eitaa logo
☘حدیث دوست☘
179 دنبال‌کننده
196 عکس
9 ویدیو
0 فایل
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد صفحه اینستاگرام https://instagram.com/hadisedust.64?igshid=YmMyMTA2M2Y= صفحه شخصی جهت دریافت نظرات شما @hadisedust
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه تصمیم گرفته بودیم که بچه‌دار شویم. برای تقویت احتمال دختر یا پسر شدن، هیچ دستور تغذیه‌ای و رژیم خاص را دنبال نکردم. سمت دعاهای واردشده در این مقوله در مفاتیح و مثل آن نرفتم. حتی یک‌بار در دل آرزویی نکردم و بعد از نمازهایم برای نوع جنسیت دعا نکردم. باردار که شدم مدام می‌گفتم هر چه خیر است، هر چه صلاح است، همین که سالم و صالح باشد شکر. یک گریز عجیبی از این دامِ حالا پسر است یا دختر داشتم که حوالی‌اش پرسه هم نمی‌زدم و احیانا اگر بنا به شرایطی غافل می‌شدم ناگهان به خودم نهیب می‌زدم که برگرد، دور شو، نایست. رسیده بودم به هفته‌ی بیستم بارداری. متخصص سونوگرافی، مُبدّل دستگاه را روی شکم من می‌سُراند و اصطلاحات پزشکی و ارقامی را که تقریبا چیزی ازشان سرم نمی‌شد تند تند ادا می‌کرد. ضرباهنگ بی‌وقفه‌ی دکمه‌های صفحه کلید از آن‌سوی تخت می‌گفت که کسی با سرعت دارد این‌ها را تایپ می‌کند. من از چندی قبل با خودم عهد کرده بودم که چیزی از جنسیت جنین نپرسم. سوالی که خیلی‌ها در دوازده‌ هفتگی توقع دریافت پاسخ آن را دارند. شنیده بودم بعضی دکترها تا ازشان نپرسی چیزی به تو نمی‌گویند. انگار خودم را انداخته بودم در مسیر هر چه پیش آید خوش آید. دوست نداشتم هیچ دخل و تصرف انسانی در این مسیر طبیعی بکر و ناب خللی وارد کند ولو به قدر پرسیدن یک سوال. دوست داشتم هدیه‌ی خدا را همین‌طور کادوپیچ شده ببینم و مثل بچه‌ها از هیجان این که حالا داخلش چیست، قند توی دلم آب شود. شناور میان یک خلسه‌‌ای بودم که دکتر گفت: "بچه‌تم دختره". حبابی که دورم را گرفته بود ترکید. مثل بغضی که یادم نیست اصلا یک‌هویی از کجا پیدایش شده بود. انگار حجم رحمتی که از درهای بی‌شماری بر من نازل می‌شد از حد گنجایش من فراتر بود. جایی ته دلم حتی داشت به وضوح می‌لرزید. من در شکر نعمت‌های تو مانده‌ام، بگو با رحمتت چه کنم؟ @hadise_dust