eitaa logo
💖نشر خوبیها
529 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
298 فایل
ارتباط با مدیر کانال و پاسخگویی به سوالات شرعی شما 👇 https://eitaa.com/sarbazegomnam313z لینک کانالهای ما در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/hadyehasemani 👇 http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi💖 👇 http://eitaa.com/khaneyeashq♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حضرت رقیه که دیگر پدرش کنارش نبودند، موقع ترس از آدم‌های بدی که همه‌ی اسیران و حضرت رقیه (علیها ‏السّلام) را اذیّت می‌کردند به سمت حضرت زینب (علیها ‏السّلام) می‌رفتند و زیر چادر ایشان پناه می‌گرفتند. ایشان در آن زمان، با آن شرایط بد، خیلی سختی کشیدند. در خرابه‌های شام ، صدای گریه‌ی بچّه‌ی کوچکی به گوش می‌رسید، همه خوب می‌دانستند که این صدا، صدای رقیه دختر امام حسین (علیه ‏السّلام) است، که دلتنگ پدرش شده است، ایشان از خواب پریده بودند و گویی در خواب، پدرشان را دیده بودند و بهانه‌ی پدرشان را می‌گرفتند. یاران به یزید خبر دادند که حضرت رقیه (علیها ‏السّلام) بی‌تابی می‌کند و سراغ پدرشان را می‌گیرد. یزید ملعون و که امام حسین (علیه ‏السّلام) را شهید کرده بود، به یارانش گفت: سر بریده‌ی امام حسین (علیه ‏السّلام) را به دستان کوچک حضرت رقیه (علیها ‏السّلام) بدهند. دختر کوچک امام تا سر پدرشان را گرفتند، اوّل با او با زبان کودکانه سخن گفتند. رقیه کوچولو گفتند: 🏴بابای خوبم! کی سر و محاسن تو رو خونی کرده؟ 🏴بابای خوبم! کی باعث شده من تو بچّگی، دیگه بابا نداشته باشم؟ 🏴بابای خوبم! دختر کوچولوی تو، از این به بعد به چه کسی پناه ببره تا بزرگ بشه؟ 🏴بابای خوبم! کی اشک چشمای ما رو پاک کنه؟ 🏴بابای خوبم! بدون تو کی موهای منو شونه کنه؟ 🏴بابای خوبم! الهی فدات بشم، ای کاش این طوری نمی‌دیدمت. ✍بعد لب‌هایشان را روی لب‌های پدرشان گذاشتند و روی صورت ایشان افتادند و درهمان سنّ کم، در شام به رسیدند. 👇👇👇 http://eitaa.com/hadyehasemani