#حکایت_داستان
شهید ابوترابی رحمة الله علیه
سالهایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده رو جلو ساختمان مجلس پهن میکرد و همانجا به درخواست مراجعین رسیدگی میکرد. یک روز یکی از مسئولین حراست مجلس به محافظانش گفت «به حاجآقا بگویید صورت خوبی ندارد کنار پیاده رو بنشیند.» موضوع را به گوش حاجآقا رساندیم. گفت: «اگر آنها نگران آمد و شد مردم هستند جایمان را عوض میکنیم. اما اگر نگرانند که مردم بد عادت شوند که در اشتباهاند. بگو مسئولان باید در کوچه و خیابانها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.»
یکی از همراهان ایشان میگوید:
در دورۀ نمایندگیاش در مجلس دو دست لباس معمولی داشت که همسرش برای او تهیه کرده بود. لباسها همیشه تمیز و مرتب بودند. یک روز وصلۀ شلوارش، توجهم را جلب کرد. گفتم «حاجآقا، حداقل وصلهپینههای شلوارت را بپوشان. اینطوری آبروی مملکت میرود. شما نماینده مجلس هستی!» گفت «آقاجون! آبروی مملکت چه ربطی به شلوار من دارد؟»
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
چرا به آیتِ عظمایِ کربلا، حضرت علی اصغر متوسل نمیشوید؟!
مرحوم آیت الله عبدالکریم حق شناس تهرانی میفرمودند:
یک بار در حین خواندن زیارت عاشورایِ چهل روزه، مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم.
برای همین خیلی ناراحت شدم و به اباعبدالله (علیه السلام) متوسل شدم،
ناگهان دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند:
آمیرزا عبدالکریم چه شده است؟
قضیه را عرض کردم.
فرمودند: چرا به آیتِ عظمایِ کربلا متوسل نمیشوید؟
عرض کردم: آقا! آیتِ عظمایِ کربلا کیست؟
در این هنگام آقا، قنداقهِ حضرت علی اصغر (علیه السلام ) را از زیر عبایشان بیرون آوردند!
#حکایت_داستان
#امام_حسین
#محرم
@hadi_soleymani313