من
کجای این تنهایی
کجای این دلتنگی که برسم
می آیی..؟!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ازبچگییادمدادندجاهایشلوغ
بایدچادرمادررامحکمترگرفتتاگمنشد..
حضرتمآدر!
اینروزهاکهبازاردنیا،شلوغترازهمیشه
شده،
بایدچادرترامحکمترازهمیشهبگیرم.
اینروزهاکهطوفانبلا،تندنیارا
میلرزاند..
مندلمرابهمحبتشماگرممیکنم،
میدانمهرکسکهتورادوستدارد،زیرچادر
محبتتدرامانخداست..!:)
#الحمداللهکهمادرمی
#فاطمیه💔
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••🥀🖤••
➕هرگاه به هر امامی سلام دهيد
خود آن امام جواب سلامتان را ميدهد.
ولی اگر کسی به حضرت مادر سلام دهد:
«همهی امامان جواب ميدهند...💔😔»
•السلامعلیڪیافاطمھالزهرا✋🏻🖤
#فاطمیه🏴
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
تو زمین خوردی علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان💔😔
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
.
نظری کن،
که به جان آمدم ازدلتنگی
گذری کن، که خیالی شدم از تنهایی...❣
#شببــخیرجانــا
🌸🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
دےماهعجیب
بوےحاجقاسمرومیده💔..!↷
🌸⃟🕊🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دنیام فاطمه … من تنهام فاطمه✨💔
#فاطمیه🖤
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج قاسم گفت هرجا دختر بدحجاب دیدی، تو برو سراغ بدحجاب؛ اون دختره بدحجابه که پناه نداره، تو پناه بیپناهها باش
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻درود بر تو دوستم ، روزت بخیر🌻
💚💛وقتی ناراحتی،
💛💚ميگن خدا اون بالا هست
💚💛وقتی نااميدی،
💛💚ميگن اميدت به خدا باشه
💚💛وقتی مسافری،
💛💚ميگن خدا پشت و پناهت
💚💛وقتی مظلوم واقع باشی،
💛💚ميگن خدا جای حق نشسته
💚💛وقتی گرفتاری، ميگن
💛💚خدا همه چيو درست ميکنه
💚💛وقتی هدفی تو دلت داری
💛💚ميگن از تو حرکت از خدا برکت
💚💛پس وقتی خدا حواسش به همه
💛💚و همه چی هست، ديگه غصه چرا
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓ سوال دهه هشتادیا ❓
🤔 گریه و عزاداری حضرت زهرا چه خاصیتی داره؟
🤔 چه فایده ای برای دنیای امروز ما داره؟
و کلی سوال دیگه دهه هشتادیا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
1_2449065202.mp3
3.36M
الهی بمیرم این روزا تب داره مادر
الهی بمیرم این شبا تا صبح بیداره مادر
درد داره اما لبخند میزنه
خیلی به فکر فردای منه مادره دیگه
دنیای من مادرمه
فاطمه مادرمه 🥀
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_412
شاید برای خلاصی از شر شراره، بد هم نبود که سری به پدر و مادر بزنم.
مادر با دیدنم ذوق کرد.
در باز شد و من از حیاط گذشتم.
به خاطر آنکه شراره هیچ وقت در آن یک سال و نیمی که از ازدواج ما می گذشت، حاضر نشده بود همراه من، به خانه ی پدری ام بیاید، من هم کم و بیش از آنها سر میزدم.
وارد خانه که شدم مادر با خوشحالی مرا بوسید.
_سلام....
_سلام به روی ماهت.... می دونی از کی این ورا نیومدی؟
_خوبه شما دیگه می دونی که حال و روزی دارم.
و مادر هم با ناراحتی گفت :
_آره والا.... می دونم..... آخه من موندم تو چطور عاشق اون عفریته شدی!.... این زن زندگیه آخه!..... درسته وضع مالی خوبی داری، ولی دلیل نمی شه که این جوری ولخرجی کنه.... هر روز هر روز مسافرت!... چه خبره آخه!
_ول کن تو رو خدا مادر..... دو دقیقه اومدم حالم بهتر بشه، بعد شما هم از شراره می نالی؟!
_بشین مادر بشین.... راست می گی.... اصلا ولش کن.... خب از خودت بگو.
نشستم رو به روی مادر و گفتم:
_خوبم... شما چه خبر.... رامش چکار می کنه؟.... دیگه دنبال سپهر نیست که؟
_نه اونکه خدا رو شکر تموم شد.... سپهر یه هفته بعد از فرارش با رامش، نامزد کرد و رامش هم از تقلا واسش افتاد..... الان یه اتفاق جدید افتاده.
_چی شده ؟
_بابات سفر کاری که برای شرکت رامش پیش اومده بود رو داد به این پسره بهنام، خواهر زاده ی کوکب... چه پسر آقاییه خدایی.... هیچی اینا رفتن و اومدن و رامش از همون موقع مشکوک شد.
اخمی کردم از تعجب.
_یعنی چی مشکوک شد؟!
_یعنی اینکه تا قبل از اون سفر مدام با این پسره بهنام بد بود.... هر وقت بابات از این پسره تعریف می کرد این هم یه چیزی یه فحشی چیزی بهش می داد..... اما وقتی از اون سفر برگشت یه طوری شد..... چند روز پیش دیدم دستش یه کادوئه.... می گم این واسه کیه؟ می گه مال بهنام....
قضیه جالب شده بود برایم. با کنجکاوی پرسیدم:
_خب....
_هیچی دیگه همین جوری دقت کردم تو رفتارش دیدم دیگه سرناسازگاری با این پسره نداره.... اتفاقی یه بار یه خاطره ازش گفت، یه چیزایی دستم اومد.
_نکنه از این پسره خوشش اومده؟
مادر خندید.
_آره اتفاقا....
_پسره چی؟
_نه بابا.... خیلی پسر با حجب و حیاییه.... رامش می گه حتی توی مسافرت کاریشونم خیلی پسر با غیرت و باحجب و حیایی بوده.....
چقدر آن حجب و حیایی که مادر می گفت برایم آشنا بود.
یک نفر بود در خاطرات یک سال و نیم قبل من که، من هم با همین دو واژه او را می شناختم.
باران!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............