آه بی فایده بوده است تمنا کردن
قصدت این ست گذر کردن و رسوا کردن
غم مهتاب مرا سخت زمینگیرم کرد
حال مردابم و دورم ز تقلا کردن
من پی وا شدن زلف گره خورده وصل
تو به دنبال مرا از سر خود وا کردن
بعد تو کار زلیخا شده هر شب رفتن
سر چاهی که در آن بودی و نجوا کردن
«عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش»*
گرچه معشوق کمر بسته به حاشا کردن
عشق معنای صحیحی ز رسیدن ها نیست
عشق یعنی بدهی تن به مدارا کردن
نفسی هست دلی هست ولی جانی نیست
مرگ یعنی که مرا از تو مجزا کردن
#محمد_عزیزی🌱
#غزل_شب🌙
🖤🪴@hicheestan
گفته ای:"ترک تو راحت به نظر می آید"
آه راحت به لبت حرف سفر می آید
گله از صبر ندارم،گله مندم از تو
گاه گاهی ز رقیبم که خبر می آید
گیره از موی گشودی و دلم با خود گفت:
که فقط عقده گشایی ز تو بر می آید
می برم دست به تسبیح و به دل نیت وصل
آه این مرتبه هم مهره ی شر می آید
عمر من رفت به پای غم دوری اما
عمر هر فاصله یک روز به سر می آید
#محمد_عزیزی
نعاني من مرض عُضال إسمُه الأمَل
از بیماری سختی رنج میبریم...
نامش؟!
امید!
#محمود_درویش
#عربیات
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
"امید" گاه همین قدر مایهٔ رنج است...
#محمد_عزیزی
احوال تو با غیر رسیده است به گوشم
در باخبری غصه کم از بی خبری نیست
#محمد_عزیزی