eitaa logo
هادرون
6.5هزار دنبال‌کننده
56.3هزار عکس
21.5هزار ویدیو
224 فایل
کانال خبری تحلیلی هادِرون؛ بروزترین کانال خبری استان یزد در #ایتا برای درج پیام در کانال به ایدی زیر پیام بدید: @ertebat_ba_haderoon ❌ تبلیغات👇👇👇 @tablighate_haderoon
مشاهده در ایتا
دانلود
هادرون
#ارسالی نه به سگ کشی😐 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283
هههیییییی خدایا شکرت ... چرا سگ ها رو میکشین ای بابا زنده بگیرین این سگ های هار رو ... چرا حیوانات زبون بسته رو میکشین ... بخدا داریم کسانی که رو میگیرن😉 میتونن برو بچه های شهرداری اردکان از کانالها برای شماره این استفاده کنند... هم شماره ندادن؛ ها رو بدن به که هرکس در 24 ساعت ؛ رو مشاهده کرد؛ زنگ بزنه تا بیان بگیرن... رو 🖊 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
هههیییییییی خدایا شکرت شنیده شده کارمندان دارالحکومه به قصد تفرج و تفریح و گردش به محل بازی رئیس دارالحکومه در کودکی خواهند رفت ... ان شا الله که هوا خوب باشد و خوش بگذرانند ...🙈🙊😊 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
هههههییییییی خدایا شکرت شنیدیم یکی از مسئولین اردکان؛ چند شب پیش؛ یه جایی گفته: بله همه مشکلات تقصیر دولت قبله چون همه مدیرانش ابدارچی بودن بعد شدن رئیس و مدیرکل😂 حالا جدای از اینکه دولت قبلم دولت تدبیر و امید بوده؛میخوام بدونم خودشون در اون دولت چه شغلی داشتن؟؟؟😂 یا منظورشون دوتا دولت قبل بوده؟ جالب اینه که چندتا در همون بودن و سکوت اختیار کردن😂 موفق باشید 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
ههههیییییییی خدایا شکرت میگن یه شب یه جا توی یه مراسمی همه جمع بودن🙈🙊 البته شامم دادن ها ... اصحاب و یاران در مدح یار تا میتوانستند از خود کلمات قلمبه🤔،غلمبه🤔.نوبَر سُلتون 🙈🙊 ( خودتون هرچی خواستین انتخاب کنین )؛ بیرون تراویدند😂 جالبیشم این بوده که در ابتدای جلسه اصلا گفتن تعریف و تمجید نکنین و مشکلات رو بگین🙈🙊 ولی.... خدایا شکرت... این خوشی ها رو از ما نگیر 🖊 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
ههییییییی خدایا شکرت طرف با رانت فولاد و استخدام شده به واسطه ارتباطش با فلانی نگهش داشتن میاد حرف از اخلاق میزنه😂😂 پررویی هم حدی داره که از حد گذروندنش بابا با اخلاق قانونمند 😂😂😂😂 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
ههییییی خدایا شکرت ...😊 ممنون که روزی رسونی...🙊🙈 شنیدیم یکی از سابق دارغوزاباد رفته پیش یکی از اعضای شورای شهر؛ کرده و گفته کسی محل کار جدیدم یکی هم بهم نمیده چه برسه به اتاق و اینا 😂😂😂😂 چقدر ادم باید مظلوم باشه اخه ... چرا اذیتش مکنن اخه.. گناه داره خب یه ای؛ اتاقی چیزی بهش بدین دیگه... 🔺هادرون؛ رسانه مردم کوچه و بازار http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
هدایت شده از گفتمان امام
🌹برای کمال! هفتم مردادماه، سالروز شهادت برادر شهیدم کمال است! بیاد او که زندگی و شهادتش بوی امام زمان(عج) می دهد! 🌹از همان ابتدا آقایش نامش را انتخاب کرد و در تصادفی که کسی امید زنده ماندنش را نداشت خودش شفایش داد و در عملیاتی که با نام قشنگ خودش مزین شده بود او را برد تا روزی که می آید همراهیش کند. 🌹یک از زندگی اش: بعضي ها كارشان اين است كه در مبارزه كمكي نمي كنند دل مبارزان ديگر را نيز خالي مي كنند. بسياري كمال را مي ترساندند كه ساواك با تو چنين و چنان مي كند و تو را مي كشند. جواب كمال يك چيز بود و بس: "يك جان دارم. هر چه شد، شد." انقلاب كه به اوج خود رسيد تمام كار كمال و خانواده شده بود پخش اعلاميه هاي امام و شركت در راهپيمايي ضد نظام شاهنشاهي. 🌹 گوشه ای از وصیت نامه : "و ای امّت شهید پرور، من حقیر از شما تقاضامندم که صبر داشته باشید. هِی نگویید این مملکت چه شد، کجا شد، داشته باشید روزی می آید که در ناز و نعمت زندگی کنید. چون اگر می خواهید خدا با شما باشد صبر داشته باشید. در آیه سوره بقره داریم که "یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرینَ"" 🌹 ای برای او: بر بام بلند فتح بر قله شهادت استاده ای پس دستهای متبرک خود را که تا خدا راه زیادی ندارد در برابر آینه آسمان نگه دار و ملائک را بگو ما را نیز آنچنان که تو به خدا رسیده ای دعا کنند و صفای دل و محبتی که تو را بدان "کمال" رساند در سینه هایتان بیفزود و "مروتی" که به تو اوج عشق خدایی بخشید را به ما ارزانی دارد و خدای بزرگ بر تو متبرک دارد آن "کمال" و آن "مروت" را. 🌹هدیه به امام و شهدا، فاتحه و
نمازام خیلے غلط داره💔 بعضی وقتا انقدر داخلش حواسم پرت میشه که هیچی از نمازم نمیفهمم😭 حتی نمیدونم نماز شهدا چجور بود که شهیدشون کرد🤔 وصیت نامه شهدا درباره نماز چی بود🤭 دوست دارم کسایے که توی نمازشون تلنگر خوردن رو بشناسم🙃 حتے دلم میخاد خاطرات شهدا درباره نمازشون هم بدونم🙂 کمکم میکنی رفیق!؟ آره رفیقم تشریف بیار اینجا همه چیزی یاد بگیر غیر این چیزایے که گفتی و ‌ و و... هم داریم😍 حتی هم براتون گفتیم✌️ بیا جانم ❣ eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
یک معلم برای شاگرد خود برای محمد حسین بای ذنب؟! معلم که باشی طاقت دیدن ناراحتی و غم و اندوه شاگردت را نداری چه برسد به آن‌که داغش تا ابد بر دلت سنگینی کند محمد حسین جان حلالم کن! به تو گفتم علم بهتر است از ثروت اما حال می بینم در ثروت مند ترین شهر ایران،اردکانِ صنعتی با جمعیت بالغ بر ۱۲۰هزار نفر یک بیمارستان با کلیه ی امکانات لازم‌ وجود ندارد! اسمش کمبود امکانات است‌یاخطای انسانی من نمی دانم! آن قدر می دانم که زور پول و ثروت به خوبی خوب بر وجدان های به خواب رفته یا بهتر بگویم به خواب زده شده چربیده است. آری! محمد حسین عزیز دیگر در میان ما نیست اما نمی دانم این قصه ی شوم و تلخ تا کجا قرار است ادامه دار باشد! قصه‌ی تلخ نبود یا فراهم نبودن امکانات لازم جراحی اورژانسی یا عدم وجود پزشک متخصص که نیاز به اعزام یزد باشد. آن هم برای شهری که لقب ثروت مند ترین شهر ایران را یدک می کشد.... آقایان و حضرات مسئول بی زحمت تکلیف مان را مشخص کنید اگر وجدانی بیدار است و هیچ اقدامی صورت نمی گیرد... اگر هم وجدان های نازنین تان به خواب رفته است که دیگر هیچ... به قول معروف‌ چه بگویم؟دگر گله ای نیست اگر هست دگر‌حوصله ای نیست.... ایام عزت تان مستدام شادی روح محمد حسین عزیز‌ و تمامی درگذشتگان،فاتحه مع الصلوات 🔺هادرون http://eitaa.com/joinchat/79757312Cb9283fe96c @haderoon www.haderoon.ir
هادرون
❌خبرنگاران افسرده‌ترین عضو این جامعه هستند محمد درویش فعال رسانه.ای: رسانه‌ها در ایران مشکلات
😥😥😥چقدر این متن حرف دل خیلی از دوستان رسانه هست مخصوصا آنهایی که مستقل هستند بی یاور هستند به جناحی وصل نیستند برای اهداف انقلاب کار می کنند مطالبه گری می کنند تهمت می شنوند تهدید می شوند نیروهای امنیتی رصدشون می کنند امنیت خودشون و خانوادشون رو به خطر میندازند اما تنها یک دلخوشی دارند که تمام این سختی ها شاید باعث بشه جلوی یک کار غلط را بگیره تک و تنها ولی امیدشون به خداست.......‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖         @Haderoon           ❖ ┗━━━─━━⊰✾✿✾⊱━┛
در این لحظات شاد یک سلام ویژه هم داریم خدمت جناب استاندار انقلابی مردمی و جهادی آقای فاطمی حالتان خوب است سرکیف هستید ان شاالله ایام به کام باشه 🆔 @Haderoon 👈عضویت
⭕️ مردم عادی چند بار این نوشته را بخوانند مسئولین از جمله مسئولینی که دل در گرو غرب دارند هر روز و هر لحظه آنهایی که در آن سالهای جنگ در غرب بودند و در حال تحصیل و .... این نوشته را بخوانند و ببینند شرمنده شهدا خواهند شد یا خیر ⭕️راضی نیستم شهید بشم! بهمن۱۳۶۵/شلمچه،عملیات کربلای ۵ یک دستگاه نفربر بی.ام.پی که جهت آوردن مهمات به جلوترین حد ممکن آمده بود،دقایقی کنار پست امداد توقف کرد. مجروحین بدحال را که غالبا دست و پا قطع بودند، سوار آن کردیم.راننده مدام می‌گفت: "زود باشید،فرصت نیست،الانه که تانک های عراقی بزنند." ولی ما بدون توجه ،تا آن‌جا که جا داشت مجروح‌ها را سوار کردیم.حتی آنها را به هم فشار می‌دادیم تا تعداد بیشتری جا شوند. نالۀ بیشتر آنها بلند شد ولی کاری نمی‌شد کرد. معلوم نبود وسیلۀ دیگری برای بردن آنها بیاید.به‌زور درِ نفربر را بستیم و از بیرون قفل کردیم. نفربر با تکانی از جا کنده شد و به راه افتاد.هرچه سلام و صلوات که به ذهن‌مان رسید،نذر کردیم تا سالم از سه‌راه مرگ رد شود. همین که به سه‌راه رسید ،تانکی که همچون گرگی گرسنه در کمین نشسته بود،از سمت چپ به طرفش شلیک کرد. در مقابل چشمان وحشت‌زده و مبهوت ما، گلولۀ مستقیمِ تانک به پهلوی نفربر خورد و آن را جر داد و با ورود به داخل، درجا منفجر شد و نفربر را به کنار خاکریز پرتاب کرد.به‌دنبال آن،باران خمپاره باریدن گرفت. به هیچ وجه نمی‌شد کاری کرد.درِ نفربر از بیرون قفل بود و مجروح‌ها که لای همدیگر فشرده بودند ،میان آتش می‌سوختند.صدای دل‌خراش جیغ که از حلقوم آنها به هوا برمی‌خاست،تنم را به لرزه انداخت.هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم جیغ مَرد،این‌گونه سوزاننده باشد. به زمین و زمان فحش می‌دادم و بیشتر به خودم که هرچه راننده گفت: بسه دیگه،جا نداره! به حرفش گوش ندادم و تعداد بیشتری را سوار آن ارابۀ آتشین مرگ کردم.خودم را روی سینۀ سرد خاکریز ول کردم و همچون کودکان مادرمُرده، زار می‌زدم و هق‌هق می‌گریستیم.نه فقط من،همۀ بچه‌ها همین احساس را داشتند. دود خاکستری و سیاه همراه با بوی گوشت سوخته، منطقه را پُر کرد.آفتاب خیلی زودتر داشت غروب می‌کرد و هوا تاریک می‌شد! شب که شد،نفربر هم از سوختن خسته شد و از نفس افتاد! دیگر چیزی برای سوختن نداشت.درِ آن را که باز کردند،یک مشت پودر استخوان سوخته کف آن جمع شده بود.معلوم نبود چندنفر بودند و کی بودند! قاطی کردم.هذیان می‌گفتم.کنترلم دست خودم نبود.اصلا نمی‌فهمیدم کجا هستم و چه می‌کنم.فقط به صدای جیغ آنها گوش می‌کردم که جلوی چشمانم داشتند می‌سوختند و من فقط تماشاچی بودم. رو کردم به آسمان.به هر کجا که احساس می‌کردم خدا آن‌جا نشسته و شاهد این اتفاق است.از ته دل فریاد زدم.چشمانم را بستم،دهانم را باز کردم و ...کفر گفتم.با های‌های گریه،عربده زدم: "خدایا ...اگه من رو شهیدم کنی،خیلی نامردی.اون دنیا جلوی شهدا می‌گم من نمی‌خواستم شهید بشم و این به‌زور من رو شهید کرد ... خدایا،بذار من بمونم ،برم توی این تهران خراب شده، یک ورق کاغذ بهم بده تا توی اون بگم توی سه‌راه مرگ شلمچه چی گذشت." نمی‌دانم روزنامه،فیس بوک،کتاب،اینستاگرام،مجله،توئیتر،ایتا،تلگرام و...توانسته بجای یک ورق کاغذ،حق سه‌راه شهادت را ادا کرده باشد؟! 💢حمید داودآبادی 🆔️ @Haderoon 👈عضویت