دستم به دامن تو, از این خانه پا مکش
اینگونه روی جسم غریبت عبا مکش
دیدم چگونه حق مقامت شهید شد
دیدم به درب خانه دوچشمت سفید شد
این ظلم شهر گرچه تو را غم نصیب ساخت
توگوهری قدر تورا گوهری شناخت
ای روشنی خانه طاها بمان مرو
مادر به خاطر دل زهرا بمان مرو
برخیز ناز دیده گریان من بکش
شانه به زلفهای پریشان من بکش
مادر بمان برای دلم مادری کنی
معجرببافی و به سرم روسری کنی
ازدست گریه درد به پهلوی من نشست
آیینه بود سینه ام ازآه تو شکست
ان دم تمام می شود آشفته حالی ام
رحمی اگر کنی تو بر این خرد سالی ام
دیگر نفس به سینه تو سخت می رسد
وقت به خواب رفتن این بخت می رسد
رفتی و آسمان بلا ریخت برسرم
غم دید و غصه دید و جفا دیده ترم
روزی به درب خانه زهرایت آمدند
من پشت در رسیدم شعله به در زدند
آتش تمام چادر من را گرفته بود
یاری برای یاری زهرای تو نبود
ناگه کسی به در لگدی زد که در شکست
دردی عجیب بین دو پهلوی من نشست
ظالم که دید بی کسی ام را به چشم خود
زد ضربه ای که ناله محسن بلند شد
حتی نفس به سینه من سخت می رسید
مسمار رشته نفسم را دگر برید
جانی که مانده بود برایم ز دردها
یک آه شد که ناله زدم فضه جان بیا
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#موسی_علیمردانی
@hadithashk
او مادر زهراست، پس طُهر طهورا است
او ترجمان نور بین اهل معناست
سوغاتی معراج سهم دامن اوست
آغوش او گهواره عرش معلاست
عنقای مغرب عاجز از درک عفافش
قاف مقاماتش ز بس عالی و والاست
قدرش نهان باشد شبیه لیله ی قدر
در چشمهایش عالم لاهوت پیداست
او مادر انسیه حوری سرشت است
او مادر آیات نور و قدر و طاها ست
حُسن تمامی که سراپایش حَسن بود
آیینه ای که مادر اسماء حُسنا است
آن مریم مکه که بانوی عفاف است
فخر تمام دختران نسل حوا است
الله اکبر از جلال و از وقارش
او باطنا اذکار تسبیحات زهرا است
او تاجر عشق است بعد بذل مالش
هر چه بلا آید سرش با جان پذیراست
آنکس به واقع شخص ام المومنین است
که در حقیقت مادر ام ابیهاست
او از ازل دلداده شهر نجف بود
او از ازل سرمست صهبای تولاست
هر روز را دلواپس در بود و کوچه
آری بساط گریه اش هرشب مهیاست
شد سوگوار رفتنش چشمان زهرا
پس سوگوارش از ثری تا به ثریاست
بین مزارش روضهدار کربلا شد
بین عبا گریان جسمی اربا ارباست
مرثیه خوان یک کفن از خاک و خون شد
مرثیه خوان پیکری در زیر گرماست
مادربزرگ ماه های روی نیزه
دلواپس حوریه های بین صحراست
#ام_المومنین
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#محسن_حنیفی
@hadithashk
آنقدر بخشیدی که دستانت ،
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و
از تو غرورش را گدایی کرد
من هم کنار آسمان بودم ،
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی ،
مردانه پای عشق خود ماندی
بانو کسی دیگر نمیگوید :
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگی ها را نشان دادی ،
مردانگی تنها به گفتن نیست
فرمود پیغمبر به یارانش :
باید شبیه همسرم باشید
از او شنیدم توی جنت هم ،
قسمت شده تا مال هم باشید
تو همسرش بودی و می مانی ،
قدر تو بیش از دیگران باشد
اصلاً برای چون تویی بانو ،
باید کفن از آسمان باشد
با چشم خود دیدم برای او ،
سال عروجت سال غم ها شد
شکر خدا آن روزهای سخت ،
زهرای تو ام ابیها شد
تو مادر زهرا شدی پس دین
باید در اینجا نکته بین باشد
ننگ است در عالم زنی دیگر
غیراز تو ام المومنین باشد
یادت میاید گفت پیغمبر:
خورشید بر شب میشود غالب؟!
بانو منم همرزم دیروزت ،
یعنی علی ابن ابیطالب
امروز اینجا بر مزار تو ،
آورده ام زهرا و زینب را
زینب دوسالش هست و میداند ،
زن میتواند بشکند شب را...
:#محسن_کاویانی
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد
دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد
دلم میخواست پایم امشب از ماندن حذر می کرد
به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر می کرد
دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم
دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم
اگر که مکه انگشتر شود بی شک نگین آنجاست
مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست
یقینا قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست
چرا که مرقد خاکی ام المومنین آنجاست
شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را
به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را
سلام ای مادر اسلام ای خانوم ای بانو
سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو
سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو
سلام ای مظهر یا حی و یا قیوم ای بانو
تو حیی، زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است
تو قیومی و با تو پرچم اسلام پاینده است
قدم هایت ندیده هیچ گاه از پا نشستن را
نکردی صرف، ای سرو سهی فعل شکستن را
چگونه می توان فهمید اینسان چشم بستن را
به سودای یتیم مکه از دنیا گسستن را
برای تاجری چون تو که در مکه سرآمد بود
همه دیدند که سرمایه ات عشق محمد بود
الا یا کاشف الکرب محمد سیب لبخندت
سلامت داده جبرائیل از سوی خداوندت
به جنت هاجر و حوا و مریم آرزومندت
تو را کافیست بشناسیم از اوصاف فرزندت
جز اینکه خواجه ی لولاک، احمد همسرت باشد
گواه عصمتت این بس که زهرا دخترت باشد
الا ای یاد تو آرامش پیغمبر مکه
الا ای ترتبت تو قبله گاه دیگر مکه
الا ای سایه ی دست کریمت بر سر مکه
یتیمان تو از راه آمدند ای مادر مکه
قرار دل! دلم را عاری از هر بیقراری کن
کریمه! باز مهمانت رسیده سفره داری کن
میان بستر افتادی و باری مانده بر دوشت
پر از فریاد بی تابی ست بر لب های خاموشت
صدای گریه ای گویا طنین افکنده در گوشت
ببین زهراست که بی تاب افتاده در آغوشت
نگاهت حس تلخ لحظه های واپسین دارد
وصیت هایت امشب حرف هایی آتشین دارد
گمانم در نگاه دخترت آزار میبینی
و داری خانه ای با آتش بسیار می بینی
کسی را آشنا بین در و دیوار می بینی
میان پهلوی گل تیزی یک خار می بینی
ببین که دست های تازیانه می رود سویش
همینکه دخترت افتاد در افتاد بر رویش
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
#محمد_علی_بیابانی
@hadithashk
برای مادری شیعه آفریده شدی
برای همسری نور برگزیده شدی
در آن زمان که خدا را کسی مرید نبود
تو با نبیِ خداوند هم عقیده شدی
حیا ، نجابت و عفت ، کرم ، سخاوت و جود
چگونه این همه را یک تنه چکیده شدی؟
قرار داده خدا در دل تو فاطمه را
برای آمدن این غزل ، قصیده شدی
برای اینکه قد دین بلندتر باشد
گذشتی از خودت و آخرش خمیده شدی
قسم به جان خودت مرگ تو طبیعی نیست
قسم به جان خودت عاقبت شهیده شدی
#شهریار_سنجری
#ام_المومنین
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
@hadithashk
و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد
به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد
سُکـوت اش می کند تحقیــر بیدادِ هُبــل ها را
گلستانــی که با نَمـرود هم پیمــان نخواهد شد
خدیجه خوب می داند رسالت بی ولایت نیست
که آن از این جـدا و این جـدا از آن نخواهد شد
کویرِ خشک ، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم
جـــهنّم زاده هـرگــز مَحــرمِ بـاران نخواهد شد
نه...هر افسانه ای همخانه ی وحیِ الهی نیست
به اجبار آنکه اســـلام آورد سَلمان نخواهد شد
علی همبـازیِ یک کـــودکِ مظلـــوم می گــردد
ولی بازیچـــه ی پیــراهــنِ عُثمـان نخواهد شد
جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت :
علی مرعوبِ نام و نســبت و عنوان نخواهد شد
#ابراهیم_زمانی_قم
#ام_المومنین
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
@hadithashk
جبرئيل آمده چون هست به اين در محتاج
اين ملك بود به اين بيت مكرر محتاج
هر كه آمد به گدائي در اين خانه نشست
تا قيامت نشود بر در ديگر محتاج
مريم و آسيه و هاجر و حوا هستند
به دعاي سحر حضرت مادر محتاج
اعتبارش كه به اموال فراوانش نيست
قصه اين است كه بوده است به او زر محتاج
با همه شوكت و اجلال فراوانش بود
به غباري ز سر كوي پيمبر محتاج
آنچه خوبان همه دارند به او داد خدا
كوثر از او و بهشت است به كوثر محتاج
تكيه دارند به مادر همه ي دخترها
مادر اين مرتبه بوده است به دختر محتاج
چه نيازي به پسر داشت پس از فاطمه اش
شرح اين مصرع من هست به منبر محتاج
قبل از اكملت و لكم دم زده از حب علي
شرط ايمان بشر هست به حيدر محتاج
شد مزين تن پاكش به عباي نبوي
هست دلدار به ره توشه ي دلبر محتاج
شد غزل مرثيه تا نام عبا را بردم
پشت در شد به عبا ياس پيمبر محتاج
شرح يك لحظه ي اربأ اربا شد اينكه
به عبا شد تن ناز علي اكبر محتاج
تا پریشان نشود بیشتر از پیش رباب
باز هم شد به عبا حنجر اصغر محتاج...
#محسن_صرامی
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد
مادر من، تو نباشى، جگرم مى سوزد
امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود
خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد
چه کنم با غم فقدان تو که می دانم
بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد
خواستی تا که عبایش کفنت باشد و آه
این خبر را به پیمبر ببرم، می سوزد
همه دارایی تو خرج در اسلام شده
پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد
می روی نیستی آن روز ببینی که چطور
سرم آن لحظه که در پشت درم، می سوزد
شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه
از نفس های پر آهم پسرم می سوزد
سال ها می گذرد؛ کرببلا وقت غروب
با همین شعله دل اهل حرم می سوزد...
#محمدحسن_بیات_لو
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هر کس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
می توان گفت بی محبت تو
دین اسلام هم نتیجه نداشت
من قسم می خورم رسول الله
همسری بهتر از خدیجه نداشت
مثل زهرا طهارت محضی
قبل اسلام هم، چنین بودی
از احادیث معتبر پیداست
تو فقط "ام مومنین" بودی
از محبان واقعی علی
اولین بانوی مکرمه ای
زود تر از غدیر شیعه شدی
بی نهایت شبیه فاطمه ای
با علی راز مشترک دارد
هر که در راه عشق کار کند
در حقیقت عجیب نیست اگر
ثروتت کار ذوالفقار کند
ثروتت بی نهایت است ولی
عزت و اعتبار تو زهراست
مال دنیا برای تو هیچ است
چون که دار و ندار تو زهراست...
#مجید_تال
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
زل می زند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر
سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر
تاریخ می گوید چهل نامرد، در اصل؛
آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر
تقسیم شد درد دو عالم بین این دو
سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر
زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد
مادر به دختر می رود، دختر به مادر
از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال
حالا رسیده یک گل پرپر به مادر
"ام ابیها" نیز "ام المومنین" شد
چون می رسد این ارث از مادر به مادر
"ام المصائب" زینب و مظلوم ارباب
آقا به بابا می رود خواهر به مادر
در کربلا سیراب گشت و با سه صورت
با گریه اش خندید علی اصغر به مادر...
مهدی رحیمی(زمستان)
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
"مادر مؤمنان" لقب داری
تا ابد همچو کوهِ ایمانی
بهترین همسر رسولُ الله
اولین بانوی مسلمانی
مٙحرم سِرّ مصطفی بودی
لحظه لحظه کنار او ماندی
نزد پیغمبر خدا خود را
کمتر از یک کنیز می خواندی
هر کجا کار دین گره می خورد
ثروتت را نثار می کردی
اُسوهی سادهزیستی بودی
"از تجمل فرار می کردی"
حُسن رفتار و خُلق نیکویت
بین خٙلق خدا زبانزد شد
آنچنان کار خیر کردی که
خانهات غرق رفتوآمد شد
در همان عصر جاهلیت هم
جلوه دادی کلام مُتقٙن را
باوجودت قُریشیان دیدند
مظهری از کمال یک زن را
راستگو، با وقار، خوش سیرت
مثل تو هیچکس در عالٙم نیست!
حق بده کم بیاورم، آری
"مادر فاطمه" شدن کم نیست...
#محمد_زوار
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk
شکست اینجا ظفر گل می کند هنگام احسانش
ز پا افتاده اینجا نشئه ی جهد است سامانش
امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید
بریدن از خود و پیوند با تمکین امکانش
کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد
که با تیغ عدالت لب نهم بر خون شریانش
به کویی بار خود انداختم کز شدت احسان
ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش
به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است
به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش
به درباری رساندم ناله ی واغربتایم را
که می بخشند با یک ناله، شهری بر غریبانش
قطار فیض او را خواجه ی لولاک در پیش است
زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش
زهی بانوی عقل کل، زهی بانوی آب و گل
که باریده است یاسی هم چو زهرا در گلستانش
اجاق کور را یاری صحبت نیست با خورشید
حمیرا را بگو آتش بگیرد در دل و جانش
زقربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی
که من ماه مبارک می روم هر ساله قربانش
به روز واقعه با وصله ی ناجور کارش نیست
نمی آید به محشر هر کسی کرده است عصیانش
زهی آن زن که مریم دستبوس خادمش بوده است
زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش
تحیر خانه ی تحقیق هم خط است هم نقطه
که هم تطویل دارد هم ندارد بدو و پایانش
نمی دانم کدامین عصمت قدرت مزاج است او
که چندین ماه زهرا بوده از تشریف مهمانش
سخن از هیچ ممکن نیست جای ضرب و زور او
که امکان نیز امکان می شود از نور امکانش
ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد
کدامین جهل سنجیده است با تشویش نسوانش
به جنت نیز از اقبال هم دوش محمد اوست
چه می فهمند مردان و زنان از پله ی شانش...
#محمد_سهرابی
#شعر_شهادت_حضرت_خدیجه
#ام_المومنین
@hadithashk