روح همه پدران درگذشته شاد
#الفاتحه
او بود که «الله الصمد» یادم داد
او مهر و وفاء بی عدد یادم داد
روح «پدرم» همیشه غرق رحمت…
او گفتنِ «یاعلی مدد» یادم داد
سیدمجتبی_شجاع
@hadithashk
این زن که در نوشتنش اینقدر مطلب است
شرح کتاب حیدر و زهراست؛ زینب است
زینب همان کسی که شریک امام بود
هرچه بجز حسین برایش حرام بود
در جان عشق خون خدا را ادامه داد
بعد از حسین کرب و بلا را ادامه داد
عباس انکه قامت خود هیچ خم نکرد
یک بار هم برابر او قد علم نکرد
وقتی صدای خطبه ی زینب برامده
گفتند کوفیان ؛ نکند حیدر آمده!
کاخ ستم خراب شده یا علی مدد..
دشمن ز شرم اب شده یا علی مدد…
با دست بسته است، ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست
#مجید_تال
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
هستی ات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت
سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت
تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی
آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت
زهدِ بی خاصیت و کفر و نفاق آری ولی-
عشق مادرزادی ات را کینه ها از تو گرفت
دوره اش کردند تیر و تیغهٔ شمشیرها
نور چشمت را هجومی بیهوا از تو گرفت
جرعه جرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد
خنجری کهنه حسینِ(ع) تشنه را از تو گرفت
شمر(لع) در گودال فکر بیکسی هایت نبود؟!
تکیه گاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟!
زیر سنگ و چوب، روی دست های قتلگاه
در میان خاک و خون.؛ جان را خدا از تو گرفت
غارتش کردند و بی شک خواب شبهای تو را
پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس
یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس
آنچه از دشتِ بلا در خاطراتم پُر شده
اشکِ خونِ دیده ی ساقیِ لشکر ماند و بس
از کنارِ قتلگه وقتی عبورم داده اند
دیده ام دشتی پُر از گلهای پَرپَر ماند و بس
تا که آن شب خونِ زلفت را ز اشکم شسته ام
تازه فهمیدم برایم از تو یک سر ماند و بس
با خودم گهواره ی شش ماهه ات را می برم
چون در آن عطرِ غمِ لالای اصغر ماند و بس
عصرِ عاشورا مرا وقتی که جولان داده اند
در نگاهم شرحی از تصویرِ محشر ماند و بس
وقتِ رفتن سوی کوفه آخرین آهِ نگاه
گو فقط سوزی خزان از باغِ کوثر ماند و بس!
# هستی_محرابی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
بگیر دست مرا تا به آسمان برسم
منم که اهل زمینم، وَ آسمانی تو
کریمی و همه جا حرف این کرامت هاست
خدا کند که مرا هم زِ در نرانی تو
سه شنبه های توسل، میان زائرها
گمان کنم که در این صحن جمکرانی تو
دعای پشت سر ما دعای وتر شماست
شبیه فاطمه در فکر نوکرانی تو
چه حاجتم به دو دنیا، که من تو را دارم
خوشم چو بنده، نوازی، به تکه نانی تو
به یاد نوکری و نوکرت به یادت نیست
به جان فاطمه امّا عزیزمانی تو
خدا کند که بیایی شبی به این روضه
خدا کند که شبی روضه را بخوانی تو
بخوان به یاد غم عمه ای که می فرمود:
عزیز فاطمه، مضروب خیزرانی تو
عزیز فاطمه، خواهر نداشتی تو مگر
که جای دامن من، دست این و آنی تو
#وحید_محمدی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد
لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر کینه سراسیمه به حنجر برسد
فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد
هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال
بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد
ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد
قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد
محسن_ناصحی#
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
خواهر، جواهر است بدان قدر گوهرش
بر ديدگان خود بنشان مثل مادرش
بي بال و پر مباش كه دامان خواهران
چون آشيانه است و برادر، كبوترش
بي مادري بلاست ولي خانه سرد نيست
گرم است تا كه پشت برادر به خواهرش
باور نكن كه قهر كند با برادري
چون طاقت فراق، نگنجد به باورش
حتي كشد برادر اگر شاخ و شانه اي
خواهد چو كودكي بكشد شانه بر سرش
حتي اگر برادر از او بال و پر شكست
پر مي كشد دلش به هواي برادرش
دارد به دست، جام جم آن كس كه خواهر است
هر آينه، چو آينه اي در برابرش
چشمش به راه توست سراغي از او بگير
چشم و چراغ توست تو هم باش زيورش
هنگام نااميدي و اندوه و بي كسي
بگذار سر به دامن امّيد پرورش
او سايبان توست مبادا حذر كني
از روح بي كران و تن سايه گسترش
مادر كه رفت عطر تنش نزد دختر است
پس خو بگير با تن و جان معطرش
مي پرسد از تو روح پدر از فراز عرش
آيا تو داشتي پس از او پاس دخترش؟
چون روزگار رشته ي پيوند بگسلد
بسپار زخم خويش به دست رفوگرش
مغرور و سربلند، كنارش قدم بزن
او باغبان توست، تو سرو و صنوبرش
مهر برادر است عجين با كلام او
نام برادر است سرآغاز دفترش
خواهي اگر گواه بر اين ادعا، نگر
بر زينب علي كه جهان شد مسخّرش
زينب كه مهر و ماه شراري ز نور اوست
زينب كه غيرت است غباري ز چادرش
زينب كه نور زُهره ي زهراست در دلش
زينب كه داده زَهره ي چون شير، حيدرش
زينب اگر نبود، چه مي رفت بر حسين
هر دم به كربلا ز بلاي مكررش؟
زينب اگر نبود كه مي داد تسليت
وقتي كه برنگشت علمدار لشكرش؟
زينب اگر نبود چه كس بود در طواف
گرد برادر و تن صدچاك اكبرش؟
زينب اگر نبود كدامين طبيب بود
مرهم گذار داغ گلوگير اصغرش؟
زينب اگر نبود چه مي كرد شاه دين
چون كشته ديد قاسم در خون شناورش؟
زينب اگر نبود برادر چه مي كشيد
در خاك و خون چو ديد سپاه دلاورش؟
چون ديد كشته، خيل جوانان هاشمي
زينب اگر نبود، چه كس بود ياورش؟
زينب اگر نبود چه كس زار مي گريست
بر كشته ي حسين و جراحات پيكرش
زينب اگر نبود نگاه حسين بود
سوي چه منظري به نفس هاي آخرش؟
تسكين، جز او كه داد به دلشوره ي حسين
در هتك دشمنان به خيام مطهرش؟
نازم به خواهري كه برادر به او سپرد
بعد از شهادت خود و اصحاب، سنگرش
چون رفت باغبان، چه كسي داشت در خزان
جز او سر مرمت گل هاي پرپرش؟
هنگام عقد نيز به جز حرمت حسين
چيزي نخواست حضرت زينب ز شوهرش…
پس چون حسين خواهر خود را عزيز دار
خواهي اگر شفيع به صحراي محشرش
#افشین_علا
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال
گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین
زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده
بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست
خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه
گفت او را سکینه:خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی…
باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟
حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است….
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است
#آرمان_صائمی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله می کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت
از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
آن پرده های آخر صفین ناگهان
از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود
می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود…
احمد علوی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ بــرادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانــه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
گلســـتانِ علــی با او شــمیمِ دیگــری دارد
شقایق دارد از چشمانِ لاله جــام می گیرد
روایــت می کند « الجارُ ثُمَّ الدّار » را باران
که چــترِ مهربانــی بر سرِ ایتـــام می گیرد
دلِ خونِ حَسَن با خنده اش آرام خواهد شد
« کـرامت » از کنـارِ نــامِ او اکـرام می گیرد
یقیـن دارم کلیدِ کربلا در دست هایِ اوست
که در این راه زینب اختیــارِ تــام می گیرد
نمازِ سرخِ عاشــورا پس از هفتاد و دو رکعت
فقط با سجده هایِ سبزِ او فرجــام می گیرد
گُلی که خنده هایش را ندیده دیده ی خورشید
حجاب از خارِ صحرا هم شباهنگـــام می گیرد
اگر روضه بخواند خیزران هم اشــک می ریزد
اگر زینب بخواهــد معجــزه انجــام می گیرد
شکوهش می کند خَم قامتِ گلدسته ها را هم
به زیــرِ گـــامِ او ویرانــه استحکـــام می گیرد
خروشِ اشک هایش میکند خون قلبِ محمِل را
و از پیشانی اش شعــرِ حماســی وام می گیرد
چراغِ خطبه هایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد
چنان که صبحِ صادق انتقام از شـــام می گیرد
خــبر در امتدادِ چشـــم هایش می رســد از راه
می آیـــد نـنــگ را از دامـــنِ اســـلام می گیرد
ابراهیم زمانی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
به سر رسید دگر داستان غربت من
کجایی ای سبب خنده ولادت من
عزیز مادر من ، یار با محبت من
همیشه دیدن روی تو بوده عادت من
مریض درد فراقم بیا عیادت من
چقدر بار مصیبت به شانه بردم من
خدا گواست که یکسال و نیم مردم من
چه غصه ها که برای تنت نخوردم من
تو روی خاک و به بادها سپردم من
مرتبت کند ای نخل سرو قامت من
تو رفتی و غم داغ تو بر جبین افتاد
چقدر پشت سرت خواهرت زمین افتاد
به ضرب تیر گلوی تو از طنین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
دم شهادت تو شد دم شهادت من
ز خاطرم نبرم چشمهای گریان را
نگاه حسرت و سوز دل یتیمان را
به کوفه طرز پذیرایی ز مهمان را
سرت به نیزه تلاوت نمود قرآن را
شکست رأس تو ، از دست رفت طاقت من
شدیم وارد شام خراب یادت هست؟
به بازوی من خسته طناب یادت هست؟
به آستین که گرفتم حجاب یادت هست؟
تو را زدند به قصد ثواب یادت هست؟
زدند لطمه به روی تو و به عزت من
من و غم و من و ناله ، امان از این غربت
کفن نداشت سه ساله ، امان از این غربت
فدک نبود و قباله ، امان از این غربت
رخش کبود چو لاله ، امان از این غربت
گذاشت داغ روی داغ بی نهایت من
غروب و خیمه و غارت خدانگهدارت
فراق یار و اسارت خدانگهدارت
عزای شام و جسارت خدانگهدارت
غم نگاه حقارت خدانگهدارت
هزار شکر که آخر روا شد حاجت من
#علی_سلطانی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk
از عشق بخوان به نام زینب
فطرس بگو از مقام زینب
برداشت کلاه از سر خویش
تاریخ به احترام زینب
زهرا و علی نمود دارند
در آینه ی مرام زینب
اندازه ذولفقار مولاست
بُرّندگی کلام زینب
شد ملتمس دعای خیرش
از نافله ها امام زینب
ما را ز جهان همین لقب بس
باشیم اگر غلام زینب
تشبیه به کوه کمترین است
در مرتبه ی مقام زینب
نقش است بر آسمان ایثار
تصویر علی الدوام زینب
تاریکی جهل را گذشتیم
با روشنی پیام زینب
مصباح هدی نگشت خاموش
با معجزه ی قیام زینب
تندیس غرور شام و کوفه
بشکست به زیر گام زینب
از یاد نبرده مقتل عشق
در عصر دهم سلام زینب
#حسن_کردی
#شعر_شهادت_حضرت_زینب
@hadithashk