من
انبوهی از این #بعدازظهرهای #جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما
این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما
که زمان باز نمیگردد
اما نمیدانم چرا
این بعدازظهرهای جمعه باز میگشتند
#احمدرضا_احمدی
─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
[ حدیث دل ]
چنان به سوى تو با سر دويدم از سر شوق كه روى برف نمانده ست رد پا از من #سيدتقى_سيدى #حدیث_دل ❄️
دری به زمـستان باز کن ،
تا سپیـدی برفها ،
به ما امید زنده ماندن بدهد .
ما گرما نمیخواهیم
ما امید میخواهیم.
#احمدرضا_احمدی
#حدیث_دل ❄️
[ حدیث دل ]
هوای دونفره؛ هیچوقت نفهمیدم کدام هواست آخر هوایِ تو، سر به هوا همیشه به سرم میزند... فرقی هم نمی کند
دوستت دارم
باید در چشمان نگریست
یا در گوشها گفت؟
جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانت
دلیل بود؟
در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشهای سبز
سبزی شیشهها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود
از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست
بیرون خزان در کار بود
نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟
یا در خزان برون؟
من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه میآمد
#احمدرضا_احمدی
#برای_آنکه_خودش_میداند ♥️
#حدیث_دل 🦋
من بسیار گریسته ام
هنگامی كه آسمان ابری است
مرا نیت آن است
كه از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اكنون مراد من است
كه از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شكوفه های گیلاس بی هراس،
بی محابا ببینم...
#احمدرضا_احمدی
#حدیث_دل 🍁