♥️͜͡🖐🏻
دلمُردهایمویادتوجآنمیدهدبہما
قلبیموبودنتضربآنمیدهدبہما:)
♥️¦⇠#جمعہدلتنگے
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
⚠| #تلنگــر
گناهڪـارۍڪہبعدازگنـاه
بہترسواضطرابمیوفتہ
بہنجـاتنزدیڪتره
تا ڪسۍڪہاهلعبـادتہ،
امـاازگناهنمۍترسہ !
بہهمریختگۍبعدازگنـاه،
نشونہیہوجدانبیداره🌿..!
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🍃✨🍃
🍃 دنیایم را چراغانی میکنم💡
تسبیحم را نخ📿
مگـــَر چند بار جمعه می آید؟🌹
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج 😇🙏
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
「🕊♥️」
اگرچه جسم سالمی نداشت،اما روح بلندی داشت🕊
هر چی از عمر زندگیمون میگذشت🦋
بیشتر باورم میشد
که در "بله" گفتن به ایشون اشتباه نکردم😊
کلاسم که تموم شد دیدم دم در ایستاده🚶♂
واسم دست تکون داد👋🏿
اخمام رفت تو هم
"بازم اومدی از وضع درسیم بپرسی؟😒
مگه من بچه ام که هر روز میای با استادم حرف میزنی؟"🤨
زد زیر خنده و گفت:😂
"حالا بیا و خوبی کن
آخه کدوم مرد انقد به فکر عیالشه
که من به فکرتم...؟"🤗
استادم ما رو با هم دید
به هم سلام کردن
از خجالت سرخ شده بودم... 🤭
وقتی تو جمع صحبت میکرد
فقط نگاهش به من بود👀
انگار که تو اون جمع فقط منم...
یه بار گفتم:
" ایوب...حرف که میزنی به بقیه هم نگاه کن😐
ناراحت میشن آخه...💔"
گفت:"چشم خانوم...😍"
اما باز فراموش میکرد🙄
•همسرشهیدایوببلندی💍•
•عاشقانهـ شهداییـ🎈•
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀
🌹نیایش صبحگاهی🌹
🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر
🌺و ای نیکوکار نیکمنظر،ای دلیل هر برگشته،
🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره
🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده
🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر
🌺ای بخشنده بخشاینده.
✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
♥️✋🏻
ایشاهڪلیدهمهحآجآتم
نامتسببقبولےطاعاتم
حتینفسیکهمیڪشم،واللهِ
مدیونِسهسالهعمهےسآدآتم
🖐🏻¦⇠#السݪامعلیڪیارقیهبنتالحسین
♥️¦⇠#شروعمیڪنماولهفتہروبانامرقیه
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
∞♥️∞
ٺـا مَـنے هَستــ🙃ـ✨
دِلـ{♥️}ـے هَستـ🌱
نَفـَسـ{🌬} هَستـ🍒
#ټُُ هَسـتے💌🌸
••| عاشِقَتـ💜 خواهَـمـ مآند |••
😎 #نفسجان😜
👤 #صبحتونعاشقانهـ😍
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•🕊🖤•
#عاشقانهشهدا
گفتم بگذارعروسے ڪنیم
یه ذره طعم زندگےروبچشيم
بعدحرفِ رفتن بزن
امايڪدفعه رفت وپیڪرش برگشت
وقتے درمعراج صورتش رانوازش ڪردم
ازچشمش قطرات اشڪ جارےشد💔:)
|همسرشهیدامیرسیاوشی|
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_314
گذشت.
من همچنان منتظر یک تغییر در فروش.
و آن دختر چشم خاکستری هر روز در شرکت جلوی چشمم و هنوز فروش محصولات شرکت همان بود که همان بود.
خسته از این انتظار، یک روز صبرم لبریز شد.
زدم به سیم آخر و او را به اتاقم خواستم. باز او مقابلم ایستاد، اما من عصبی تر از دفعهی قبل فریاد کشیدم.
_خانم سرابی!.... این وعده ی تغییر فروش محصولات شرکت به وسیله ی تغییر کاتالوگ ها، یه وعده ی سرابی بود؟!.... هان؟!.... شما مثل فامیلی تون شرکت منو سمت سراب کشوندید؟!... پس کی میخواد درست بشه این فروش؟!
سکوت کرده بود و هیچ حرفی نمیزد. حتی به قدر دفعه ی قبل.
سکوتش عصبی ترم کرد.
_من خسارت میخوام.... هزینه ی اون همه کاتالوگ تبلیغاتی رو که شما هدر دادید به اسم تغییر رو ازتون میگیرم.
باز هم حرفی نزد و این سکوتش مرا حرصی تر کرد.
فریاد کشیدم:
_شما لالی؟!... شما که چند وقت پیش خوب برای من حرف میزدی!... مخ دوستم رو هم زدی و من اومدم با کلی منت کشی دنبالتون.... الان چی داری به من بگی واقعا؟!
این بار سر بالا آورد و گفت :
_یه شماره موبایل به من بدید.
_برای چی؟!
_من میرم اما هر وقتی که خواستید بر میگردم تا خسارتتون رو بدم.... امیدوارم که اون روزی نرسه که شما....
مکث کرد و نگاهم.
_که شما بخواید از من معذرتخواهی کنید.
نگاهش وقتی به من افتاد یه جوری دلم را لرزاند.
با خودم گفتم « رادمهر نکنه بزنه و فروش شرکت بالا بره.... نکنه یه وقت من عجله کرده باشم؟! »
اما باز هم حرف دلم را گوش ندادم.
_بفرمایید این شماره موبایل... دیگه نمیخوام شما رو ببینم.
جلو آمد و کاغذی که شماره تلفن همراهم را در آن نوشته بودم از من گرفت و رفت.
خودم هم نمی دانستم چم شده بود که حتی بعد از هر توبیخش هم عذاب وجدان می گرفتم.
داشتم به این نتیجه می رسیدم که این دختر یک ساحره است!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
#حاجآقادولابی:
وقتی غفاریت خدا رو باور کردی، به خودت میگویی در دیزی باز است ولی حیایِ گربه کجا رفته است؟
آن وقت اَدب میکنی و از گناه پرهیز میکنی.🌱
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧎نماز باید مُردابِ ذهن را بِخُشکاند
🎙سخنرانی استاد #دانشمند
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•