...
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن #انبیاء از میان مردم زمان خود
🔹#ادریس گفت: "ای مؤمنان از این قریه بیرون شده و به قریههای دیگر روید."
آنها که تعداد ایشان در آن روز ۲۰نفر بود، خارج شدند و در قراء دیگر متفرّق شدند و خبر ادریس و مسألت او از خدای تعالی در قریهها شایع شد و ادریس خود به بالای کوه بلندی در میان غاری پناهنده شد و خدای تعالی نیز فرشته ای بر او گمارد که هر شامگاه غذایش را بیاورد و روزها هم روزه می گرفت و فرشته نیز افطاری می آورد.
🔹در این میان، خداوند
پادشاهی آن جبّار را گرفت و او را کشت و شهرش را ویران و زنش را خوراک سگان کرد، به خاطر خشمی که بر آن مرد مؤمن گرفته بود.
🔹بعد از آن جبّار، گنهکار دیگری در شهر ظاهر شد و پس از بیرون رفتن ادریس از آن شهر مدّت ۲۰سال گذشت و از آسمان حتّی یک قطره باران نبارید و مردم دچار سختی شدند و حالشان به وخامت گرائید و از شهرهای بسیار دور غذا وارد میکردند. چون سختی به نهایت رسید، بعضی از ایشان به نزد بعضی دیگر رفته و گفتند: این مصیبتی که بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادریس است که از پروردگارش مسألت کرده باران بر ایشان نفرستد، تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادریس از دید ما مخفی شده و جایگاه او را نمی دانیم و خداوند از او به ما مهربان تر است.
آنها با هم اتّفاق کردند که به درگاه خدا #توبه کرده و او را بخوانند و به درگاهش #انابه کنند و درخواست نمایند که آسمان بر آن قریه و مردمش ببارد. پس بر خاکستر ایستاده و لباس سیاه پوشیده و خاک بر سرهای خود پاشیده و با توبه و استغفار و اشک و زاری به درگاه او نالیدند.
🔹خدای تعالی به ادریس وحی فرمود: "ای ادریس! همشهریان تو با توبه واستغفار و ناله و زاری به درگاه من نالیده اند و من خدای رحمان و رحیمم، توبه را می پذیرم و گناه را می بخشم و بر ایشان رحمت آورده ام ..."
ادریس رفت و بر موضع شهر آن جبّار اوّلی نشست و آن را تلّی از خاک یافت و مردمی از اهل آن قریه به دورش جمع شدند و به او گفتند: ای ادریس! آیا به ما رحم نمی کنی در این بیست سالی که به سختی و گرسنگی گذرانیدیم؟ اکنون از خدا بخواه که بر ما باران بفرستد، گفت: نه، مگر آنکه این جبّارتان و همه اهل قریه پیاده و پای برهنه بیایند و آن را از من بخواهند.
🔹این مطلب به گوش آن جبّار رسید و ۴۰مرد را فرستاد تا ادریس را به نزد او برند، به نزد او آمده و گفتند: جبّار ما را نزد تو فرستاده تا تو را نزد او بریم و ادریس آنها را نفرین کرد و آنها مردند و خبر آن به گوش جبّار رسید و دیگر بار ۵۰۰مرد را فرستاد تا او را ببرند، آنگاه که به نزد او آمده، گفتند: ای ادریس! این جبّار ما را به پیش تو فرستاده است تا تو را به نزد او بریم. ادریس گفت: به محلّ آرمیدن یاران خود بنگرید. گفتند: ای ادریس! بیست سال است که ما را از گرسنگی کشتی، اکنون می خواهی ما را با نفرین بکشی؟ آیا رحم نداری؟ ادریس گفت: من نزد او نخواهم رفت و از خداوند هم برای شما درخواست باران نمی کنم تا به غایتی که جبّارتان و اهل قریه شما پیاده و پای برهنه به نزد من آیند..
🔹پس به نزد او آمدند و در مقابلش خاضعانه ایستادند، در حالی که از او میخواستند که از خدای تعالی بخواهد که بر ایشان باران بفرستد.
🔹ادریس به آنها گفت: اکنون آری، و از خدای تعالی درخواست کرد که بر قریه آنها و نواحی آن باران بفرستد، ابری از آسمان بر سر آنها سایه انداخت و رعد و برقی درگرفت و همان ساعت باران فراوانی بر آنها بارید تا به غایتی که گمان کردند غرق خواهند شد و به خانه های خود نرسیده بودند مگر آنکه نفوسشان آنها را از فراوانی آب نگران ساخته بود..
#ادامه_دارد..
📚منبع: کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن انبیا
✅ حضرت #نوح علیه السلام د
... پس مومنین به نزد او آمدند و از آنچه از آزار عامّه و سرکشان قوم می کشیدند شکایت کردند و از وی خواستند تا برای #فرج دعا کند و او به ایشان پاسخ مثبت داد و نماز خواند و دعا کرد.
💠 آنگاه جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: خدای تعالی دعای تو را اجابت کرد، پس به شیعه بگو که خرما بخورند و هسته اش را بکارند و آن را پرورش دهند تا میوه دهد و چون میوه دهد فرج ایشان خواهد رسید، پس خدا را حمد و ثنا گفت و به آنها این مطلب را تفهیم کرد و آنها نیز بدان خشنود شدند و خرما خوردند و هسته آن را کاشتند و آن را پرورش دادند تا میوه داد و با خرمای آن به نزد نوح آمدند و خواهش کردند که به آن وعده وفا کند و نوح علیه السلام نیز از خدای تعالی فرج مسألت کرد و
🔆خداوند به وی وحی کرد که به ایشان بگو: همین خرما را هم بخورید و هسته آن را بکارید و چون میوه دهد، فرج شما خواهد رسید و آنها پنداشتند که خُلف وعده شده است و یک ثلث آنها از دین برگشتند و دو ثلث دیگر بر دین باقی ماندند و خرما خوردند و هسته اش را کاشتند،
✅ چون میوه داد، نزد نوح آمدند و به او خبر دادند و خواستند که به وعده آنها وفا شود، او هم از خدای تعالی فرج مسألت کرد و خدای تعالی به او وحی کرد که به آنها بگو: همین میوه را هم بخورید و هسته اش را بکارید، یک ثلث دیگر هم از دین برگشتند و تنها یک ثلث باقی ماند و خرما را خوردند و هسته اش را کاشتند و چون میوه داد، آن را به نزد نوح علیه السلام آوردند و به او گفتند: جز قلیلی از ما باقی نماندند و ما هم در صورت تأخیر فرج بر خود نگرانیم، که هلاک شویم،
❇️ پس نوح علیه السلام نماز خواند و گفت: پروردگارا! از یارانم جز این دسته باقی نمانده است
و می ترسم که اگر فرج به تأخیر افتد آنها نیز هلاک شوند و خداوند به او وحی کرد که
دعای تو را اجابت کردم اکنون کشتی بساز
و بین اجابت دعا و طوفان پنجاه سال فاصله بود(کمال الدین و تمام النعمه،باب۲،ج۲).
#ادامه_دارد..👇👇👇
📚منبع: کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz
.
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن انبیا
✅ حضرت #نوح علیه السلام
علیّ بن سالم از پدرش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
" چون وفات نوح علیه السّلام فرا رسید شیعیانش را فرا خواند و به آنها فرمود: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که در آن طاغوتها ظاهر خواهند شد و خدای تعالی به واسطه قائمی از فرزندان من فرج شما را می رساند، اسم او #هود است و خوش سیما و با طمأنینه و با وقار است، او در شمایل و اخلاق شبیه من است و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را با طوفان هلاک خواهد ساخت
و آنها پیوسته چشم به راه هود بودند و منتظر ظهور او بودند تا آنکه مدّت دراز شد و دل بیشترشان سخت گردید و خدای تعالی هنگام یأس آنها پیامبرش هود را ظاهر ساخته و گرفتاری آنها پایان پذیرفت و دشمنان را با باد عقیمی که ذکرش را فرموده است نابود ساخت، فرموده است: بر هر چه گذشت آن را مانندخاکستر کرد. سپس بعد از آن غیبت واقع شد تا آنکه #صالح علیه السّلام ظاهر گشت".
#ادامه_دارد..
📚منبع: ترجمه کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۱۸-۲۱۶
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz