5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | از این زاویه به صدقه نگاه کنید؟
🌸 حجت الاسلام پناهیان
📲 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | توصیه رهبری به یاد پدر و مادر و فراموش نکردن آنها بعد از مرگ ➕ #حدیث
🌸 با قرائت یک #فاتحه یاد کنیم از امام، شهدا و تمام اموات و گذشتگان مومنین
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
پنج صفت عدم پيشرفت معنوي.mp3
5.08M
🔉 #گوش_کنید| پنج ویژگی بیان شده در روایات که مانع رشد انسان می شود⁉️
🌸 حجت الاسلام رفیعی
📲 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
📗 #احکام |زيورآلات زنان
🔻 پرسش ۳۱۷ . زيورآلات زن، اگر در معرض ديد نامحرم باشد، چه حكمى دارد؟
🔹▫️ آيات عظام امام، بهجت، صافى، خامنه اى، فاضل و وحيد: بايد از ديد مرد نامحرم پوشانده شود.۲۹۰
آيه اللّه تبريزى: پوشاندن زيوآلات پنهانى (مانند دستبند، النگو و گردن بند )، از ديد نامحرم واجب است ؛ ولى پوشاندن انگشترى كه پيش زنان بزرگ سال و يا كمى پايين تر متعارف است، واجب نيست.۲۹۱
آيه اللّه سيستانى: پوشاندن گردن بند از ديد نامحرم واجب است ؛ ولى پوشاندن النگو، دستبند، حلقه ازدواج و انگشتر واجب نيست.۲۹۲
آيات عظام مكارم و نورى: پوشاندن زيورآلات پنهانى (مانند دستبند، النگو و گردن بند ) از ديد نامحرم واجب است ؛ ولى پوشاندن حلقه ازدواج و انگشتر، واجب نيست.
۲۹۳
📖 توصیه می کنیم پاسخ تفصیلی مراجع عظام تقلید را در ادامه کلیک کنید و در سایت دینی هدانا بخوانید:
http://yon.ir/EDLHE
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
📗 #احکام | خرید و فروش کتابهاى گمراه کننده
🔻 سوال: خرید و فروش کتابهاى گمراه کننده چه حکمى دارد؟
جواب:
خرید و فروش و نگهدارى کتابهاى گمراه کننده جایز نیست مگر براى پاسخگویى و ردّ مطالب آن براى کسى که قدرت علمى این کار را داشته باشد.
اجوبة الاستفتائات، سوال ۱۳۲۶
منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
http://yon.ir/U5q9x
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | پاسخ به شبهات / حجاب در زمان پیامبر صلی الله علیه چگونه بود⁉️
🌸 حجت الاسلام مومنی
#حجاب
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...
😢💔🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir
هدایت شده از سایت دینی هدانا
🔺بخوانیم | یه سنت خوب در روز جمعه
🌸 پیامبر (ص):
«هرکس سوره جمعه رابخواند،خداوندبه تعداد کسانى که دربلاد مسلمین در نماز جمعه شرکت مى کنند و کسانى که شرکت نمى کنند، به او ده حسنه مى بخشد».
تفسیر مجمع البیان ج10/5
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 http://hadana.ir