🔶 دسترسی سریع به تمامی هشتگهای رادیو حبیب
#نمایش_صوتی
#دکلمه
#پادکست
#روایت
#پیام
#آهنگ
#نماهنگ
#خبر
#تصویر
#ویدیو
#پیام_شما
#همراهی
#معرفی_دوره
#باصدای_تو
#یادداشت
#تیزر
#خودمونی
(این لیست بروزرسانی خواهد شد.)
📻 •| رادیو حبیب |• 📻
سهسال قبل بود تقریبا که با کلی شوق و ذوق رفتیم که اولین مهر رو تو شناسناممون بزنیم. کلی تو صف موندیم و هی شمارهی نامزد انتخابیمون رو مرور کردیم که یهو یادمون نره و اشتباهی بنویسیم.
حس میکردیم که موثرترین نقشمون توی بازی رو بالاخره بهمون دادن. حق یه انتخابی که قرار بود یه مقام بالارتبه رو تعیین کنه، رئیس جمهور!
بالاخره رسیدیم به قسمت جذابش که تحویل دادن شناسنامه بود.
آقایی که مسئول بررسیشون بود یه نگاه به ما انداخت و یه نگاه به شناسنامهها؛ آخرش هم هردوتاش رو بهمون برگردوند و گفت «شما یکماه دیگه هجده سالتون میشه، نمیتونین رای بدین!» خلاصه که یهو همهی شوق و ذوقمون خوابید.
با کولهباری از اندوه و غصه مسیر برگشت رو درپیش گرفتیم و حتی بستنی خوردن هم حالمون رو سرجاش نیاورد.
البته اینم بگم؛ امسال بالاخره تونستیم رای بدیم! با کلی خوشحالی و همون مقدار از ذوق سهسال پیش رفتیم و شناسنامه رو با غرور تحویل دادیم. ایندفعه ولی پسش ندادن به خودمون و پاس دادن به بغلیشون، بعدم سبابهی مبارکمونو همونطور که اینجا مشاهده میکنین جوهری کردیم و هزارتا عکس با ژستهای مختلف گرفتیم؛ از حالت انداختن رای در صندوق تا عکس از جوهرای قشنگ و آبی انگشتمون...
البته یکم توی ذوقمون خورد چون انگار همهچی الکترونیکی شده بود و دیگه اون صفحهی خالی توی شناسناممون مهر نمیشد.
هرچند اینبار با یه بستنی در راه برگشت تونستیم غصهشو بشوریم و ببریم، مهم این بود؛ ما بالاخره رای دادیم.✌️🏼😎
✍🏼فاطمه برومندپور
#خودمونی
داشتیم حلواهارو به قول خودمون مدرنطور تزئیین میکردیم که یهو یکی از بچهها اومد جلو و با اون لهجهی شیرین و بانمکش گفت: «خاله میتونم منم تزئیین کنم؟» یکم به حلواها نگاه کردم، دیدم ظرف برای خرابکاری زیاد مونده بود.
کنارم نشوندمش و طرحایی که میتونست روی حلوا اجرا کنه رو کف دستش کشیدم.
بادقت به دستای دارچینی _ نارگیلیم زل زده بود و دستای کوچولوشو دقیقا شبیه به حرکت انگشتام تکون میداد.
بهش خندیدم و با ذوق یه لبخند بزرگ تحویلم داد.🥹💗
وقتی خوب یاد گرفت، حلواها رو به خودش سپردم. حواسم پرتِ تزئیینات خودم شد و یهویی چشمم به حلواهای آقاکوچولو افتاد. ماشالله به استعداد بچه، برای خودش یه پا طراح بود فسقلی^^🪴
خلاصه که دستش دردنکنه هم خیلی خوشگل شدن و هم از ریختن حلوا و پاشیدن دارچینا تا حد زیادی درامان موندیم.
پ.ن: البته اون قلب ناقابلِ وسطِ حلواها اختصاصا کار خودمه😁💪🏼
#خودمونی
زیباترین صدا توی مساجد، حرمها و حسینیهها بعد از صدای اذان تعلق میگیره به صدای بچهها!
وقتی بدون توجه به تمام دنیا و اتفاقاتش با پاهای کوچیکشون توی صحن میدوَن و مهرهارو بهم میریزن تا باهاش خونه بسازن؛ این شاید بهترین قاب دنیاست.
اینکه مطمئنن اینجا خونهی امن خودشونه و از هیچ نگاهی خجالتزده نمیشن و حتی وقتی خسته شدن، یه گوشهی صحن، آروم رو پای مادرشون به خواب میرن.
چقدر خوبه که خادما و بزرگترا این لذت رو سرکوب نکنن و اجازه بدن تا این خاطرهی قشنگ از چلچراغهای حرم و فرشهای صحن و مهرهای حرم توی قلب پاکشون حک بشه.
بعد از این حکاکی بزرگ، پاهای اونا دیگه هیچوقت از تار و پودهای این فرش، و قلبهاشون هیچوقت از ضریح و بوی عطر خوشِ توی صحن جدا نمیشه!🥰🌱
پ.ن¹: این خانم کوچولویی که اینجا مشاهده میکنین داشتن قرآنارو میبوسیدن و به سلیقهی خودشون مرتب میکردن.
خیلیم سلام رسوندن به همهی اعضای حاضر در حبیب😍😂
پ.ن²: شماهم خاطرهی قشنگی از کودکی خودتون یا فرزندانتون توی صحن حرم یا مساجد دارین؟
حتما برای ماهم تعریف کنین.😍
#خودمونی
درست از وقتی زمزمهی حرکت تو مسیر عاشقی تو خونه میپیچه قلبم پُر میشه از هیجان و یه اضطراب شیرین:)
همهی بدو بدوهای قبل سفر جای خودش. وقتی خسته از یه راه طولانی تو هوای چهل و چند درجه میرسی جنوب و یه عده آدم مشتاق میبینی که با عشق و لبخند دارن ازت پذیرایی میکنن، انگار دل آدم قرص میشه به اینکه هنوز هم آدمیت و احترام و عشق و مهرِ بی توقع توی عالم جریان داره.
انتهای شب، یه فنجون چای داغ کنار گرمای مهر همسفرا و یه قلب بی قرار و مشتاق زیارت داریم. گاهی همهی دلخوشی یه آدم، میتونه همینقدر ساده و دلچسب باشه.❣
تو #مسیرعاشقی همراه ما باشید.🥲
#خودمونی
عکاس: فاطمه برومندپور
#کربلا
#اربعین
📻 •| حبیب آوا |• 📻