خدا یا ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم نمیدانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر میدانم که هر کس تو را شناخت عاشقت شد و هرکس عاشقت شد دست از همه چیز شسته و به سوی تو میشتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و میکنم
#ابراهیم_هادی
@hadi_delha1389
ابراهیم که می دانست و درک میکرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ...🕊️
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرامِ.
همه کسانی که روی آن [ زمین هستند فانی می شوند و تنها ذات صاحب جلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند.✨
(الرحمن /27)
رفیق شهیدم #ابراهیم_هادی
@hadi_delha1389
ابراهیم همیشه می گفت:
دشمن داره کار می کنه
تا مهمترین مسائل در نگاه
مردم تغیر کنه ...
مردم بی تفاوت بشوند و...
اون زمانه که انقلاب
از درون از بین می رود.
برگرفته از کتاب
«سلام بر ابراهیم۲»
#ابراهیم_هادی
@hadi_delha1389
همیشه کسی رو برای رفاقت انتخاب کن که اون قدر قلبش بزرگ باشه که برای جا گرفتن توی قلبش لازم نباشه خودتو بارها و بارها کوچیک کنی..🦋✨
یکی مثل #ابراهیم_هادی
#رفیق_شهیدم
@hadi_delha1389
ابراهیم میگفت:
به حجاب احترام بزاریدکه حفظ آرامش وبهترین امربه معروف برای شماست.
#ابراهیم_هادی
در فتح المبین وقتی ابراهیم مجروح شد سریع او را به دزفول منتقل کردیم و در سالنی که مربوط به بهداری ارتش بود قرار دادیم. مجروحین زیادی در آنجا بستری بودند سالن بسیار شلوغ بود. مجروحین آه و ناله میکردند هیچ کس آرامش نداشت. بلاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم و ابراهیم را روی زمین خواباندیم پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند. در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود ناگهان ابراهیم با صدایی رسا شروع به خواندن کرد شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا (ع) خواند که رمز عملیات هم نام مقدس ایشان بود برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت هیچ مجروحی ناله نمیکرد گوئی همه چیز ردیف و مرتب شده بود
به هر طرف که نگاه میکردی آرامش موج می زد، قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری میشد همه آرام شده بودند.
خواندن ابراهیم تمام شد یکی از خانم دکترها که مسن تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود.
آهسته گفت توهم مثل پسرمی فدای شما جوونها بعد نشست و سر ابراهیم را بوسید قیافه ابراهیم دیدنی بود. گوشهایش سرخ شده بود بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت. ابراهیم همیشه میگفت بعد از توکل به خدا توسل به حضرات معصومین مخصوصاً حضرت زهرا (ع) حلال مشکلات است.
#ابراهیم_هادی
#هادی_دلها
کتاب سلام بر ابراهیم | صفحه ۱۶۵
@hadi_delha1389
تو هنوز با همان
اورکت خاکی و شلوار کردی
با موهای تراشیده
سوار بر موتور
در کوچه های شهر میگردی
به دنبال گره گشایی
از دل های مردم....
#هادی_دلها
#ابراهیم_هادی
@hadi_delha1389
ابراهیم می گفت:
شهادت ذره ای از آرزوی من است
من میخواهم چیزی از من نماند؛
اصلاً دوست ندارم جنازه ام برگردد؛
دلم می خواهد گمنام بمانم.
دلیل این حرفش را قبلاً شنیده بودم؛
می گفت: «چون مادر سادات قبر ندارد
نمی خواهم مزار داشته باشم.»
#هادی_دلها
#ابراهیم_هادی
.
🤍 @hadi_delha1389
🦋ابراهیم به تنها
چیزی که فکر نمیکرد
مادیات بود؛
همیشه میگفت:
روزی را خدا میرساند.
برکت پول مهم
است، کاری هم
که برای خدا باشد
برکت دارد.🦋
نگاهش به توست؛
مبادا غافل شوی و
گناه کنی نگاهش
به توست؛ مراقب
کارهایت باش❤️🩹
#شهدا زنده اند
#شهیدانه
#هادی_دلها
#ابراهیم_هادی
1.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردانگی ابراهیم هادی در سیل تهران ♥️
یکبار در تهران باران شدیدی باریده بود و خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود.
چند نفر از پیرمردهائی که میخواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند که چه کنند.
همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچه شلوار را بالا زد و با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد
ابراهیم کارهای عجیبی را انجام ميداد که هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت.
#ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم #وطن#تهران#پیرمرد#جوان
#سیل#عشق#خدا
@hadi_delha1389
سال اول جنگ، بالای تپهای بودیم. به ابراهیم هادی گفتم: «ببین عراقیها چه راحت رفتوآمد میکنن، میشه یه روز مردم ما هم برن شهرشون؟» لبخند زد و گفت: «روزی میاد که از همین راه، دستهدسته میرن کربلا.» توی برگشت از یکی اسم اونجا را پرسیدم؛ گفتند: «مرز خسروی»
#ابراهیم_هادی
#شهیدانه
@hadi_delha1389.🖤.