✅ #خاطره سیدحسن #نصرالله از تحقق یکی از #بشارت های رهبر عزیزمان
🚩 #سیدحسن_نصرالله: چند ماه قبل از پیروزی حزب الله #لبنان بر #اسرائیل (سال 2000 ) جلسه ای با #رهبر انقلاب داشتیم. 50 فرمانده میدانی حزب الله همراه ما بودند. قرار نبود رهبر انقلاب برای آنها سخنرانی کند ولی بعد از نماز مغرب گفتند میخواهم با شما سخن بگویم و شما ترجمه کنید
رهبر انقلاب خطاب به 50 فرمانده حزب الله فرمودند: "پیروزی شما بسیار نزدیک است و همه شما با چشم خودتان این پیروزی را خواهید دید."
من که داشتم ترجمه میکردم خیلی میترسیدم. برادران لبنانی به کلمات خیلی دقیق هستند. با خود گفتم اگر یکی از آنها شهید میشد و نمیتوانست پیروزی را ببیند، ممکن بود کسی بگوید چرا بشارت رهبر درست درنیامد.
6-7 ماه بعد همه این فرماندهان که در خطوط مقدم بودند، به چشم خود، عقب نشینی و فرار اسرائیل از لبنان را به چشم خود دیدند و جالب اینکه حتی یکی از این 50 فرمانده #شهید نشد. 😊
@hadi_soleymani313
#مکتب_سردار_سلیمانی
#به_وقت_حاج_قاسم
📝 ماندگارترین #خاطره
گفتم: حاجی قبول باشه.
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد.
حاجی به نماز ایستاد...
میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.
📚سلیمانی عزیز
مکتب سردار سلیمانی
#خاطره
✍کلام نافذ حاجی پوتین رو هم کشاند وسط میدان مبارزه با تروریسم! خودش رفته بود ملاقات پوتین، بی سروصدا و بدون هیچ بوق رسانهای. بین حاجی و پوتین چه ردوبدل شد؟!نمیدانم!! فقط میدانم دیپلماسی حاجقاسم کمتر از 48 ساعت جواب داد. روسها ناوشان را حرکت دادند به سمت سوریه!
نگاهم افتاد به نوشته روی پیراهن افسر روسی.. از تعجب خشکم زد! جلو رفتم و دقیقتر نگاه کردم به فارسی نوشته بود؛ "جانم فدای رهبر" مترجم را صدا زدم و گفتم: «بپرس منظورش از رهبر کیه؟» خودش جواب داد: «سیدعلی» چند دقیقه باهم صحبت کردیم از حرفهایش فهمیدم علت این علاقه کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی! حاجی چه کرده بود با اینها خودشان هم درست نمیدانستند.. طرف مسیحی بود اما جانش درمیرفت برای حضرت آقا!
📚منبع : کتاب سلیمانی عزیز
@hadi_soleymani313
🔴گره بازنشدنی اربعینم با چند قطره اشک برای بی بی رقیه(س) باز شد
⭕️خاطره سربازی که از حضور در پیاده روی اربعین نا امید شده بود
خاطره سال 96
🔸من یک سربازم
از مدت ها قبل تصمیم رو گرفته بودم امسال که تازه متاهل شدم و عقد هستم همسرم رو که بهش قول داده بودم با خودم به زیارت اربعین و پیاده روی اقا ببرم
🔹بعد از تاسوعا عاشورا پادگان اطلاعیه زد که اون کسایی که میخوان برن اربعین کربلا بیان اعلام امادگی کنن
من رفتم ثبت نام اما غافل از اینکه پادگان ما دیر اقدام کرده بود و یک ماه بعد از مهلتی که به پادگان های نظامی داده بودن تازه به ما اعلام کردن
🔸رفتن همه بچه های پادگان چه رسمی چه. وظیفه در ابهام بود همه ناراحت و نگران
🔹تا اینکه یه روز اعلام کردن چند روزی در مهلت گرفتن برای ثبت نام پادگان ما و قرار بود بعد از اینکه تاییده کسایی که اعلام امادگی کردن از تهران اومد ثبت نام انجام بشه
🔸 خب خدا رو شکر اسم منم هم تایید شد و ساعت 10 شب بهم خبر دادن فردا صبح با کلی ذوق و شوق رفتم پادگان که ثبت نام کنم که به یه مشکل حفاظتی برخوردم اون روز تا اخر وقت هرچه قدر تلاش کردم موفق نشدم 😭😭
🔹ساعتای 3 بعد از ظهر. بودکه از کربلا رفتن نا امید شدم و از شدت ناراحتی دلم.میخواست گریه کنم همون شب توی پادگان پست بودم
🔸یکی از بچه ها که ناراحتیم رو دید گفت دلتو بزن به دریا و پاشو برو صداشم در نیار اگه کسی متوجه نشه بهت گیر نمیدن اون شب تا صبح تمام فکر و ذهنم این بود.که چی کار کنم غیر قانونی برم.کربلا یا بلیط بگیرم با خانومم برم مشهد
🔹که اخر بعد از نماز صبح تصمیم نهایی رو برای رفتن به مشهد گرفتم و گفتم ان شا الله کربلا سال بعد ...
🔸پست نگهبانی که تموم شد اومدم تو اتاق افسر شب دیدم سر صبح تلوزیون یه کلیپ اربعینی با صدای سلحشور گذاشته
خیلی دلم شکست و باز هوایی
🔹دوباره گفتم بی خیال مشهد هر جور شده میرم کربلا اما بازم دو دل بودم و نمیخواستم غیر قانونی برم
🔸اول صبح رفتیم تو مسجد پادگان تا در برناما حاج اقایی که اومده بود در مورد نماز حرف بزنه شرکت کنیم
🔹ابتدایی جلسه چون روز شهادت حضرت رقیه بود یه گریزی به روضه رقیه خاتون زد و گفت که فلان عالم بزرگ
فلان عالم نجف
فلان عالم...
هروقت کارشون گیر پیدا میکرد به حضرت رقیه توسل میکردن
بیایید ماهم امروز به این 3 ساله متوسل بشیم
🔸من بعد از شنیدن این حرف بغضم ترکید و اشک چشمم جاری شد و همون جا از بی بی رقیه خاتون خواستم مقدمات سفر کربلای منم جور کنه
🔹5 دقیقه ای که گذشت هنوز تو حال و هوای حرف حاج اقا بودم که یه دفه یکی از برادرای رسمی پادگان از پشت سر زد روشونم و گفت 🔸فلانی اکه میخوای بری اربعین کربلا همین الان پاشو برو پیش اقای فلانی تا کارت رو راه بندازه گفته فقط زود بگید بیا همین الان پاشو برو فقط .
🔹بعد از شنیدن این حرف من سریع از مسجد خارج شدم و رفتم دنبال کارام
🔸چند ساعتی طول کشید ولی به مدد بی بی حضرت رقیه خاتون و اون چند قطره اشکی که از بنده گرفت منم اسمم تو زائرای امسال اقا ثبت شد
😭😭😭😭😭
✍️#خاطره فرهاد از اصفهان
#کربلایی_شدن #سرباز
@hadi_soleymani313
📜 #خاطره
✍🏼از کنار صف نماز جماعت رد شدم دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما تو صف نرفته برگشتم آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم و پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم. انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم از لابهلای صف های نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند وقت رفتن گفت:
«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
@hadi_soleymani313
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
#خاطره
#امداد_غیبی
ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله
سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته می گوید :
جلسه مهمی با حضور #شهید_سید_عباس_موسوی و فرمانده هان حزب الله داشتیم ، ناگهان #زبنورهای وحشی به پادگان حمله کردند و با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه فرار کردیم.
وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمی کرد .
مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط #موشکهای اسرائیلی به طور کامل منهدم شد .
ما مانده بودیم و بهت از این #امداد_غیبی ، دیگر خبری از #زنبور ها نبود .
🐝🐝🐝
مثل-شهدا-زندگی-کنیم
@hadi_soleymani313
#خاطره
#حاج_قاسم هر سال ایام #ماه_مبارک_رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد #افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.
📚راوی فرزند #شهید_شیخ_شعاعی
318.5K
#فایل_صوتی
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🔵 آیا ببینــم و چیزۍ نگــم⁉️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
#حجاب
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🌱 سلام،
تازه ملبس شدم (لباس طلبگی پوشیدم) ۲ هفته هم نیست
چند شب پیش که از جلوی باشگاه رد میشدم صدای بلندی از اونجا میومد..🎶🎶
تو خودم احساس بدی داشتم از اینکه شب #شهادت_امام_هادی علیه السلام بیتفاوت بگذرم😞
از طرفی هم باشگاه بود و حضور من در اونجا باعث تمسخر و حتی شاید کتک خوردن هم میشد..! متحیر بودم ... نزدیک۳-۴بار رفتم اونور خیابون و برگشتم 😐
بالاخره خدا به دلم انداخت که دست خالی نریم؛ ولی نه با چماق!☺️ از بالای همون باشگاه که مغازه بود یه بسته خرما گرفتم و رفتم داخل باشگاه!
همین که منو دیدن چنتاشون خندیدن...
رفتم سمت صاحب باشگاه! خرما رو دادم و مودبانه گفتم قابلتونو نداره و تذکر رو دادم.
واکنششون غیر قابل انتظار بود🤗
کلی ازم تشکر کردن و صدا رو قطع کردند، حتی من رو تا دم در بدرقه کردند😃
عجله داشتم و زود رفتم، ولی مطمئنم اگر میماندم سریع باهم رفیق میشدیم.
✅ خلاصه خواستم بگم نهی از منکر یه کم #سلیقه میخواد و یه کم #هزینه، همیشه نباید چکشی باشه❗️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆