ترکیب بندوصال شیرازی.mp3
زمان:
حجم:
2.13M
زینب چو دید پیکری اندر میان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون
بیحد جراحتی نتوان گفتنش که چند
پامال پیکری نتوان دیدنش که چون
خنجر در او نشسته چو شهپر که در هما
پیکان در او دمیده چو مژگان که از جفون
گفت این به خونطپیده نباشد حسین من
این نیست آن که در بر من بود تا کنون
یک دم فزون نرفت که رفت از کنار من
این زخمها به پیکر او چون رسید چون؟
گر این حسین قامت او از چه بر زمین
ور این حسین رایت او از چه سرنگون؟
گر این حسین من، سر او از چه بر سنان
ور این حسین من، تن او از چه غرق خون
یا خواب بودهام من و گمگشته است راه
یا خواب بوده آنکه مرا بوده رهنمون
میگفت و میگریست که جانسوز نالهای
آمد ز حنجر شه لب تشنگان برون
کای عندلیبِ گلشن جان آمدی بیا
ره گم نگشته خوش به نشان آمدی بیا
آمد به گوش دختر زهرا چو این خطاب
از ناقه خویش را به زمین زد ز اضطراب
چون خاک جسم برادر به بر کشید
بر سینهاش نهاد رخ خود چو آفتاب
گفت ای گلوبریده سر انورت کجاست؟
وز چیست گشته پیکر پاکت به خون خضاب؟
ای میر کاروان، گهِ آرام نیست، خیز!
ما را ببر به منزل مقصود و خوش بخواب
من یک تن ضعیفم و یک کاروان اسیر
وین خلق بیحمیت و دهر پر انقلاب
از آفتاب پوشمشان یا ز چشم خلق
اندوه دل نشانمشان، یا که التهاب؟
زین العباد را به دو آتش کباب بین
سوز تب ازدرون و برون تا به آفتاب
گر دل به فرقت تو نهم کو شکیب و صبر
ور بی رو به شام کنم کو توان و تاب
دستم ز چاره کوته و راه دراز پیش
نه عمر من تمام شود نه جهان خراب
لختی چو با برادر خود شرح راز کرد
رو در نجف نمود و درِ شکوه باز کرد
#وصال_شیرازی