[ حدیث دل ]
#pro ...🍃🌸
در منزل خجسته ی اسفند ..
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های ترد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم هم ساغر سحر
در کوچه های خامش و خلوت نجومیش
یا
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش ....
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
قَسَـم بـه عِشــق کههیچ به دِل نِشستهای ز ِ دِل نَخواهَـد رفت ! #مریم_قهرمانلو #حدیث_دل
#برای_عشقم ♥️
بهار شو
بیا در آغوشم …
بگذار
تمام شکوفه ها
در دستهای من برویند…
#فرشته_رضایی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
بیـراهه هـم برای خــودش راهیســت..! وقتـى قرار باشــد مــرا به #تُ برسـاند #ندانم #حدیث_دل 🍃🌸
#تُ
فصل پنجم عمر منی و...
تقويمم به "شوق"
#تُ ست كه...
تكرار می شود هر سال...
#محمد_علی_بهمنی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
🎶 #آهنگ دیوونتم ... #پویا_بیاتی #حدیث_دل ❄️
#مخاطب_خاصم ♥️
من چگونه بروم در ورقِ سالِ جديد
كه همه بودنِ #تُ
مانده به تقويمِ قديم
#ساناز_يوسفی
#حدیث_دل 🍃🌸
-دوست داشتنت را؛
از سالی به سال دیگر جابهجا میکنم.
مثل دانشآموزی که مشقش را
در دفتری تازه پاکنویس میکند...
#نزار_قبانی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
#استغفار ۲۱ 📿 خُلق یعنی رفتاری که در تو تثبیت شده! اگر بدخُلق هستی؛ و یک رفتار زشت، در تو تثبیت شد
🍃🌸 قسمت بیست ودوم و آخر ⏬⏬⏬
استغفار_22.mp3
10.83M
#استغفار ۲۲ 📿
#حرف_آخر
💢استغفار، از زمین بلندت میکنه ؛
اگر اهل سختکوشی
برای وسعت دادن به روحت باشی!
#استادمحمدشجاعی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
گاهے به من فڪر ڪن. زنے ڪه زندگے را در شعرهایش قدم مے زند با دلے ڪه دیگر به هیچ صراطے مستقیم نیست!
#برای_عشقم ♥️
غافلگیرم کردی
درست مثل شعر!
در دلم نشستی
درست مثل عشق!
و به من جانی تازه بخشیدی
درست مثل جوانی!
تعجب می کنم
نکند تو آنی!
نکند تو همانی!
#محمدرضا_عبدالملکیان
#حدیث_دل 🍃🌸
در
روح من؛
در اندیشه هایم
بهار حضورِ توست بودنِ توست...
#مارگوت_بیکل
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
#pro ...🍃🌸
نوروز منی #تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من
به شور میوه شدن
در هوای #تو پر می کشم
#شمس_لنگرودی
#حدیث_دل 🍃🌸
[ حدیث دل ]
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی.... #سعدی #مخاطب_خاصم ♥
#مخاطب_خاصم ♥️
به سبزی درخت مینگرم!
به آبی آسمان.
و سفیدی ابرها...!
که تو پنجره را رو به حیاط خانهام باز میکنی...
چطور میتوان این منظره را دید و شعر نگفت!؟
چگونه میشود وقتی گلی را میبویی،
وقتی با نگاهت بوسهای به آسمان روانه میکنی
تا پرواز را از خاطر کبوتران بیاندازی،
نگاهت کنم و شعر نگویم...!
هر چقدر هم که بخواهم، نمیشود!
قلم میرود که تو را بنویسد!
میرود تا تو را روی صندلی قافیه بنشاند.
موهایت را از یک طرف شانه کند.
و عطر بهار را به لباست بزند...!
محو زیباییت میشوم.
و لرزش لبهایت،
وقتی نامم را صدا میزنی...!
حتی وقتی از قاب شعر به من خیره میشوی...!
و خودت نمیدانی
چقدر به شعرهایم میآیی...
#مهران_رمضانیان
#حدیث_دل 🍃🌸