eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☃روزتون بخیر ☃از آسمان عشق و عظمتش🌸🍃 🌤ازخورشید، مـهــــربانـی اش🌸🍃 ☃از دنیا تمام خوبی هایش🌸🍃 💞واز خدا لطف بی کرانش🌸🍃 نصیب لحظه هاتون باشد👌 امروزتان متبرک به نگاه خدا 🌹 .
📷مزار سردار شهید مقاومت؛ سلیمانی در ؛ 🏴352 روز گذشت... •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
دو هفته از شروع کار جدیدم می گذشت ... بر خلف تصورم که فکر می کردم فروزان یه خانوم جدیه بعد از چند روز فهمیدم که خیلی هم شوخ و مهربون و بامزست مجبورم کرده بود که بهش بگم کتی ، البته نه جلوی عضوها ! تازه می فهمیدم کار یعنی چی ! هر روز صبح با کلی ذوق و شوق از خونه می رفتم بیرون . به پیشنهاد حسام از اونجایی که ساعت کاریمون تقریبا با هم تموم می شد قرار شد بعدازظهر ها با هم برگردیم . یعنی اون بیاد دنبالم البته چون می دونستم حاج کاظم خیلی حساسه بهش گفتم که خودم بر می گردم اینجوری راحت ترم ولی حسام با آرامش گفت : _وقتی مسیر برگشتمون یکیه توام دختر داییم هستی چه ایرادی داره برسونمت ؟ نگران بابا هم نباش با خبر نمیشه تردیدم از بین رفت چون سانازم همینو بهم گفت ! احسان چند بار بهم گیر داده بود که چرا سیم کارتمو عوض کردم جوری که بلاخره مجبور شدم بهش بگم مزاحم داشتم و به حسام گفتم اونم پیشنهاد کرده یه سیم کارت جدید بگیرم با اینکه خیلی ناراحت شد که به عنوان برادر ازش مشورت نخواستم اما عوضش دیگه چیزی نگفت و خیالم راحت شد ! تازه آماده سازیه کتابهای جدید تموم شده بود ... دو تا چای ریختم و نشستم پشت میز روز زوج بود و مخصوص آقایون بود ... یعنی برنامه کاریمون اینجوری بود که روزهای فرد خانومها و روزهای زوج آقایون حق استفاده از امکانات رو داشتند کتایون طبق معمول روزهای زوج با چادر داشت کار میکرد . صداش کردم و گفتم بیاد چای و بیسکوییت بخوره . دوست داشتم یه سوال که چند روز بود ذهنمو مشغول کرده بود ازش بپرسم نشست و گفت : _آخ دستت طلا ... خوبه تو هستی وگرنه واقعا کم می اوردم _الانم که همه کارها رو خودت می کنی _اتفاقا کارای سنگینو انداختم رو دوش تو ... منتها چون مبتدی هستی هنوز نمی فهمی من چقدر کلکم ! خندم گرفت ... _خوب من اومدم اینجا برای کار دیگه نیومدم پیک نیک که ! _پس قربون دستت چایتو خوردی پاشو برو این کارت عضویتای جدیدم صادر کن _کاش یه کارتم برای خودت صادر می کردم
✍امام صادق (علیه السلام): کسی که در اولین لقمه غذای خود نمک بپاشد، خداوند از او کک و مک صورت را بر طرف می‌کند. 📚المحاسن، ج2، ص593 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
علامه طباطبایی ره: فرستادن صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می‌ شود که آنها را از گرفتاری های آن عالم نجات میدهد. تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
حرم آروزمه ، حسین آبرومه 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خاصیت رفیـق شهید رفیق شهیٰد یعنۍ: تو اوج نآ امیدی یہ نفر پارتی بین تووخدا بشہ! و جورۍ دستت رو بگیره ڪہ متوجہ نشی :) 🦋 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
در وصیت اش نوشت: دوست داشتم قبل از رفتن حضرت آقا دست متبرکشان را به روی سرمان بکشند اما قسمت نشد. وحالا چندروز پیش رهبر انقلاب بر مزار 🌷شهید 🌷 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌼آسمان بود 🌫 و بالی پرواز ؛🕊 آسمان هنوز هم هست و باری سنگین ... ☘چنانکه پریدن نیست پس نظاره می‌کنیم اهالی آسمان را ... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_چطور مگه ؟ مشکوک می زنیا ! _آخه می خواستم آمار سن و سالتو در بیارم _وای ! یه وقت منو واسه داداشت زیر نظر نگرفته باشیا ... چون باید به شوهرم دوباره جواب پس بدم _یعنی انقدر زیر نظری ؟ _اووه ! چه خبر ؟ من هنوزم بعد از 2 سال ازدواج و شوهرداری روزی 3 تا خواستگار دارم خندیدم و گفتم : _فکر کنم بختت خیلی بازه ... دست راستت رو سر من _چپ و راست نداره اینا خرافاته ... باید اخلاق و قیافه داشته باشی فقط _کتی جون یعنی من ندارم اینا رو ؟ _چرا خوب البته بعضی ها مثل تو همه موارد رو دارن ولی متاسفانه بختشون بسته هستش ! _ای بابا توام که خرافاتی شدی _راست میگی ها _حالا چرا بحث رو به انحراف کشوندی ... می خواستم ببینم چند سالته !؟ _من دقیقا 3 ماه پیش رفتم تو 32 _یعنی ۲۵ سالگی ازدواج کردی ؟ _بله ... البته ۲ سال نامزد بودیم _یا خدا ! دو سال که خیلی زیاده _دیگه ما اینیم _راستی کتی جون یه سوال خصوصی بپرسم ؟ _دو تا بپرس ولی من تستی جواب میدم _باشه ... چرا توی کتابخونه هم چادر می پوشی ؟ بیسکوییت رو برداشت و گفت : _چون امروز کتابخونه مخصوص آقایونه دیگه ... روزهای دیگه که سرم نمی کنم _درسته ولی اکثر چادری ها توی محیط کار حداقل مانتویی هستن _خوب هر کسی یه نظری داره _یعنی چی ؟ _یعنی اینکه من اینجوری فکر می کنم ، وقتی یه آدمی چادر سر می کنه باید واقعا چادری باشه ! نه اینکه من بیرون از کتابخونه با حجاب باشم ولی توی کتابخونه با اینکه آقایون هستن و رفت و آمد می کنند بگم دیگه محیط کاریمه نباید با چادر باشم که اشکالی نداره ! _آره ما دانشگاه که می رفتیم یکی دو تا از بچه های چادری سر کلاس چادرشون رو در می اوردن و باز موقع بیرون رفتن سرشون می کردن _خوب از نظر من کار جالبی نیست ، مگه پسرهای توی کلاس یا استاد صرفا بخاطر اینکه تو یه محیط هستن با ما محرم میشن ؟ ‌
♥️ نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم . همسر شهید مهدی زین الدین🌷 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارون متوقف ميشہ🌧🌦 شب ميگذره🌓 درد و رنج محو ميشہ🌈 امااميد... هيچ وقت اونقدر گم نميشہ كہ نشہ دوباره پيداش كرد❤️ دلهاتـــون پر از امید❤️ شبتون بخیر😴 یاعلی (پیشنهاد دانلود ویدیو، ببینید بشنوید و قبل از خواب آرامش بگیرید😍)