با من از تَنگترینْ کوچه بیا رد شو برو
با هر آن چیز بجز سیب و غزل بد شو برو
باز بگذار تقلّب کنم از دیکته ات
روی دندانه ی تشدید مُشدّد شو برو
شعرِ من شعرِ خُسوف است دلت میگیرد
به من و شعرِ من و ماهْ مُردّد شو برو
جبرِ جَزر است نهنگی که به ساحل زدهاست
به سرشْ دست بکَشْ از سرِ او مَد شو برو
گریهام گریه ی ذوق است هوا بارانی است
لحظه ای بینِ من و آینه ، مَشهد شو برو
چشمِ تو چشمِ شهیده استْ وضو ساختهام
روی سجّاده بیا حُرمتِ مَعبد شو برو
ربّنا توی نخِ شعرِ قنوتِ من و توست
آتنا ... ! ماهِ غزل باشْ سرآمد شو برو
✍ #محمدحسین_افشار
🍃🌺🍃
احساسِ غزل دارم و شعری که جدید است
در من بِنِشین رو به خدایی که سپید است
در من بِنِشین کُهنه رفیق ای خودِ انگور!
یک پنجره وا کن به شرابی که شهید است
یک پنجره وا کن به شما میرسم و بعد
یک حنجره دلواژه... که این پیر، مرید است
من اهلِ طبیعت... و تو هم مالِ بهاری
بر من بِدَم ای واژهی سرسبز! که عید است
میخوانَمَت از درد چنان تارزنی که_
میسوزَدَش از رشتهی تاری که بُریده است
ای رهگذرِ کوچه ی شعرم! تو چه خوبی
الهامِ غزل دادی و شعری که سپید است
#محمدحسین_افشار
🍃🌺🍃