【• #رزق_بصیرتے💡 •】
🔆| عبرت های تاریخ(3)
🔹جناب کمیل نیمه شبی در کوفه به همراه
حضرت علی(ع) به خانه ای رسیدند که از آن
خانه صدای تلاوت بسیار زیبایی از قرآن به
گوش می رسید.
🔹کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت
و چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش
مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن
او را می شنیدم!
✳️حضرت علی (ع) از دگرگونی حال کمیل به
خاطر آن صدای پرسوز و گداز آگاه شد و به او
فرمود: ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را
حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از دوزخیان
است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم
گفت!
⭕️ مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش
آمد. در این جنگ برخی از کسانی که با قرآن سر
و کار داشتند علی(ع) را کافر خواندند و با او به
جنگ برخاستند.
🔹 کمیل چون سربازی جانباز همراه علی بود
و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس
مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان
نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان
فرود آورد!
و فرمود: ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب
قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص
است!
«مستدرک سفینه البحار، ج ۹، ص ۱۸۶، ماده کمل»
✅ فقط صدای زیبا کافی نیست..
روح حاکم بر صدا مهمتر است.
@hadi_soleymani313