eitaa logo
[ حدیث دل ]
6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
[ حدیث دل ]
آماده باش جانم؛ تمامِ كارهاىِ نا تمامت را تمام كن تمامِ شعرهاى نصفه نيمه ات را به پايان برسان تمام ن
ها را باید جاری گشت در خیالت در هوایت نفس کشید باید عطش شد در نبودنت تو را باید فریاد زد هاااای ای جاری خیالم چهارشنبه ها که یادت هست این منم مَنَت منِ ...... آری ایستاده ام بنگر که زمزمه میکنم یادت را بر ذهن میگذرانم حضورت را بازآی و جاری کن هوای دو نفره های مان را ... 🍂
[ حدیث دل ]
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#عصر
عصر کہ ‌میشود... دلت میخواهد یڪ چتر باشدو... باران ببارد و.... تمام جهــــان را قدم بزنے.... ڪنارڪسی ڪه تمام حواست را پرت خودش ڪرده... یڪ فنجان محبت دم ڪنی... و از یاد ببرے تمامِ ناملایمات را... دلم ازین دوست داشتن ها هوس ڪرده!! 🍂
دوستت دارم و همين غمگين‌ترم مى‌كند وقتى كه نمى‌توانم چهارفصل جهان را بر شانه‌هاى "تو" آواز بخوانم... 🍂
☕️🌻 نه برف مرا میترساند و نه سرما ولی در این حجم سنگین تنهایی ام برای گرم شدن بهانه ای ندارم جز این که دوستت داشته باشم... 🍂
❈ گاهے یڪ پیراهن چهارخانھ ے مردانھ هم حتے میتواند خانھ ۍ آدم باشد، ڪھ دل‌تنگے هایت را در جیبش بریزۍ و دڪمھ هایش را براے همیشھ ببندۍ...👔♥️❈ 🍂
[ حدیث دل ]
موجی از غم در نگاه خیسم تاب می خورد ومی لغزد برگونه های نمناک پنجره ای که سرک می کشد آمدنت را زیر
و من جهان را انگونه دوست می دارم که توووو می خواهی همراه توووو از حبس غصه ها آزادم و چون چشمانت را به من می دوزی از فرط اشتیاق شادم باشی از مهرت لبریزم و چون دور شوی درگیر پاییزم برای من توووو تمام دنیایی و تمام دنیای من خلاصه در تماشای ماه نگاه ست که آسمان شبم را از نور سرشار می دارد 🍂
[ حدیث دل ]
پیاله ای چای داغ می ریزم و خیره می شوم به افق این روزها آفتاب کم رمق است و آسمان ظلمانی فصل خانه تکا
هنوزم صُبح ها آفتاب از پنجره به داخل خانه می آید هنوزم آن یک جفت کبوتر پشت پنجره لانه کرده اند و هنوز هم من به نبودن تو عادت نکرده ام! آخر همه چیز سر جایش است... آفتاب لانه ی کبوتر این خانه...! و تنها چیزی که بیشتر از همه است نبودن توست! 🍂
[ حدیث دل ]
#جمعه ها بیشتر وقتت را با من بگذران بیشتر دقایقت را به من اختصاص بده با بوسه اجاق خاموش احساسم را رو
باش!! بودنت خوب است... شبیه حس قشنگِ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه؛ شبیه لذت نشستن کنار آتش در سردترین نقطه ی کوهستان!! شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ در یک عصر سرد پاییزی... بودنت با من بودنت بد جور می چسبد!!!!! 🍂
[ حدیث دل ]
آماده باش جانم؛ تمامِ كارهاىِ نا تمامت را تمام كن تمامِ شعرهاى نصفه نيمه ات را به پايان برسان تمام ن
ترس ت را زمين بگذار و دستانت را در دستانم! غرور را كنار بگذار و شانه هايت را كنارِ شانه هايم! حيفِ تقويم است، يك پاييز ديگر را هم ورق بخورد و هيچ تاريخى را به اسم خودمان ثبت نكرده باشيم! باور كن هوايش جان ميدهد براى دلبرى براى دل بردن از يار براى نفس كشيدن براى قرارهاى از پيش تعيين نشده اين روزها به ما به يك،حالِ خوبِ مشترك نياز دارد... بيا!؛ مثلاً وقتى باد درز پنجره را پيدا كرده و با منحوس ترين صداى دنيا توى گوشم ميپيچد،زنگ بزن صداى تو پر كند تنهايى ام را! فكرش را بكن؛ سالها بعد و پاييز هايى كه برگ برگ پُر ميشود از دوست داشتنمان... باور كن حتى پاييز هم پشتش به زمستان گرم است ! همه چيز جور است برگ هايى كه قرار است صداى قدم هايمان را به رخ كوچه بكشند نم باران و هواى بلاتكليف ابرهاى مردد و و و ... و من كه از دلتنگى پاييز ميترسم! 🍂
از تمام تعلقات جهان از عطر گل های اول "صبح" از بوی نم باران بهاری از آب بازی در عصرِ گرم مرداد از ردپاهای برفی زمستان از قهوه های تلخ پاییز من ‌از میان اینهمه "تو رادوست تر" دارم....! 🍂
[ حدیث دل ]
گاهى عصر هاى پاييزى؛ صدايم كن! در آغوشم بگير؛ پتويى را روى شانه هايمان بندار؛ فنجانى چاى داغ به دستم بده. بگذار من حرف بزنم! از آرامش روى شانه هايت؛ از پشتوانه بودن هاى هميشگى ات؛ از عشق بى پروا و بى نهايت؛ از بودن هاى دائمى ات؛ باز هم بگويم؟ يا فهميدى كه جانم به جانت بسته است؟ و يا شايد، بايد بر زبان جارى كنم دوستت دارم هايم را... 🍂
[ حدیث دل ]
آخـرین‌ها را یڪی یڪی شـمارش می‌ڪنم آخـرین پاییـزِ قـرن! آخـرین دانہ‌هاے سـرخ انـار! آخـرین برڪَِ زر
جیک جیکِ مستانِ من بودی ! راستش از همان روزهای اول هم فکرِ پاییز بودم هم زمستان اما حیف .. که نمی‌شد بودنت را آغوشت را رج به رجِ داشتنت را انبار کرد ... 🍂