eitaa logo
[ حدیث دل ]
6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
188 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج شنبه ؛ عشقِ یواشکیِ هفته است ... آن قدر شیطنت می کند ؛ که آخرش رسوا می شود ... من ؛ عاشقِ این رسواشدن های عاشقانه ام ... 🦋
[ حدیث دل ]
سلام تابستان ! فصل خوب خاطره انگیزِ من ... نفسِ گرمِ تو را دوست دارم ، بوی فراغت می دهد بادهای لطیف و ملایم بعد از ظهرت ؛ مرا یاد بازی و شیطنت کودکی ام می اندازد یاد روزهایی که آمدنت ؛ پایان درس و مشغله ها بود نام تو تداعی کوچه هایی شلوغ ، و هیاهوی کودکان بازیگوش است ... تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی ؛ من به حرمت لبخند کودکی ام ؛ تو را دوست دارم ... آغوش آرام و بی دغدغه ات ؛ جان می دهد برای تفریح ، برای سفر ، برای فراموشی ... با این که تحمل هوای گرمت سخت است ولی ؛ نمی شود تو را دوست نداشت ، تو بخشنده ترین فصل سالی ... دستانت پر است از میوه های آبدار و رنگارنگ، و خورشید آسمانت؛ بی وقفه می تابد! چیزی از بهشت ، کم نداری، به جز ابرهایی که بر سر این دل های بیقرار؛ "باران" ببارد ... 🦋
کاش دورانمان کمی عقب تر بود ... مثلا یک قرن ... ! من چادرِ گلدار سرَم میکردم ... و با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی ... من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم ... و ... عاشق تر می شدی ... . به این منِ دست نیافتنی ... مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم ... که بویِ دلبرانه اش تا خانه‌ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی ... تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی ... مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی ... ! چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم ... مال آن دوران اگر بودیم ؛ کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند ، و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان آب و جارو می کردند ... 🦋
ها اگر دلت گرفت خودت را بردار و بزن به قلب جاده! نفسی عمیق بکش بیخیال تمام دغدغه ها.. پنجشنبه ها یک دل خوش میخواهد و یک لیوان چای داغ همین!☕️☘️♥️ ‌ 🦋
عشق برای من ، چیزی شبیه به انگورهای شهریور است ؛ خواستنی ، شیرین ، ویرانگر ... و فراموشی ؛ آنتی هیستامین های گاه گاهی که افاقه نمی کنند ! 🦋
این روزهایِ پایانیِ دلهره ی عجیبی دارد ! دلهره ای از جنسِ حال و هوایِ نابِ کودکی ، با عطرِ دلبرانه ی کتاب هایِ نو و طعمِ گسِ خرمالو ... ما دیگر آن کودکِ بی غم و خندانِ سالهایِ دور نیستیم ، اما این دلهره ، یادگارِ خوبِ همان روزهاست ، روزهایِ خوبی ، که نگرانیِ مان ، بخاطرِ معلمِ تازه ای بود که نمی شناختیم ، و تمامِ ترسمان ، برای درس هایی که قرار بود سخت تر از سال هایِ قبل باشد ... چه حال و هوایِ بی نظیری بود ! هنوز هم که هنوز است ، دلنشین تر از تمامِ فصل‌هاست قدم زدن در خیابان هایِ نارنجی و خِش خشِ جانانه ی برگ ها ، تسکینِ خوبی ست ... اما کاش برایِ یک روز هم که شده به روزهایِ خوبِ کودکی بر می گشتیم مثلا اوایلِ مهر باشد و حیاطی شلوغ و بچه هایی شاد و خندان ، که با اشتیاقی بی وصف ، لباس و کفش هایِ جدیدشان را به هم نشان می دهند ، مثلا پاییز باشد و کودکی که بی غم و آسوده ، کوله پشتی اش را روی دوشش گرفته و سرخوش و لی لی کنان ، به سمتِ خانه می دود... و چه موسیقیِ دلنوازی ست خش خشِ برگهایِ پاییزی وقتی دلت کودکانه می تپد وقتی نگرانِ هیچ چیز نیستی ... 🦋
مهر ؛ تداعی بخشش است و مهربانی ، تداعی روزهای روشن و پر التهاب کودکی ... پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛ گاهی سقوط هم با شکوه است ، و گاهی رفتن، بهانه ایست برای بازگشتن . وقتی شبیه برگ های خشک پاییز ؛ عاشق و یکرنگ باشی ، وقتی غرور نداشته باشی ، وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشی پاییز، عاشق است. آمده تا مهربانی را تمدید کند ... تا فرش خوشرنگ و با صفای خودش را ؛ زیر پای عابران خسته ی شهر، پهن کند . تا بهانه ای باشد ؛ برای عاشقانه های بی تکرار و قدم زدن های جانانه ! 🍂
آخر هفته که شد ؛ دلت را به دل خیابان بزن با بیخیالی جاده همراه شو ... فراموش کن هفته ات چطور گذشت ، مهم نیست که قرار است چه اتفاقاتی بیفتد ، و مهم نیست چقدر مشغله روی هم تلنبار شده ... روزهای رفته را به باد فراموشی بسپار و روزهای نیامده را به خدا ... جوری باش که سقف دنیا هم اگر ریخت ؛ آب در دل لحظه هایت تکان نخورَد . آدم نیاز دارد گاهی عین خیالش نباشد . آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده ؛ به خاطر خودش نفس بکشد . 🍂
و پاییز و کمی حالِ خوش جمعه و سرما و درختان زرد هرکه به حالی شده مشغول‌تر حالت غم از همه معمول‌تر ... من ولی آرام و صبورم چو سَروْ فارغم از غصه و غم‌های شهر لیک اگر خاطره بُگذارَدَم... 🍂
[ حدیث دل ]
مهر که گذشت و پیدایت نشد دانستم مهرت را از دلم بریده ای و از دوست داشتنم دست کشیده ای خدا کند‌ لااق
اصلاً این ها بیشتر بوی پاییز می‌دهند هم برگ‌ها نارنجیند،هم خیابان‌ها خیس خدا را چه دیدی شاید آن مهری که دنبالش می‌گشتیم میان دستان آبان باشد... 🍂
[ حدیث دل ]
#آبان که میشود پاییز کمی خودش را این پهلو آن پهلو میکند...! برگ های بیشتری زمین را رنگ میکنند...! پچ
، ماه خوب من، تمام نشو! تویی که مفهوم حقیقیِ پاییزی، تویی که بیشتر از هر ماه و هر فصل و هر زمان، خاطره انگیزی! بعد از تو هیچ خیابانی راه و رسم دلبری را بلد نیست، و نبض تمام خاطره‌ها بدون عطر حضور تو، می‌ایستد! تو می‌روی ... من می‌مانم و زمستانی‌ترین پاییز، من می‌مانم و بارانی‌ترین ابرها، من می‌مانم و سرمای نحسی؛ که هیچ حرفی برای گفتن ندارد! تو می‌روی و من جا می‌مانم... دلم برای ثانیه های خاطره انگیزت، دلم برای حال و هوای بی‌نظیر تو، تنگ می‌شود، ماه من... 🍂
حوالی بوی بهشت می‌آید عطر شکوفه‌ها و خاک باران خورده هوش از سر رهگذران شهر پرانده بهار شوخی بردار نیست" همه را عاشق می کند ! 🦋