eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
7.2هزار ویدیو
295 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا انتقادات و پیشنهاد https://daigo.ir/secret/4785004014
مشاهده در ایتا
دانلود
🌕 فضیلت و ثواب روز یازدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : 🌺 خداوند براى شما ثواب چهار حجّ و چهار عمره را که هر حجّى همراه پیامبرى از پیامبران و هر عمره ای با صدّیق یا شهیدى به جا آورده شود، مى نویسد. 📚امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۸ @hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ چگونه بی‌تو جهان را پُر از ستاره کنم؟ چگونه این همه دردِ تو را نظاره کنم؟ میان تلخیِ این روزِگار، مهدی جان دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟ 💚☀️ ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
سرلشکر سلامی: شهید متوسلیان اولین شهید ایرانی فتح قدس است 🔹فرمانده سپاه پاسداران در دیدار نوروزی با خانواده متوسلیان: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است و فتح‌های امروز جبهه مقاومت محصول راهی است که او برای آزادی قدس شریف و رهایی مردم مظلوم فلسطین از یوغ سلطه و ستم اشغالگران صهیونیست و حامیان آن‌ها باز کرد. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🌹شهدایی که با زبان روزه به ملاقات خدا رفتند 🔸 یکی از رزمندگان دفاع مقدس: در شهدایی که در نبرد با دشمن مورد اصابت ترکش قرار می‌گرفتند، ما سریع برای آنها آب می‌بردیم اما آنها از نوشیدن آب امتناع می‌کردند تا با همان حس و حال معنوی به ملاقات خدا بروند.... https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13 فروردین همراه با اجرای ویژه برنامه های جذاب و با نشاط 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 ☘🍀☘🍀 ✅ سیزده بدر و رمضان هیچ منافاتی با هم ندارند ... بازی و گردش و تفریح جای خود انجام بشه و به جای ناهار ؛ افطاری و شام صرف بشه که حرمت هم محفوظ بمونه. ✅ سفره های افطاری ساده و کار فرهنگی حفظ ارزشها در سیزده بدر ✅ هر قدر من و شما صحنه را خالی کنیم ؛ دشمن نفوذ میکند ... 💥 شما هم رسانه باشید .. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/hadi_soleymani313
@zekrroozane ذڪـر روزانہ - دعارمضان①ياعَلِيُّ‌يَاعَظِيم موسوی‌قهار.mp3
381.1K
يا عَلِيُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيم 🔶🎙 با نوای قاسم موسوی قهار 💠 دعای بعد از هر نماز در 🌙 【 يا عَلِیُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ أَنْتَ الرَّبُّ الْعَظِيمُ الَّذِی لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ وَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی فَرَضْتَ صِيَامَهُ عَلَیَّ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ وَ جَعَلْتَ فِيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ جَعَلْتَهَا خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ فَيَاذَا الْمَنِّ وَلا يُمَنُّ عَلَيْک مُنَّ عَلَیَّ بِفَكَاکِ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ فِيمَنْ تَمُنُّ عَلَيْهِ وَ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين
🔴دومین شهید حادثه تروریستی صهیونیستی مستشار نظامی ایران به رفیق شهیدش پیوست. 🔹 مستشار نظامی ایران، پاسدار مقداد مهقانی که در حمله چندروز پیش رژیم صهیونیستی زخمی شده بود، دقایقی پیش به شهادت رسید. شادی روحش صلوات🕊🕊 https://eitaa.com/hadi_soleymani313
می‌نویسم تا یادم نرود: اگر شما نبودید وطن بهار نداشت ... https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 زنگ احکام 🔻گوشت و حکم استفاده از پوست حیوانات حلال گوشت و حرام گوشت 🔻 کاشت ناخن و حکم درآمد خانوم‌هایی که کاشت ناخن انجام میدن 😱 🔻حکم طلا برای آقایون https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آثار بی حجابی زنان 🔵 فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد. یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته ، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند . شیخ رجبعلی فرمـود این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد . 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ 🆔 eitaa.com/emame_zaman
مدارس کشور از فردا دایر است 🔹رئیس مرکز اطلاع‌رسانی وزارت آموزش و پرورش: از روز ۱۴ فروردین، فعالیت‌ مدارس کشور با قوت برقرار است و کلاس‌های درس نیز به صورت حضوری برگزار می‌شود. https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 حالا که وزارت کشور برای برخورد با بیحجابی بیانیه داده و شبکه خبرهم پخش کرده ؛ باید اولا حمایت کنیم دوما بخواهیم حرفشان را عملی کنند و فقط وعده نباشد. 🔵 مطالبه پیامکی از وزارت کشور ✉️ ۳۰۰۰۷۷۸۸ بعنوان مثال میتونید بنویسید: سلام.از بیانیه وزارت کشور درمورد برخورد با کشف حجابها تشکر میکنیم اما ما مردم منتظر اقدام وعمل هستیم بنابراین تقاضا داریم اقدامات قانونی قاطعانه و سریع دربرخورد با کشف حجاب‌ها اغاز شود‌. (♦️ لطفا در همه گروه هاتون پخش کنید ؛ هر کس با ادبیات خودش مطرح کند) https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠قسمت :5⃣5⃣2⃣ با تعجب پرسیدم: «می خواهید بخوابید؟! هنوز سر شب است. بگذارید شام درست کنم.» گفت: «گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت را بینداز، بخوابیم.» بچه ها دایی شان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: «نکند برای شینا اتفاقی افتاده.» برادرم را قسم دادم. گفتم: «جان حاج آقا راست بگو، شینا چیزی شده؟!» امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: «به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!» دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچه ها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: «می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم.» خانم دارابی که همیشه با دست و دل بازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: «بگذار من شماره بگیرم.» نشستم روبه رویش. هی شماره می گرفت و هی قطع می کرد. می گفت: «مشغول است، نمی گیرد. انگار خط ها خراب است.» نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود. ✫⇠قسمت :6⃣5⃣2⃣ زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع می کرد. گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.» برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند. دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.» پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.» برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند. از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.» ✫⇠قسمت :7⃣5⃣2⃣ خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.» از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.» خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است.» دست آخر هم گفت: «ای داد بی داد، انگار تلفن ها قطع شد.» از دست خانم دارابی کفری شدم. خداحافظی کردم و آمدم خانه خودمان. دیگر بدجوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود. همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشسته اند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود، برداشته اند و دارند وصیت نامه صمد را می خوانند. پدرشوهرم تا مرا دید، وصیت نامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: «خوابمان نمی آمد. آمدیم کمی قرآن بخوانیم.» لب گزیدم. از کارشان لجم گرفته بود. گفتم: «چی از من پنهان می کنید. اینکه صمد شهید شده.» قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینه ام گذاشتم و گفتم: «صمد شهید شده. می دانم.» ✫⇠قسمت :8⃣5⃣2⃣ پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!» یک دفعه برادرم زد زیر گریه. من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.» دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.» پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود. پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.» شادی روح شهدا صلوات ادامه دارد.... https://eitaa.com/hadi_soleymani313
دعای هرشب که باعث آمرزش گناهان چهل ساله می شود. @hadi_soleymani313
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی تعجیل در فرج صلوات التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و صبح بخیر خدمت شما دوست سحرخیزان عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جزء 12.mp3
8.24M
💌 (تحدیر) جزء دوازدهم قرآن کریم ✨ زمان: ۳۴ دقیقه 🎧 صدا: احمد دباغ https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا