من باید در عصر دیگری بدنیا می آمدم
عصر انسان های غارنشین
و یا در جنگلی ساکت و بی هیاهو
جایی که فاصله و دوری نباشد
دلتنگی و حسرت نباشد
کلبه ای می ساختم در انتهای جنگل
با چوب های باران خورده...
می نشستم گوشه ای
نگاهم را گره میزدم
به چشم های محبوب دیرینه ام
من باید در عصر دیگری بدنیا می آمدم
مثلا عصر انسان های غارنشین
همان ها که دوری برایشان بی معنا بود....
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#عصرتون_قشنگ🍃🍃
💕💕💕💕💕💕💕
💕🌸🍃
💕🍃
💕
عزیز میگفت:
برای در کنارِ هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید،
خیلی حرفارو نشنیده گرفت،
از خیلی کارها عبور کرد...
برای در کنار هم موندن باید بخشندهترین و قویترین بود؛ نه زیباترین و باهوشترین...
آدما وقتی میتونن مدتهای طولانی کنارِ هم بمونن که یاد بگیرن چطور باهم کنار بیان!
اگه گاهی تو حالِ خوب هم شریک نمیشن، دستی هم به حالِ بدِ هم نکشن!
هیچ حالِ بدی موندگار نمیمونه همونطور که حالِ خوب هم، همیشگی نیست...!
عزیز میگفت:
اول از هر چیزی برای در کنار هم موندن باید یاد بگیری چطور میشه با کوچیکترین چیزها، از زندگی لذت برد، خندید و شاد بود...
#حاتمه_ابراهیم_زاده
─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
برایش نوشتم
با من حرف بزن
اینکه نباشی ، نبینمت ،نبویمت
دوای دردهایمان نیست
گاهی این نبودن ها
خلاهایی را در آدمی به جای می گذارد
که یک عمر تاوانش را خواهیم داد
باور کن دست خودم نیست
من به ندیدنت ، نبودنت
عادت نمی کنم
برایش نوشتم
با من حرف بزن
رها کردن دستهایت کار من نیست...
#حاتمه_ابراهیم_زاده
─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
بیا این پنجشنبه
گلاب را بپاشانیم بر دلهای سوختمان
شمعی روشن کنیم برای تاریکی درونمان
فاتحه ی رفتگان زنده را بخوانیم
همان ها که رسالتشان نبودن است
و چشم هایشان عبور کردن . . !
بیا این پنجشنبه
یک بار برای همیشه
به خاک ها بسپاریم
دنیایی که از آن ما نبود
و تنها بغض و حسرتش
به یادگار ماند برایمان . . !
بیا این پنجشنبه
فاتحه ی رفتگان زنده را بخوانیم
بلکه غباردلهایمان زدوده شد
نفسی دوباره کشید
و رویِ زندگی را بوسید . . .
#حاتمه_ابراهیم_زاده
─┅─═ঊঈ🌺🌺🌺ঊঈ═─┅─
برایش نوشتم
با من حرف بزن
این که #نباشی، #نبینمت، #نبویمت
دوای دردهایمان نیست
گاهی این نبودن ها
خلاهایی را در آدمی به جای می گذارد
که یک عمر #تاوانش را خواهیم داد
باور کن دست خودم نیست
من به ندیدنت، نبودنت
عادت نمی کنم
برایش نوشتم
با من حرف بزن
رها کردن دست هایت کار من نیست
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#حدیث_دل 🎈
من باید در عصر دیگری بدنیا میآمدم،عصر انسانهای غارنشین!
و یا در جنگلی ساکت و بیهیاهو،جایی که فاصله و دوری نباشد،دلتنگی و حسرت نباشد..
کلبهای میساختم
در انتهای جنگل
با چوبهای باران خورده
مینشستم گوشهای نگاهم را گره میزدم
به چشمهای محبوب دیرینهام
من باید در عصر دیگری بدنیا میآمدم
مثلا عصر انسانهای غارنشین
همانها که دوری برایشان بی معنا بود.
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#حدیث_دل 🎈
[ حدیث دل ]
شبت بلند غمت نیز... #حسين_صفا #حدیث_دل 🌸🍃
تو ماه را نشانه میگیری
من خیره به دستهایت
تمام شب را بغض میکنم
تو رویِ ماه را میبوسی
ستاره را وعدهی دیدار میدهی
من اما به یاد تو
تمام آسمان را دربغل میگیرم..
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#به_یاد_او_که_رفت💔
#حدیث_دلتنگی 🌸🍃
[ حدیث دل ]
#پاییز در راه است اگر بدانی چه کلماتی برای زوال برگها وخیابانهای زرد و خیس برای نیمکتهای منتظر
حال و هوای دلت گرم بماند که #شهریور پایان گرمای تابستانی ماست نه آغاز دلتنگی های سرد پاییزی. نکند با هر باد و بارانی بلرزد بخشکد زیر انبوهی از برگ ها. باران اگر بارید، سیل اگر جاری شد و جاده ها خیس از نبودن، تو اما حال و هوای دلت گرم بماند.دلبسته ی واژه ها، نگاه ها و دست ها نباید بود که با تکان خوردن هر شاخه بی درنگ، دلی یخ بزند. .! حال و هوای دلت گرم بماند که #پاییز، فصل دلسپردن و ورق زدن خاطرات کهنه ی دل نیست ...
#حاتمه_ابراهیم_زاده
#برای_آنکه_خودش_میداند
#حدیث_دل 🦋