eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
870 دنبال‌کننده
501 عکس
232 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شعرخوانی سمانه خلف زاده.mp3
582.1K
درست لحظه‌ی تاریک ناامید شدن رسید شام عزایش به صبح عید شدن تمام حسرت ماهیِ تنگ، دریا بود میان هیات امواج ناپدید شدن رسید و دید به صحرا که عشق می‌بارید که با حسین چه حاجت به بایزید شدن میان آن همه کوفیِ موسفید کسی رسیده بود به معنای روسفید شدن بهشت خنده به لب در بغل گرفت او را چه قدر فاصله کم بود تا بعید شدن و حر میانه‌ی میدان عشق ثابت کرد: در این هلاکت دنیا خوشا شهید شدن @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان.mp3
783.4K
ابر رحمت می‌نشیند بر سر دوش نسیم فصل باران است «بسم الله الرحمن الرحیم» ای عزایت خوش ترین بزمِ خداجویان سلام! ای که داری خانه‌ در اعماق جان های سلیم چشم هایم زادگاه ابرهای بی قرار دستهایت آسمان رحمت از عهد قدیم در هوای آسمانت باز هم پر میکشم سمت پرواز کبوتر های بامت یا کریم در مسیرت باز می‌گردند درهای نجات راه تو سیر الی الله و صراط المستقیم تا مسیر عطرت از سمت جهنم بگذرد می‌شود آنی جهنم صحن جنات النعیم صاحب جانهای عالم هستی و با این حساب هرچه جان پای تو بگذاریم کم می آوریم از غبار آستانت شعبه می‌سازد بهشت عالمی هستند زیر سایه ی مهرت مقیم @hafez_adabiyat
شعرخوانی نغمه مستشارنظامی.mp3
781.8K
شکوه و شوکتت ای نور رخشان بیشتر بادا به جان دشمنت صدها هزاران نیشتر بادا شعاع شمس عالم می زند خنجر به دل‌کوران کلام عاشقان از ذکر نامت پرگهر بادا سراسر مهر و عشق و رحمتی، بی انتها نوری جهان از برکت ایمان و قرآن پر ثمر بادا بسوزد جان نامردی که قرآن را بسوزاند بنای کفر و الحاد و ستم زیر و زبر بادا بلندا اختر دلدادگان راه پر نورت جهان آیینه‌دار مردم صاحب‌نظر بادا هزاران بلبل خوش نغمه می‌خوانند قرآن را که تا دنیاست باقی آیه‌هایت جلوه‌گر بادا طلوع فجر نزدیک است و عمر اهرمن کوته جهان روشن به انوار درخشان سحر بادا @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان۲.mp3
1.82M
حسینی زاده هستی، شیوه‌ی اعجاز میدانی بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست که روی کهکشان را خط بی اندازد به‌آسانی تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی کجای این جهان دیدند یک لشکر به یک‌باره ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟ علی‌الظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولی‌الله که می‌بردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی تو و سرنیزه‌ها و باز تکرار جسارت‌ها ملائک با تو می‌گریند وقتی روضه‌ می‌خوانی دلی که بی تو می‌ماند بیابان است می‌خشکد نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی شبیه باد سرگردان، میان صحن می‌چرخم و می‌گویم به آن‌هایی که می‌آیند مهمانی «گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی» بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمی‌مانی بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی پریشانم پریشان هوای کربلای تو زیارت هست پایان دل‌انگیز پریشانی @hafez_adabiyat
شعرخوانی منصوره محمدی مزینان۳.mp3
1.31M
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده خودت بگو چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده @hafez_adabiyat
شعرخوانی زنده یادسیدحسن حسینی.mp3
1.29M
«پشت به اقیانوس            هرگز                دعای باران                     بالا نمی رود! » رو در روی کویر       فریاد زدی و باد     صحرا در صحرا                 متبرک شد امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام شاید لبهایم     مقدس شوند: دستها یا شکسته بود           یا بسته و پایی اگر بود          رو به خستگی می رفت نعره های رسا         به دیوارهای ممتد می خوردند و گلوهای تارکِ فریاد     به تازیانه ی بغضی نامحدود                                   حد می خوردند! از نان مگو! فکر ایمان     دندان را می شکست و سوء هاضمه        از دو سو بیداد می کرد علف افسانه های هرزه می گفت واوقات سبز باغ           با قصه های زرد                    تلف می شد وشاعران بیگانه  به تبعیت از طاعون از خاک بی بضاعت     ملکوتی پا در هوا را           مطالبه می کردند         *** امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمده ام ولبانم سربلند     اعتراف می کنند:         اگر گلوی تو نبود                    عقل این حنجره                  هرگز                          به فریادهای بلند                                     قد نمی داد اگر گلوی تو نبود... باید برخیزم ورو به اقیانوس انتظار     شمایل امروزینت را            از دیوار بوسه بیاویزم                          شاید                                دلم- این دعای قدیمی -                                              در آستانه ی نام تو                                                                مستجاب شود @hafez_adabiyat