حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه 📝داستان واقعی زنی از اجنه با ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد. 💠حضرت حجة الاس
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2
ای جوان اسم من (حاجت) است و قادر هستم بزودی بیماری تو را درمان نمایم لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی ابوکف جوابی نداد، زیرا که وحشت، قدرت بیان را از او گرفته بود و او را در عرق غوطه ور کرده بود.
زن مجدداً سخن خود را تکرار نمود و اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم، در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد.
ابوکف این قضیه را برای کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند. باز شب دوم حاجت آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد، ابوکف نتوانست جواب قاطعی بگوید. شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که می تواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است، ابو کهف مهلت خواست تا در این خصوص فکر کند، بعد تصمیم گرفت که اول شب در اطاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارد شود، اما یکدفعه دید «حاجت» و دخترش از دورن دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند.
در همان شب وقتی که ابوکهف به چهره دختر نگاه کرد، دید چهره جذاب، بدن لطیف قد کشیده، گردن بلند و مثل نقره می درخشید. رو کرده به «حاجت» و گفت «من شرط شما را پذیرفتم»، حاجت وسیله عروسی را فراهم کرد شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنید، عروس را با این وضع وارد خانه کردند و حاجت عروس وداماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت، هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود، که احساس کرد پاهاش جان گرفته است روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که «ابوکف» سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت. این شادی بطول نیانجامید، زیرا که بزودی روش و رفتار «ابوکف» تغییر کرد در اطاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد، تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد، تمام روز و شبش را در اطاق سپری می کرد.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2 ای جوان اسم من (حاج
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3
آخر الامر برادران متوجه شدند که او با کسی که قابل رؤیت نیست صحبت می کند، گمان کردند عقلش را از دست داده، اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود، و طی دو سال همسرش برای او دو فرزند بدنیا آورد، همسر و فرزندانش نیز در کنار او در همان اطاق بسر می بردند، و تنها او می توانست آنها را ببیند و صدایشان را بشنود.
یک شب «حاجت» به دیوار او آمد و گفت: من تصمیم دارم بواسطه تو امراض انسانهای بی بضاعت را معالجه کنم، و از تو تقاضا دارم منزل دیگری برای سکنی انتخاب کن زیرا با بودن مادر و برادران شما در اینجا همسرت و فرزندانت آزادی ندارند. سه روز بعد «ابوکف» در شهر «شیر الخیمه» منزل کوچکی را اجاره کرد و نقل مکان نمود و در آن منزل فعالیت خود را در زمینه درمان
و معالجه بیماران آغاز کرد، و موفق شد گونه هائی از نازائی، فلج، بیماریهای کبد و کلیه، و سرطان را معالجه کند، «عمل» های جراحی موفقیت آمیزی را پشت سرگذاشت و عمل های آپا ندیس و زائده جگر را هم انجام می داد. او از هر بیمار برای معاینه مبلغ 25 قرش دریافت می کرد، هر بیماری را به محض مشاهده تشخیص می داد لکن معالجه و جراحی بیماران رایگان بود گاهی بیماران خود را با استفاده از گیاهان معالجه می کرد، اکثر اوقات داروها را از پول خود خریدای می نمود، طولی نکشید که آوازه «ابوکف» فراگیر و محدوده فعالیتش گسترش یافت شخصی که بگزارشهای مربوط به فعالیت پزشکی بدون مجوز رسیدگی می کرد تمام فعالیتهای ابو کف را گردآوری کرده و به محکمه قاضی تحقیق (سرگرد و محمد عادی الطلاوی) رد کرد، در نتیجه از سوی قاضی تحقیق حکم بازداشت آقای ابوکف صادر شد و ایشان در محکم قاضی اعتراف کرد، که بنا به دستور (حاجت) به معاینه و معالجه افراد بیمار می پردازد،و اضافه کرد من جرات مخالفت و سرپیچی از دستورات ایشان را ندارم و اگر جزئی کوتاهی شود مورد اذیت و آزار قرا می گیرم، قاضی تحقیق از نام و آدرس (حاجت) برای دستگیریش از ابوکف سوال کرد، ناگهان متوجه شد که (حاجت) انسان نیست بلکه زن مومنه ای از جن است ناچار به تحقیق خود پایان داد، حکم بازداشت چهار روزه ابوکف را صادر نمود، و دستور داد او را به دادگاه قانونی روانه کنند، هنوز قاضی کار را تمام نکرده بود که سر درد شدید مبتلا شد و مجبور گردید دفتر کار خود را ترک کرده و در منزل به استراحت بپردازد، روز شنبه 15 آوریل سال 1980 مطابق با 1359 شمسی دادگاه شبر الخیمه، جلسه خود را به ریاست قاضی (رفعت عکاشه) تشکیل داد، ابوکف در دادگاه حاضر شد و به تمام اتهاماتی که نسبت به وی داده شده بود اعتراف کرده، قاضی خواست مهارت و توانائی متهم را بیازماید لذا از او خواست تا بیماریهائی را که 6تن از وکلاء حاضر در جلسه از آنها رنج میبردند را مشخص نماید.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3 آخر الامر برادرا
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد4
ابوکف از این آزمون با سربلندی و موفقیت بیرون آمد و بیماری هر یک از وکلا را تشخیص داده و داروی مناسب را برای آنان تجویز نمود، سپس نوبت قاضی فرا رسید، و بعد از او تمام، افراد حاضر در جلسه مورد معاینه قرار گرفتند، بعد گفتگوئی میان قاضی و متهم بسیار مهیج بود حضار با فریاد بلند تکبیر می گفتند قاضی وقتی که با این ماجرای مهم روبرو شد. حکم کرده ابوکف باید به بیمارستان روانی تحویل داده شود تا بیماری وی مورد بررسی قرار گیرد و مدت بازداشت وی تا جلسه بعدی دادگاه یعنی یکشنبه 22 آوریل 1980م تمدید شد، روزنامه الجمهوریه، مشروح این ماجرا را در شماره ای که اول صبح روز چهارشنبه 16 آوریل 1980 منتشر شد چاپ نمود. پخش این مطلب جنجال فراوانی را در پی داشت. تعدادی از علماء دین و پزشکان روان شناس دست بکار شده نظریه خود را در این مورد ابزار نمودند، برخی معتقد بودند ابوکف انسانی است
دروغگو، عده ای دیگر می گفتند: او نیروی نامرئی مرتبط است، اما دکتر احمد عکاشه، استاد روانشناس در تحلیل خود نوشت: ابوکف به اختلال و اضطراب فکری مبتلا شده و این حالت وی جزء جنونهای خطرناک است. ولی در میان همه جنجان و هیاهو کسی نتوانست موفقتیت ابوکف را در تشخیص و معالجه و اجرای عمل های جراحی موفقیت آمیز خنثی بکند و در بین مردم از شهرت بیاندازد.
وقتی که در روز یکشنبه 22 آوریل 1980م دادگاه شیر الخیمه جلسه اش را با ریاست قاضی، رفعت عکاشه برگزار نمود طی آن جلسه قاضی محکمه ابوکف را از تمامی اتهامات وارده بی گناه و مبرا دانست، و در متن حکم آمده بود، متهم متذکر شده که مجبور به انجام این امر بوده (یعنی معالجه) و هیچگونه ازخود اختیاری نداشته، ضمناً توانی مقابله و مبارزه با نیروی مبارزه نامرئی را که وی مسلط گشته بود، و برای اجرای دستورهای خود از او استفاده می کرده برای او غیر مقدور بوده، و در صورت عدم اجرای دستور مورد اذیت نیروی نامرئی قرار می گرفت در این موراد قانون مجازات فاقد نصی صریحی است (چون قاضی موظف است مطابق مواد قانون حکم صادر کند در مورد اجنه در قانون تصریح نشده بود) که اتهاماتی را که دادگاه علیه متهم اعلام نموده به عنوان جرم اثبات نماید، زیرا اتهامات وارده برای متهم در حقیقت فقط پاسخ مثبت برای درخواست نیروهای نامرئی بوده و از طرفی هم بردادگاه ثابت شده که اقدام متهم اقرار می کند تا بحال از علوم مربوط به پزشکی چیزی فرا نگرفته است، در عین حال دادگاه قادر نیست به یقین اعلام نماید که متهم با اجنه در ارتباط است، بنابر این شک دادگاه در اثبات اتهامات فوق علیه متهم، به نفع متهم تمام می گردد، زیرا که اصل در انسان برائت است، و ابوکف بی گناه شناخته می شود پس از شنیدن این حکم ابوکف با صدای بلند ذکر «لا اله الا الله» را تکرار می کرد، و به روزنامه نگاران گفت: حاجت، هنگام برگزاری جلسه در محکمه حاضر بود، هنگامی قرائت حکم توسط قاضی (حاجت) در پشت سر او ایستاده بود، وقتی که یکی از روزنامه نگاران از ابوکف در مورد ویژگی ها و خصوصیات و نام (حاجت) سوال کرد، او پاسخ داد: من از پاسخ دادن این سوال معذورم، فقط آنچه می توانم بگویم این است که حاجت از نسل جن است 1 .
1. دانستنیهایی درباره جن، ص53
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه 📝داستان واقعی زنی از اجنه با ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد. 💠حضرت حجة الاس
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2
ای جوان اسم من (حاجت) است و قادر هستم بزودی بیماری تو را درمان نمایم لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی ابوکف جوابی نداد، زیرا که وحشت، قدرت بیان را از او گرفته بود و او را در عرق غوطه ور کرده بود.
زن مجدداً سخن خود را تکرار نمود و اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم، در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد.
ابوکف این قضیه را برای کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند. باز شب دوم حاجت آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد، ابوکف نتوانست جواب قاطعی بگوید. شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که می تواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است، ابو کهف مهلت خواست تا در این خصوص فکر کند، بعد تصمیم گرفت که اول شب در اطاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارد شود، اما یکدفعه دید «حاجت» و دخترش از دورن دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند.
در همان شب وقتی که ابوکهف به چهره دختر نگاه کرد، دید چهره جذاب، بدن لطیف قد کشیده، گردن بلند و مثل نقره می درخشید. رو کرده به «حاجت» و گفت «من شرط شما را پذیرفتم»، حاجت وسیله عروسی را فراهم کرد شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنید، عروس را با این وضع وارد خانه کردند و حاجت عروس وداماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت، هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود، که احساس کرد پاهاش جان گرفته است روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که «ابوکف» سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت. این شادی بطول نیانجامید، زیرا که بزودی روش و رفتار «ابوکف» تغییر کرد در اطاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد، تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد، تمام روز و شبش را در اطاق سپری می کرد.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2 ای جوان اسم من (حاج
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3
آخر الامر برادران متوجه شدند که او با کسی که قابل رؤیت نیست صحبت می کند، گمان کردند عقلش را از دست داده، اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود، و طی دو سال همسرش برای او دو فرزند بدنیا آورد، همسر و فرزندانش نیز در کنار او در همان اطاق بسر می بردند، و تنها او می توانست آنها را ببیند و صدایشان را بشنود.
یک شب «حاجت» به دیوار او آمد و گفت: من تصمیم دارم بواسطه تو امراض انسانهای بی بضاعت را معالجه کنم، و از تو تقاضا دارم منزل دیگری برای سکنی انتخاب کن زیرا با بودن مادر و برادران شما در اینجا همسرت و فرزندانت آزادی ندارند. سه روز بعد «ابوکف» در شهر «شیر الخیمه» منزل کوچکی را اجاره کرد و نقل مکان نمود و در آن منزل فعالیت خود را در زمینه درمان
و معالجه بیماران آغاز کرد، و موفق شد گونه هائی از نازائی، فلج، بیماریهای کبد و کلیه، و سرطان را معالجه کند، «عمل» های جراحی موفقیت آمیزی را پشت سرگذاشت و عمل های آپا ندیس و زائده جگر را هم انجام می داد. او از هر بیمار برای معاینه مبلغ 25 قرش دریافت می کرد، هر بیماری را به محض مشاهده تشخیص می داد لکن معالجه و جراحی بیماران رایگان بود گاهی بیماران خود را با استفاده از گیاهان معالجه می کرد، اکثر اوقات داروها را از پول خود خریدای می نمود، طولی نکشید که آوازه «ابوکف» فراگیر و محدوده فعالیتش گسترش یافت شخصی که بگزارشهای مربوط به فعالیت پزشکی بدون مجوز رسیدگی می کرد تمام فعالیتهای ابو کف را گردآوری کرده و به محکمه قاضی تحقیق (سرگرد و محمد عادی الطلاوی) رد کرد، در نتیجه از سوی قاضی تحقیق حکم بازداشت آقای ابوکف صادر شد و ایشان در محکم قاضی اعتراف کرد، که بنا به دستور (حاجت) به معاینه و معالجه افراد بیمار می پردازد،و اضافه کرد من جرات مخالفت و سرپیچی از دستورات ایشان را ندارم و اگر جزئی کوتاهی شود مورد اذیت و آزار قرا می گیرم، قاضی تحقیق از نام و آدرس (حاجت) برای دستگیریش از ابوکف سوال کرد، ناگهان متوجه شد که (حاجت) انسان نیست بلکه زن مومنه ای از جن است ناچار به تحقیق خود پایان داد، حکم بازداشت چهار روزه ابوکف را صادر نمود، و دستور داد او را به دادگاه قانونی روانه کنند، هنوز قاضی کار را تمام نکرده بود که سر درد شدید مبتلا شد و مجبور گردید دفتر کار خود را ترک کرده و در منزل به استراحت بپردازد، روز شنبه 15 آوریل سال 1980 مطابق با 1359 شمسی دادگاه شبر الخیمه، جلسه خود را به ریاست قاضی (رفعت عکاشه) تشکیل داد، ابوکف در دادگاه حاضر شد و به تمام اتهاماتی که نسبت به وی داده شده بود اعتراف کرده، قاضی خواست مهارت و توانائی متهم را بیازماید لذا از او خواست تا بیماریهائی را که 6تن از وکلاء حاضر در جلسه از آنها رنج میبردند را مشخص نماید.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
#پست_ویژه داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3 آخر الامر برادرا
#پست_ویژه
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد4
ابوکف از این آزمون با سربلندی و موفقیت بیرون آمد و بیماری هر یک از وکلا را تشخیص داده و داروی مناسب را برای آنان تجویز نمود، سپس نوبت قاضی فرا رسید، و بعد از او تمام، افراد حاضر در جلسه مورد معاینه قرار گرفتند، بعد گفتگوئی میان قاضی و متهم بسیار مهیج بود حضار با فریاد بلند تکبیر می گفتند قاضی وقتی که با این ماجرای مهم روبرو شد. حکم کرده ابوکف باید به بیمارستان روانی تحویل داده شود تا بیماری وی مورد بررسی قرار گیرد و مدت بازداشت وی تا جلسه بعدی دادگاه یعنی یکشنبه 22 آوریل 1980م تمدید شد، روزنامه الجمهوریه، مشروح این ماجرا را در شماره ای که اول صبح روز چهارشنبه 16 آوریل 1980 منتشر شد چاپ نمود. پخش این مطلب جنجال فراوانی را در پی داشت. تعدادی از علماء دین و پزشکان روان شناس دست بکار شده نظریه خود را در این مورد ابزار نمودند، برخی معتقد بودند ابوکف انسانی است
دروغگو، عده ای دیگر می گفتند: او نیروی نامرئی مرتبط است، اما دکتر احمد عکاشه، استاد روانشناس در تحلیل خود نوشت: ابوکف به اختلال و اضطراب فکری مبتلا شده و این حالت وی جزء جنونهای خطرناک است. ولی در میان همه جنجان و هیاهو کسی نتوانست موفقتیت ابوکف را در تشخیص و معالجه و اجرای عمل های جراحی موفقیت آمیز خنثی بکند و در بین مردم از شهرت بیاندازد.
وقتی که در روز یکشنبه 22 آوریل 1980م دادگاه شیر الخیمه جلسه اش را با ریاست قاضی، رفعت عکاشه برگزار نمود طی آن جلسه قاضی محکمه ابوکف را از تمامی اتهامات وارده بی گناه و مبرا دانست، و در متن حکم آمده بود، متهم متذکر شده که مجبور به انجام این امر بوده (یعنی معالجه) و هیچگونه ازخود اختیاری نداشته، ضمناً توانی مقابله و مبارزه با نیروی مبارزه نامرئی را که وی مسلط گشته بود، و برای اجرای دستورهای خود از او استفاده می کرده برای او غیر مقدور بوده، و در صورت عدم اجرای دستور مورد اذیت نیروی نامرئی قرار می گرفت در این موراد قانون مجازات فاقد نصی صریحی است (چون قاضی موظف است مطابق مواد قانون حکم صادر کند در مورد اجنه در قانون تصریح نشده بود) که اتهاماتی را که دادگاه علیه متهم اعلام نموده به عنوان جرم اثبات نماید، زیرا اتهامات وارده برای متهم در حقیقت فقط پاسخ مثبت برای درخواست نیروهای نامرئی بوده و از طرفی هم بردادگاه ثابت شده که اقدام متهم اقرار می کند تا بحال از علوم مربوط به پزشکی چیزی فرا نگرفته است، در عین حال دادگاه قادر نیست به یقین اعلام نماید که متهم با اجنه در ارتباط است، بنابر این شک دادگاه در اثبات اتهامات فوق علیه متهم، به نفع متهم تمام می گردد، زیرا که اصل در انسان برائت است، و ابوکف بی گناه شناخته می شود پس از شنیدن این حکم ابوکف با صدای بلند ذکر «لا اله الا الله» را تکرار می کرد، و به روزنامه نگاران گفت: حاجت، هنگام برگزاری جلسه در محکمه حاضر بود، هنگامی قرائت حکم توسط قاضی (حاجت) در پشت سر او ایستاده بود، وقتی که یکی از روزنامه نگاران از ابوکف در مورد ویژگی ها و خصوصیات و نام (حاجت) سوال کرد، او پاسخ داد: من از پاسخ دادن این سوال معذورم، فقط آنچه می توانم بگویم این است که حاجت از نسل جن است 1 .
1. دانستنیهایی درباره جن، ص53
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
📝داستان واقعی زنی از اجنه با ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد. 💠حضرت حجة الاسلام و المسل
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2
ای جوان اسم من (حاجت) است و قادر هستم بزودی بیماری تو را درمان نمایم لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی ابوکف جوابی نداد، زیرا که وحشت، قدرت بیان را از او گرفته بود و او را در عرق غوطه ور کرده بود.
زن مجدداً سخن خود را تکرار نمود و اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم، در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد.
ابوکف این قضیه را برای کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند. باز شب دوم حاجت آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد، ابوکف نتوانست جواب قاطعی بگوید. شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که می تواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است، ابو کهف مهلت خواست تا در این خصوص فکر کند، بعد تصمیم گرفت که اول شب در اطاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارد شود، اما یکدفعه دید «حاجت» و دخترش از دورن دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند.
در همان شب وقتی که ابوکهف به چهره دختر نگاه کرد، دید چهره جذاب، بدن لطیف قد کشیده، گردن بلند و مثل نقره می درخشید. رو کرده به «حاجت» و گفت «من شرط شما را پذیرفتم»، حاجت وسیله عروسی را فراهم کرد شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنید، عروس را با این وضع وارد خانه کردند و حاجت عروس وداماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت، هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود، که احساس کرد پاهاش جان گرفته است روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که «ابوکف» سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت. این شادی بطول نیانجامید، زیرا که بزودی روش و رفتار «ابوکف» تغییر کرد در اطاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد، تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد، تمام روز و شبش را در اطاق سپری می کرد.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده و فرزند بدنیا آورد2 ای جوان اسم من (حاجت) است و ق
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3
آخر الامر برادران متوجه شدند که او با کسی که قابل رؤیت نیست صحبت می کند، گمان کردند عقلش را از دست داده، اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود، و طی دو سال همسرش برای او دو فرزند بدنیا آورد، همسر و فرزندانش نیز در کنار او در همان اطاق بسر می بردند، و تنها او می توانست آنها را ببیند و صدایشان را بشنود.
یک شب «حاجت» به دیوار او آمد و گفت: من تصمیم دارم بواسطه تو امراض انسانهای بی بضاعت را معالجه کنم، و از تو تقاضا دارم منزل دیگری برای سکنی انتخاب کن زیرا با بودن مادر و برادران شما در اینجا همسرت و فرزندانت آزادی ندارند. سه روز بعد «ابوکف» در شهر «شیر الخیمه» منزل کوچکی را اجاره کرد و نقل مکان نمود و در آن منزل فعالیت خود را در زمینه درمان
و معالجه بیماران آغاز کرد، و موفق شد گونه هائی از نازائی، فلج، بیماریهای کبد و کلیه، و سرطان را معالجه کند، «عمل» های جراحی موفقیت آمیزی را پشت سرگذاشت و عمل های آپا ندیس و زائده جگر را هم انجام می داد. او از هر بیمار برای معاینه مبلغ 25 قرش دریافت می کرد، هر بیماری را به محض مشاهده تشخیص می داد لکن معالجه و جراحی بیماران رایگان بود گاهی بیماران خود را با استفاده از گیاهان معالجه می کرد، اکثر اوقات داروها را از پول خود خریدای می نمود، طولی نکشید که آوازه «ابوکف» فراگیر و محدوده فعالیتش گسترش یافت شخصی که بگزارشهای مربوط به فعالیت پزشکی بدون مجوز رسیدگی می کرد تمام فعالیتهای ابو کف را گردآوری کرده و به محکمه قاضی تحقیق (سرگرد و محمد عادی الطلاوی) رد کرد، در نتیجه از سوی قاضی تحقیق حکم بازداشت آقای ابوکف صادر شد و ایشان در محکم قاضی اعتراف کرد، که بنا به دستور (حاجت) به معاینه و معالجه افراد بیمار می پردازد،و اضافه کرد من جرات مخالفت و سرپیچی از دستورات ایشان را ندارم و اگر جزئی کوتاهی شود مورد اذیت و آزار قرا می گیرم، قاضی تحقیق از نام و آدرس (حاجت) برای دستگیریش از ابوکف سوال کرد، ناگهان متوجه شد که (حاجت) انسان نیست بلکه زن مومنه ای از جن است ناچار به تحقیق خود پایان داد، حکم بازداشت چهار روزه ابوکف را صادر نمود، و دستور داد او را به دادگاه قانونی روانه کنند، هنوز قاضی کار را تمام نکرده بود که سر درد شدید مبتلا شد و مجبور گردید دفتر کار خود را ترک کرده و در منزل به استراحت بپردازد، روز شنبه 15 آوریل سال 1980 مطابق با 1359 شمسی دادگاه شبر الخیمه، جلسه خود را به ریاست قاضی (رفعت عکاشه) تشکیل داد، ابوکف در دادگاه حاضر شد و به تمام اتهاماتی که نسبت به وی داده شده بود اعتراف کرده، قاضی خواست مهارت و توانائی متهم را بیازماید لذا از او خواست تا بیماریهائی را که 6تن از وکلاء حاضر در جلسه از آنها رنج میبردند را مشخص نماید.
#ادامه_دارد...
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews
حوادث 🚨 ...
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد3 آخر الامر برادران متوجه شد
داستان واقعی زنی از #اجنه با #ابوکف ازدواج نموده دو فرزند بدنیا آورد4
ابوکف از این آزمون با سربلندی و موفقیت بیرون آمد و بیماری هر یک از وکلا را تشخیص داده و داروی مناسب را برای آنان تجویز نمود، سپس نوبت قاضی فرا رسید، و بعد از او تمام، افراد حاضر در جلسه مورد معاینه قرار گرفتند، بعد گفتگوئی میان قاضی و متهم بسیار مهیج بود حضار با فریاد بلند تکبیر می گفتند قاضی وقتی که با این ماجرای مهم روبرو شد. حکم کرده ابوکف باید به بیمارستان روانی تحویل داده شود تا بیماری وی مورد بررسی قرار گیرد و مدت بازداشت وی تا جلسه بعدی دادگاه یعنی یکشنبه 22 آوریل 1980م تمدید شد، روزنامه الجمهوریه، مشروح این ماجرا را در شماره ای که اول صبح روز چهارشنبه 16 آوریل 1980 منتشر شد چاپ نمود. پخش این مطلب جنجال فراوانی را در پی داشت. تعدادی از علماء دین و پزشکان روان شناس دست بکار شده نظریه خود را در این مورد ابزار نمودند، برخی معتقد بودند ابوکف انسانی است
دروغگو، عده ای دیگر می گفتند: او نیروی نامرئی مرتبط است، اما دکتر احمد عکاشه، استاد روانشناس در تحلیل خود نوشت: ابوکف به اختلال و اضطراب فکری مبتلا شده و این حالت وی جزء جنونهای خطرناک است. ولی در میان همه جنجان و هیاهو کسی نتوانست موفقتیت ابوکف را در تشخیص و معالجه و اجرای عمل های جراحی موفقیت آمیز خنثی بکند و در بین مردم از شهرت بیاندازد.
وقتی که در روز یکشنبه 22 آوریل 1980م دادگاه شیر الخیمه جلسه اش را با ریاست قاضی، رفعت عکاشه برگزار نمود طی آن جلسه قاضی محکمه ابوکف را از تمامی اتهامات وارده بی گناه و مبرا دانست، و در متن حکم آمده بود، متهم متذکر شده که مجبور به انجام این امر بوده (یعنی معالجه) و هیچگونه ازخود اختیاری نداشته، ضمناً توانی مقابله و مبارزه با نیروی مبارزه نامرئی را که وی مسلط گشته بود، و برای اجرای دستورهای خود از او استفاده می کرده برای او غیر مقدور بوده، و در صورت عدم اجرای دستور مورد اذیت نیروی نامرئی قرار می گرفت در این موراد قانون مجازات فاقد نصی صریحی است (چون قاضی موظف است مطابق مواد قانون حکم صادر کند در مورد اجنه در قانون تصریح نشده بود) که اتهاماتی را که دادگاه علیه متهم اعلام نموده به عنوان جرم اثبات نماید، زیرا اتهامات وارده برای متهم در حقیقت فقط پاسخ مثبت برای درخواست نیروهای نامرئی بوده و از طرفی هم بردادگاه ثابت شده که اقدام متهم اقرار می کند تا بحال از علوم مربوط به پزشکی چیزی فرا نگرفته است، در عین حال دادگاه قادر نیست به یقین اعلام نماید که متهم با اجنه در ارتباط است، بنابر این شک دادگاه در اثبات اتهامات فوق علیه متهم، به نفع متهم تمام می گردد، زیرا که اصل در انسان برائت است، و ابوکف بی گناه شناخته می شود پس از شنیدن این حکم ابوکف با صدای بلند ذکر «لا اله الا الله» را تکرار می کرد، و به روزنامه نگاران گفت: حاجت، هنگام برگزاری جلسه در محکمه حاضر بود، هنگامی قرائت حکم توسط قاضی (حاجت) در پشت سر او ایستاده بود، وقتی که یکی از روزنامه نگاران از ابوکف در مورد ویژگی ها و خصوصیات و نام (حاجت) سوال کرد، او پاسخ داد: من از پاسخ دادن این سوال معذورم، فقط آنچه می توانم بگویم این است که حاجت از نسل جن است 1 .
1. دانستنیهایی درباره جن، ص53
#حوادث💯
🔞♨️ @hadesnews