شده باران بزند،
خاطره ای درد شود؟
بی تو هر شب
منم و صد شب بارانی و درد...
#پروانه_حسینی
#حدیث_دل ❄️
[ حدیث دل ]
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی.... #سعدی #مخاطب_خاصم ♥
#برای_عشقم ♥️
دلم یک شاملو میخواهد
که بنشیند و ستایش کند،
نگاه های منتظرم را!
یا یک سهراب،
که مرا در قایقش جای دهد
و رهایم کند از بلاتکلیفی؛
یک نیما که برایم بسراید
"تو را من چشم در راهم"
حالا شاعر هم نبود، نباشد
من که نمرده ام!
خودم آنقدر شعر به پایش خواهم ریخت
که عاشق ترین شاعر دنیا شود؛
مثل تو که شاعر شدی
و صدایت شد لالایی شب هایم،
راستش را بخواهی
شاملو ، سهراب ونیما بهانه است!
دلم فقط تو را می خواهد...
#پروانه_حسینی
#حدیث_دل 🌸🍃
هر صبح
"خیالت"
با سحر خیز ترین
پرنده ی عاشق،
شروع به خواندن می کند
تو می خوانی؛
و من قلبم را با نوای تو
کوک می کنم...
#پروانه_حسینی
#حدیث_دل 🌸🍃
[ حدیث دل ]
وقت اذان مغرب و افطار و ربَّنا من آرزو کنم تو برآورده میشوی؟ #طاهره_اباذری_هریس #حدیث_دل 🌸🍃
تا اذاڹ چیزی نمانده،
وقت افطار اسٺ بیا؛
نامسلماڹ روزه ام،
آغوش می خواهد دلم ...♥️
#پروانه_حسینی
#برای_او_که_رفت
#حدیث_دلتنگی 🌸🍃
[ حدیث دل ]
#story ...
#به_یاد_او_که_رفت ♥️
صبح جمعه را
باید زود از خواب دل کند
باید عاشق تر از همیشه
سلام کرد...
بایدخندید به تمام
دلتنگــیها
و بیحوصلگــی هایش؛
آری میشود...
اگـر آنکه باید باشد،
باشدمیشود...
#پروانـه_حسیـنی
#حدیث_دل🌸🍃
[ حدیث دل ]
••پاییزباٺوقشنگٺره..:)🍂♥️ #جان_جانانم #پاییزتمبارکعشقم #حدیث_دل 🍂
آنقدر پاییز را
دوست دارم که،
این حس نگرانم می کند
هرچه را اینگونه خواستم
به چشم بر هم زدنی
ازدست دادم!
دلم می خواهد
همه ی چمدان هایم را
پر از پائیز کنم؛
میخواهم لااقل
فصل آمدنت را تا ابد داشته باشم!
#پروانه_حسینی
#برای_آنکه_خودش_میداند
#حدیث_دل 🍂
[ حدیث دل ]
منم و صبح دم و یک نفس تازه ی عشق #هما_کشتگر #حدیث_دل 🍂
هر صبح
خیالت
با سحر خیز ترین
پرنده ی عاشق،
شروع به خواندن می کند
تو می خوانی؛
و من قلبم را با نوای تو
کوک می کنم...
#پروانه_حسینی
#جان_جانانم
#حدیث_دل 🍂
شده باران بزند،
خاطره ای درد شود؟
بی تو هر شب
منم و صد شب بارانی و درد...
#پروانه_حسینی
#شعر_شب
#حدیث_دل 🍂
مرا یڪ شب تو مهمان ڪن به رویایی ڪه در آنی
بیا دریاب جانی ڪه، ز احوالش نمی دانی
#پروانه_حسینی
#حدیث_دل 🍁
شبی حیـران و سرگردان، ز کـوی تـو گذر کردم
پریشان حال و بی سامان، شبم را باتو سر کردم
نشستم دربِ آن خانه، کـه روزی ساکنش بودی
شبی دلگیـر و ابـری کـه، به یادِ تـو سحر کردم
چه حالی بهتر از این حال ، میانِ کـوچهٔ معشوق
چه دردی که نگفتم من، چه چشمانی که تر کردم
سرم را تکیه بـر دیـوار ، نگاهِ خسته ام پُر خواب
نفهمیدم چه بـر من شد، بـه رؤیایت سفر کردم
شنیدم مـن صدایی را، گمان کردم تـو برگشتی
ببین بامن چه کردی تو،که خودرا دربه در کردم
#پروانه_حسینی
#حدیث_دل 🍁