امام حسین فدای چه حقیقتی شد؟.mp3
3.82M
🔈امام حسین فدای چه حقیقتی شد؟
🔹 حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
🗓۹۹/۵/۳۰ (شب اول محرم)
⏱مدت زمان: ۵:۱۷ دقیقه
📥دریافت صوت کامل با موضوع: « آیین عشق بازی ۱»👇👇
eitaa.com/mahdavi_arfae/8764
🔸 #اصفهان مجموعه فرهنگی عاشوراییان
🆔 @mahdavi_arfae
يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی سادهای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد.
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد.
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويهای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@hadi_soleymani313
🌴🌴🌴
ختم قرآن کریم هدیه به شهید ابراهیم هادی و شهید حاج قاسم سلیمانی
🌷صفحه دویست و چهل و سه
🌴#سوره_مبارکه_یوسف
سلام ارباب
🌴🖤السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌴🖤
#دلتنگ_کربلا
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@hadi_soleymani313
📜📜📜🌿🌹 ﷽🌹🌿📜📜📜
📜 نامه به سلمان فارسی، قبل از ایام خلافت
🔹روش برخورد با دنيا
♦️پس از ياد خدا و درود! دنيای حرام چونان مار است، كه پوستی نرم، و زهری كشنده دارد، پس از جاذبه های فريبنده آن روی گردان، زيرا زمان كوتاهی در آن خواهی ماند، و اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدایی آن، و دگرگونی حالات آن را داری، و آنگاه كه به دنيا خو گرفته ای بيشتر بترس، زيرا كه دنياپرست تا به خوشگذرانی در دنيا اطمينان كرد او را به تلخ كامی كشاند، و هرگاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار می گردد.
📜 #نهج_البلاغه، #نامه68
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
⌛️ 15 روز تا #اربعین
🔸یا حضرت رقیه(س)، گره به کار ما افتاده و امیدمان به دست های گره گشای شماست!
🔹خانم جان شما خیلی نزد پدرتان عزیز هستید، شفیع ما بشوید تا اباعبدالله(ع) از سر تقصیرات ما بگذرند!
🔸برای حاجت ها و گره های بزرگ به شما متوسل می شوند!
🔸یااباعبدالله ما شِک۫وِه (گِلِه) داریم!
🔹آقاجان درسته که گناه روی ما را سیاه و بوی ما را متعفن کرده ولی شما در بخشش بی نظیرید!
🔸آقا جان وقتی رفتار شما را با حُر می بینیم طمع می کنیم که ما را هم ببخشید!
💠آقا جان حضرت رقیه(س)، دخترعزیزتان را شفیع قرار می دهیم، به حق حضرت رقیه(س) قسمتان می دهیم، به حق همه سختی ها، حضرت رقیه(س) در اسارت و بحق آخرین فریادهای حضرت رقیه(س) که باعث شد شما با سر خدمتشان برسید قسمتان می دهیم ما را از پیاده روی اربعین محروم نکنید!
@hadi_soleymani313
⁉️ دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟
◼️زینب کبری سلام الله علیها فرمود: چه میخواهی؟
⁉️ عرض کرد: این دخترک سه ساله به چه بیماری مبتلا بود که چنین بدنش کبود است؟
⚫️ حضرت زینب علیهاالسلام پاسخ داد: ای زن! رقیه ام بیمار نبود؛ این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است!
📚 ناسخ التواریخ، ص۶۰
🆔 @mahdavi_arfae
YEKNET.IR -Karimi-Shab 03 Moharam1397-004.mp3
6.54M
بہقولتعملکــندوباره
منوبغلکنکــہدارهکبوترتمیمیره💔
🎤محمود کریمی
#حضرت_رقیه
@hadi_soleymani313
#حضرت_رقیه
سلام ای سر که با پیشانی خون بار می آیی
به عشق دخترت تا اخرین دیدار می آیی
گواهی می دهد زخم عمیق روی ابرویت
تو هم مانند ما از کوچه و بازار می آیی
به خود گفتم ز نیزه گر چه راحت در نمی آیی
به دیدارم ولی حتی شده یک بار می آیی
من از تحقیر دختر بچه های شام می آیم
تو هم از بار عام مجلس اغیار می آیی
شباهت می دهد گیسوی من با گیسویت بابا
نمی خواهی بفهمم از تنور انگار می آیی
حجاب آستین پاره ام را خوب می فهمی
تو که دل خون تر از من داری از انظار می آیی
تو ای مجروح زیبای من ای آشفته گیسویم
چه رفته بر سرت که اینچین تب دار می آیی
حسن کردی
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت 💔🥀
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
@hadi_soleymani313
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
شهادت جگر گوشه سیدالشهدا(ع) #حضرت_رقیه(ع) تسلیت باد🏴
@hadi_soleymani313
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
آنشب که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
آن دم که تو از ناقه افتادی و غش کردی
من بر سر نی بودم مشغول دعا بودم
آن دم که مرا ظالم اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
آندم که مرا سیلی شمر لعین می زد
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
آندم که تو را سیلی شمر لعین می زد
با تو همه جا بودم کی از تو جدا بودم..
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودک ولی برای همیشه به خواب رفت
وقتی که دید قصه بابا به «سر» رسید...
🏴شهادت #حضرت_رقیه سلام الله علیها تسلیت
@hadi_soleymani313
🔴 امــــروز...
♥️مسیر کفیل به کربلا...
💚یا اباعبدالله، به تو از دور سلام...😭
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 با توجه به سخنان کوبنده سرلشکر #سلامی در مورد آمریکا و انتقام سخت، دشمنان در فضای مجازی شایعاتی مبنی بر اقامت پسر فرمانده سپاه در آمریکا پخش کردهاند. این شایعه از اساس کذب میباشد.👆
@hadi_soleymani313
#شعر_کودکانه
#حضرت_رقیه (ع)
اتل متل خرابه!
اینجا یه بچه خوابه!
هم بدنش کبوده!
هم جگرش کبابه...!
اتل متل اسیری!
سیلی و سربه زیری!
کی تا حالا شنیده؟!
سه سالگی و پیری...؟!
اتل متل سه ساله!
این همه آه و ناله!
این دختر از ضعیفی!
هنوز یه پا نهاله...!
اتل متل بیابون!
کویر و دشت و هامون!
بس که پیاده رفتیم!
تاول زده پاهامون...!
اتل متل بهونه!
بابا چه مهربونه!
وقتی دلم می گیره!
برام قرآن می خونه...!
اتل متل گل یاس!
مهر و وفا و احساس!
دلم گرفته امشب!
به یاد عمو عباس...!
اتل متل یتیمی!
خدا، چقدر کریمی!
دادی بهم تو غربت!
یه عمهی صمیمی...!
اتل متل شب و تب!
سینه ز غم لبالب!
دلم می سوزه خیلی!
به حال عمه زینب...!
اتل متل چه خوب شد!
بالاخره غروب شد!
قسمت عمه امروز!
توهین و سنگ و چوب شد...!
اتل متل سه روزه!
عمه گرفته روزه!
عمه چقدر غریبه؟!
خیلی دلم می سوزه...!
اتل متل خبردار!
تو چنگ دشمن انگار!
مثل یه شیر زخمی!
عمه شده گرفتار...!
اتل متل خدایا !
تو این همه بلایا !
عمه مظلومه ام !
چیا کشید خدایا !
@hadi_soleymani313
taheri-98-3-3.mp3
1.63M
🖤 #شهادت دردانه اباعبدالله الحسین علیه السلام #حضرت_رقیه تسلیت باد. 🥀
بازم گُم شدم تویِ صحرا،کجایی؟
نه نایی برام مونده دیگه،نه پایی
میشه این دفعه قبلِ دشمن بیایی
#تعلیم_و_تربیت_ناحیه_امام_رضا_علیه_السلام
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@hadi_soleymani313
برای امام زمانم چه کنم؟
▫️بعد از کربلا دیگر هیچ بهانه ای برای یاری نکردنِ امام پذیرفته نمی شود.
▪️حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود...
#ما_ملت_امام_حسینیم
@hadi_soleymani313
آب گرفتگی قبر حضرت رقیه
عالم بزرگوار مرحوم آیت الله علامه "ملاّ محمّد هاشم خراسانی"* می نویسد:عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود:جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم الهدی منتهی می شد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه السلام را در خواب دید که فرمودند:
«به پدرت بگو:به والی بگوید:میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سیّد این واقعه راعرض کرد، ولی سیّد از ترس عده ای، به خواب اعتنا ننمود.
شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد.
شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد.
شب چهارم خود سیّد،حضرت رقیّه را در خواب دید که به عتاب فرمودند:چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می گفت:
«ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی کنم، می ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی داشت و بر زانو می نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال 1242 هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.
فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه روز است.
این موضوع پیش از این به صورت روضه خوانی از سوی حجت الاسلام سید حسین مؤمنی و حجت الاسلام سید عبدالله فاطمی نیا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأیید علما نیز قرار گرفته است.
سایت:نمناک
@hadi_soleymani313
namnak.com