاریان و فعالان اقتصادی کشور بیان کرد: برخی از بخشنامه ها و تصمیمات باید مورد بررسی مجدد قرار گرفته و انتطار سازمان بسیج از فرماندهان و شورای بسیج وزارتخانه، ارایه راهکارهای برون رفت از وضعیت کنونی اقتصاد وتلاش برای تحقق اقتصادمقاومتی به معنای واقعی آن است. Basijasnaf.ir
سلام صبح بخیر 🌻
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم : التّائبُ مِن الذَّنبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ
كسى كه از گناه توبه كند مانند كسى است كه گناهى نكرده است.
رئیس سازمان بسیج اصناف،بازاریان وفعالان اقتصادی کشور در نشست شورای فرماندهان بسیج وزارت اقتصاد عنوان کرد؛
ریل گذاری ها در بسیج وزارت اقتصاد برای اجرای ماموریت های جدید انجام شد
https://basij.mefa.ir/fa-IR/basij.mefa/8075/news/view/18566/217424/Staging
سلام صبح بخیر 🌻
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم : خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاَِهْلِهِ وَاَنَا خَيْرُكُمْ لاَِهْلى ما اَكْرَمَ النِّساءَ اِلاّ كَريمٌ وَ لااَهانَهُنَّ اِلاّ لَئيمٌ
بهترين شما كسى است كه براى خانواده خود بهتر باشد و من از همه شما براى خانواده ام بهترم، زنان را گرامى نمىدارد، مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمىكند، مگر شخص پَست و بى مقدار.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش سیمای استان لرستان ازافتتاحیه دفتر بسیج تجاروفعالان اقتصادی اتاق بازرگانی
سلام صبح بخیر 🌻
امام علی عليه السلام:
شَرُّ الناسِ مَن لا يَعفُو عَنِ الزَّلَّةِ ، و لا يَستُرُ العَورَةَ
بدترين مردم كسى است كه لغزش را نمى بخشد و عيب پوشى نمى كند.
📖 غرر الحكم ، ح۵۷۳۵
✅بیستمین دوره کلاسهای فقه بازار برگزار شد.
✳️به همت بسیج اصناف شهرستان مبارکه دوره بیستم کلاسهای فقه بازار با حضور بیش از ۳۵ نفر از کسبه شهرستان مبارکه در محل حوزه بسیج اصناف شهرستان مبارکه برگزار گردید.
✳️در این دوره که با تدریس حاج آقا بخشایش صورت گرفت بر مبنای کتاب فقه بازار مسائل و مباحث مربوط به عقود اسلامی نحوه خرید و فروش اسلامی مورد تدریس قرار گرفته و در پایان از شرکت کنندگان آزمون فقه بازار گرفته شد.
✅همچنین به شرکت کنندگان در دوره گواهی پایان دوره کلاس فقه بازار اعطا گردید.
#بسیج_اصناف_سپاه_شهرستان_مبارکه
استان اصفهان
سلام صبح بخیر 🌻
امام صادق علیه السلام: اَللَّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ فِي مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّٰهِ، وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ .
خدایا برسان به مولای ما امام راهنمای راهیافته، قیام کننده به فرمانت که درودهای خدا بر او و پدران پاکش، از سوی همه مردان و زنان مؤمن، در مشرقهای زمین و مغربهایش، همواریها و کوههایش، خشکیها و دریاهایش و از طرف من و پدر و مادرم، از درودها به وزن عرش خدا و امتداد کلماتش و آنچه دانشش برشمرده و کتابش به آن احاطه یافته...
مفاتیحالجنان دعای عهد
الهم عجل لولیک الفرج
امام صادق علیه السلام: اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْه
خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهدهام، عهد و پیمان و بیعت تجدید میکنم که از آن، رو نگردانم و هیچگاه دست برندارم. خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاعکنندگان از او قرار ده و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواستههایش و اطاعتکنندگان اَوامرش و مدافعان حضرتش و پیشگیرندگان به سوی خواستهاش و کشتهشدگان در پیشگاهش...
مفاتیحالجنان دعای عهد
الهم عجل لولیک الفرج