eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
654 دنبال‌کننده
468 عکس
217 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جلوی من نه بریزید طرح دریا را.mp3
618.2K
جلوی من نه بریزید طرح دریا را نه آبروی عصای بدون موسی را به غیرت این رگ خشکیده در سران عرب بگو یهود گرفته گلوی قانا را نجات قدس که ارزانی شما دیگر در آسمان نکشید آفتاب صنعا را چگونه قلب مسلمان نگیرد از غم قدس چگونه غزّه نترسانده است ترسا را نداشت مژده باران چه ابر خیره سربسته که شوق می زند از کینه قلب صحرا را به زخمهای جهان فکر می کند باران به اینکه صاعقه بیدار می کند ما را به اینکه پنجه ی لرزان کودک یمنی شبی مگر بفشارد گلوی دنیا را @hafez_adabiyat
ما بر چکاد خوف و خطر ایستاده ایم.mp3
658.2K
ما بر چکاد خوف و خطر ایستاده ایم با درد و داغ و خون جگر ایستاده ایم در فتنه خیز حادثه ها قد کشیده ایم در روشنای صبح ظفر ایستاده ایم تا بشکفیم از نفحات سپیده دم در مقدم نسیم سحر ایستاده ایم با نشر نور رونق شب را شکسته ایم آماده تا ظهور سحر ایستاده ایم تا در زمین دوباره ببالد غرور سرو با آرزوی مرگ تبر ایستاده ایم ما شهره ایم در همه عالم به عاشقی با داغ عشق شعله به سر ایستاده ایم هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ما عاشقیم و زنده اگر ایستاده ایم @hafez_adabiyat
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ.mp3
516.1K
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ رقص هزار شعله سرکش به جای سنگ آه اویس‌های یمن را به چله نِه! سوز هزارجان مشوش به جای سنگ‌ ای کهنه هم نبرد سلاحم از آن تو اینک تو و کمانی از آرش به جای سنگ دستی به معجزه به گریبان برو برآر آتش در این شگفت کشاکش به جای سنگ‌ ای وارث فلاخن داود و کوه طور! بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ @hafez_adabiyat
شعرخوانی سینا علی محمدی.mp3
685.1K
هر صبح با نخستین انفجار پاهایت از خواب بیدار می‌شوند آن سوتر پدر دست‌ها و پاهایش را انفجار برده است و دیوارها دیگر خانه‌ی تو نیستند دیوارها خاک شدند تا به آغوش بگیرند برادرت را حالا تو مانده‌ای و بغضی که باید منفجر شود دیگر هیچ فرقی نیست میان انگشتانی که ماشه را می‌کشند با دستانی که بغضت را در قطعنامه‌ها وتو می‌کنند امروز نه این خاک، نه آن آسمان امروز تاریخ شرمسار توست سرت را به آسمان بده و بغضت را بر این خاک ببار فردا زیتون‌زارها از بغض تو شکوفه می‌کند @hafez_adabiyat
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی طیبه عباسی در مرحله دوم-شب چهاردهم رقابت شاعران واژه ها را خط به خط ، خوش خط و خوانا می نویسد زخمی است و درد دارد باز اما می نویسد صبح حتما آفرین می گیرد از آموزگارش آخرین مشق شبش را بس که زیبا می نویسد او کلاس چندم است ، این قدر آرام است و محکم او وصیت نامه نه ، انگار انشا می نویسد کفش‌ها و پیرهنها و عروسک‌های خود را یک به یک می بخشد و از رسم دنیا می نویسد دوربین‌های جهانی باز هم کورند و خاموش آه گویا نامه ی خود را به فردا می نویسد گرچه موجی کوچک است ، اما به آیات شگفتش از عصای حضرت موسی و دریا می نویسد سامری را خوار و کوچک می کند با چند جمله از طلوع صبحدم در طور سینا می نویسد خوب می داند شهادت تازه آغاز حیات است آخر نامه الیه راجعون را می نویسد سالهای بعد پیروزی معلم روی تخته نام او را در میان بهترینها می نویسد @hafez_adabiyat
هم از تو.mp3
801K
هم از تو هیچ در این رهگذر نمی‌خواهم و هم حضور تو را، مختصر نمی‌خواهم اگر چه حرف توقف به دفتر من نیست قبول کن که تو را رهگذر نمی‌خواهم تویی که از من و پنهان من خبر داری کسی که نیست ز من با خبر نمی‌خواهم زمانه از تو هزاران شبیه ساخته است هنر شناسم و شبه هنر، نمی‌خواهم بخواه تا اثری باز جاودانه شود دقایقی که ندارد اثر، نمی‌خواهم به عمر یک غزل حافظانه با من باش فقط همین و از این بیشتر نمی‌خواهم @hafez_adabiyat
زردست بهار بشر از باد خزانی.mp3
1.18M
زردست بهار بشر از باد خزانی پیداست که خون می خورد این باغ نهانی دردا خدایان زر و زور در عالم یک روز نکردند بر این گله شبانی صحبت ز شبانی نتوان کرد در اینجا وقتی که شبان کرده با گرگ تبانی با این همه ای رایحه ی روشن ایمان دارد نفس سبز تو از باغ نشانی کس چون تو نرفته است به هر حادثه بی باک یعنی که نداری تو در این معرکه ثانی در واژه نگنجید چو ایثار تو دیروز لنگ است به توصیف تو امروز معانی در خط خطر آن همه چالاک دویدی تا نام شهیدان وطن گشت جهانی تنها نه در اندیشه ی این خانه که رفتی تا خانه ی همسایه ز دشمن بستانی گفتیم بمان رفتی و از خویش گذشتی رفتی که خودت را به شهیدان برسانی در خاطر این باغ بمان تا شب موعود چون صرف وطن کرده ای ای سرو جوانی با آیینه ی صبح به دیدار می آییم ما را تو اگر از شب دیجور بخوانی من از تو جز این هیچ ندانم که بگویم سردار بزرگ وطنی ای همدانی @hafez_adabiyat
برآوردند.mp3
615.9K
بهار آمد بهار من نیامد گل آمد گل عذار من نیامد برآوردند سر از شاخ، گل ها گلی بر شاخسارمن نیامد چراغ لاله روشن شد به صحرا چراغ شام تار من نیامد جهان را انتظار آمد به پایان به پایان انتظار من نیامد همه یاران کنار از غم گرفتند چرا شادی کنار من نیامد چه پیش آمد در این صحرا که عمری گذشت و شهسوار من نیامد سر از خواب گران برداشت عالم سبک رفتار، یار من نیامد به کار دوست طی شد روزگارم دریغ از من به کار من نیامد @hafez_adabiyat
نسیم وصل.mp3
605.3K
    نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟ سرای خانه بدوشی حصار عافیت است صبا به طایر بی آشیان چه خواهد کرد؟ ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟، شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟ مکن تلاش که نتوان گرفت دامن عمر غبار بادیه با کاروان چه خواهد کرد؟ به باغ خلد نیاسود جان علوی ما به حیرتم که در این خاکدان چه خواهد کرد؟ صفای باده روشن ز جوش سینه اوست تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟ به من که از دو جهان فارغم به دولت عشق رهی ملامت اهل جهان چه خواهد کرد؟   ۲۴ @hafez_adabiyat
دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم.mp3
1.7M
دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم ولی به زخمه غیبی هنوز می مویم خمیده تاکم و آشفته بید مجنونی که سرنگون وسرافکنده برلب جویم نهفته قند و سخن پشت آئینه و من به شوق طوطی تصویر خود سخن گویم به سحر غمزه جانان به جان زنندم تیر که بسته اند به زنجیر سحر و جادویم نه منحصر به سرود و ترانه ام دستان که داستان به فسون و فسانه می گویم گیاه دانه عشقم فشرده در دل خاک چنان که دم به دمم می دمند می رویم گیاه زرد خزانم در آب و گل لیکن به جان و دل گل مینای باغ مینویم سر دوراهه رسیدیم و سرنوشت این بود برو پدر تو از آن سو و من از این سویم برس به دادم و این بند زانوان بگشای به روز وعده که جان میرسد به زانویم چگونه برجهم از چنبر کمانه ی چرخ که نه فلک همه چوگان و من یکی گویم میان دلبر و من غیر من حجابی نیست گر این حجاب فکندیم من همه اویم به چنگ رودکی و توسن سمرقندی چه بیم دشت بخارا و رود آمویم به بوی یاسمن و زلف سنبلم مفریب غلام سنبل آن زلف یاسمن بویم به شهر خویش اگر شهریار شیرین کار به شهر خواجه همان سائل سر کویم @hafez_adabiyat
غزل آفتاب.mp3
798.9K
قویی کشید بال‌ و پر آن ‌سوی ابرها گم شد غریب و در به‌ در آن ‌سوی ابرها من ماندم و سکوت و سیاهی، زمینِ سرد او بود و آفتاب، در آن ‌سوی ابرها رؤیایی از بشارت باران زندگی‌ست افسانه‌ ی دو چشم تر آن‌ سوی ابرها دیری‌ ست روی قله ‌ی کوهی نشسته ‌ام باید بیفکنم نظر آن‌ سوی ابرها فریاد می‌زنیم من و کوه، کوه و من: آه ای خدا مرا ببر آن‌ سوی ابرها آه آه، آه... آه مگر می‌ رسد خدا این آه‌های شعله ‌ور آن سوی ابرها... من بال ‌و پر ندارم و تو ای امید خاک! پیدا نمی‌شوی مگر آن‌سوی ابرها @hafez_adabiyat
شهدای گمنام .mp3
1.06M
وانهاده است به میدان بدنش را این بار همره خویش نبرده است تنش را این بار تا ز مرز خودی خود گذرد، تجربه کرد پا نهادن به سر خویشتنش را این بار زین سپس خلوت او معبد ابراهیمی است که شکسته است بت ما و منش را این بار آنقَدر رفته در این مرحله از خویش که من خوانده ام فاتحه ی آمدنش را این بار مثل یک موج در آغوش خطر حس می کرد لحظه ی آبی دریا شدنش را این بار تا از او گَرد تعلق نشود دامنگیر همه دیدند به دریا زدنش را این بار دل من چشم تو روشن که نسیم آورده است بویی از رایحه ی پیرهنش را این بار سینه سرخان مهاجر که روایت کردند بال در بالِ مَلَک پر زدنش را این بار: دیده بودند به تشییع شقایق هامان بر سر دست ملایک، بدنش را این بار بی نشانی است نشانی که ز ما می ماند می سپاریم به خاطر، سخنش را این بار @hafez_adabiyat
شعرخوانی استاد محمدعلی بهمنی.mp3
1.47M
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب نچیده می افتند به پای هرزه علف های باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز انالحق نیست کمال دار برای من کمال پرست شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ- ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم جسمی معطر از نفسی گاه داشتم روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم فانوس بخت گم‌شدگان همیشه‌ام حتی برای دیدن خود سو نداشتم وایا به من که با همه‌ی هم زبانی‌ام در خانواده نیز دعاگو نداشتم شعرم صراحتی‌ست دل‌آزار، راستش راهی به این زمانه‌ی نه تو نداشتم آقا شما که از همه‌کس باخبرترید من جز سری نهاده به زانو نداشتم خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟ دیگر سوال دیگری از او نداشتم @hafez_adabiyat
28.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک رسوایی دیگری ست، سرّی ست مرا بیخوابی خوش تری ست، سرّی ست مرا دلتنگی دلبری ست در سینه‌ی من با تیغ غمش سری ست، سرّی ست مرا دو ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبک‌سرها دست از دل ما برمدارید آی خنجرها رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها پیشانی ما خط‌به‌خط، خط مقدم بود ما را سری دادند سرگردان سنگرها آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است ناگاه روشن شد دو عالم از منورها روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت از سینه سوزان، برآوردیم اخگرها مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها خواب غریبی دیده‌ام، خواب ستاره، ماه خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها؟ @hafez_adabiyat
شعرخوانی حسن بیاتانی.mp3
1.63M
ابریست کوچه کوچه، دل من ، خدا کند نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه های از رمق افتاده آمدم می خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ... تا اینکه لای لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها می برد با حسین شما آشنا کند در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند مادر ! دوباره داغ شما را سروده ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر ، خشم و کینه ، در آن کوچه – مانده بود دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی کنم که رمق داشت دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن ، اجازه بده اشک دیده ات این خاک معصیت زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز ، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است ؟ کوچه چیست ؟ افسانه باشد این همه ؛ گفتم خدا کند   با بغض ، مردی آمد از این کوچه ها گذشت می رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد پایان شعر بود که توفان شروع شد @hafez_adabiyat
شعرخوانی محمدمهدی سیار.mp3
964.6K
در خانه طعنه‌ی در و دیوار بشنوم در شهر حرف کوچه و بازار بشنوم در خانه طعنه در و دیوار بشنوم هر بار از کنار در خانه بگذرم آوای آه... مثل همان بار... بشنوم هر بار، باز دست برم سوی ذوالفقار از غیب بانگ «دست نگهدار» بشنوم از کودکان مدام همین یک سؤال را: «بهتر شده ست مادر تب دار؟...» بشنوم اینها جدا جدا همه سخت است و سخت تر حرف جدایی است که از یار بشنوم سخت است از نفس نفست هم صدای بال... بال پرنده های سبکبار بشنوم @hafez_adabiyat
20.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ◾️توان برای صبوری نداشت دیگر اشک ▪️گرفته دیده‌ی او را به غصه در بر اشک 🎙 💡 | اطلاع‌رسانی اخبار و رویدادهای فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی: 🆔 @eshragh_news
عقیق لبت .mp3
430.1K
عقیق لبت رنگ یاقوت دارد تنت بوی بیروت و باروت دارد هوای خوش خنده ی شرقی ات را نه بغداد دارد ، نه بیروت دارد دمشق است صبحی که آرامشش را ز شام پریشان گیسوت دارد خدایی کجای جهان دیده بودی شهیدی که اینقدر مبهوت دارد نجف ، کربلا ، قم ، خراسان بنازم چه بخت خوشی از تو تابوت دارد @hafez_adabiyat
بیتی است که در زمره ی نایاب ترینهاست.mp3
886.3K
بیتی است که در زمره ی نایاب ترینهاست این خانه همان خانه ی معراج نشینهاست بیتی است که شیرینی هر مصرع نابش بر روی لب قاطبه ی عرش نشینهاست دستاس و حصیر و دو سه تا کوزه ی خاکی مایملک زهرا که در این خانه همینهاست سرمایه زهرا به جز اینها که شمردم سجاده و مهری است که مخصوص جبینهاست آتش نزن ای شهر به این بیت که والله این جای لب بوسه ی جبریل امینهاست با فاطمه باید که خدا را بشناسی کوثر سبب وصل گمان‌ها به یقین هاست والیل که تا گردش ایام به کار است نام پدر فاطمه بر نقش نگینهاست زهرا و حسین و حسن و حیدر و احمد مردم به خدا هر چه که دارید از اینهاست @hafez_adabiyat
ای مادر عزیز همه عالم.mp3
1.39M
یک‌روز تا شامگاه دیر ماندم کنار پنجرۀ بستۀ اتاق وز پشت شیشه‌ها آن دورهای دور شب، از کنار کاسۀ وارون آسمان    خونابه‌های پیکر خورشید مرده را آرام می‌مکید. وین‌سوی پنجره خفاش‌های غمزدگی بال می‌زدند در حفره‌های بستۀ ذهن پریش من  گویی هزار گونه غم ناشناس را غربال می‌زدند!   در تنگنای خانه مرا تنگ شد نفس وین پنجره، چو پنجرۀ بستۀ قفس. رفتم برون چون مرغ پرگشوده، پریدم، رها شدم. رفتم که خویش را یک چند بین مردم این شهر، گم کنم شهر، از شکوه شامگاهان پر نشاط بود   ـ یا از نشاط شامگهان پرشکوه بود ـ گویی شعاع روشن صدها هزار نور یک صبح تازه بود که در شهر می‌شکفت. رفتم درون مردم انبوه رهگذر چون جویبار رفتم و در موج گم شدم...   اما، به‌ناگهان، دیدم کنار راهگذاران شاد شهر یک خردسال کودک افسردۀ نژند ـ یک پا میان لوش و لجن‌های جوی آب‌ ـ دور از خروش کاذب شهر، ایستاده بود، با حالتی که سخت غم‌انگیز و ساده بود.    چون بره‌های خرد جدا مانده از گله از گرمگاه سینه به بانگی خروشناک با گریه‌های تلخ، صدا می‌کرد:                          مادر!   اینک منم: آن طفل دورماندۀ گمگشته آن خردسال‌کودک سرگشته ای مادر عزیز همه عالم! کو مهربار دامن پاکت، کو؟ @hafez_adabiyat
شعرخوانی .mp3
913.9K
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه خوان دیگر بیاید برای گریه این ایام کافی ست فقط گاهی صدای در بیاید … * نگاهی گرم سوی کودکانش نگاه دیگری با هم‌زبانش علی را بیشتر شرمنده می‌کرد همین لبخندهای نیمه‌جانش * شب داغ است می خواهم بباریم بیا از داغ او با هم بباریم چه ها فهمیدی از بازوی زهرا بگو مولا ، بگو ما هم بباریم * سکوت و بغض و تشییع شبانه شب دل کندن از بانوی خانه گمانم در شب تاریک مولا خودش را می برد بر روی شانه * خداحافظ گل ریحانه من بهشت روشن کاشانه من خزان است و خزان است و خزان است خداحافظ بهار خانه ی من @hafez_adabiyat
قیصر_امین_پور_چرا_عاقلان_را_نصیحت_کنیم.mp3
924.5K
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟ بیایید از عشق صحبت کنیم تمام عبادات ما عادت است به بی‌عادتی کاش عادت کنیم چه اشکال دارد پس از هر نماز دو رکعت گلی را عبادت کنیم؟ به هنگام نیّت برای نماز به آلاله‌ها قصد قربت کنیم چه اشکال دارد که در هر قنوت دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟ چه اشکال دارد در آیینه‌ها جمال خدا را زیارت کنیم؟ مگر موج دریا ز دریا جداست چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟ پراکندگی حاصل کثرت است بیایید تمرین وحدت کنیم «وجود» تو چون عین «ماهیت» است چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟ اگر عشق خود علت اصلی است چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟ بیا جیب احساس و اندیشه را پر از نقل مهر و محبت کنیم پر از گلشن راز، از عقل سرخ پر از کیمیای سعادت کنیم بیایید تا عینِ عین القضات میان دل و دین قضاوت کنیم اگر سنت اوست نوآوری نگاهی هم از نو به سنت کنیم مگو کهنه شد رسم عهد الست بیایید تجدید بیعت کنیم برادرچه شد رسم اخوانیه؟ بیا یاد عهداخوت کنیم بگو قافیه سست یا نادرست همین بس که ماساده صحبت کنیم خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گل‌ها حمایت کنیم رعایت کن آن عاشقی را که گفت: «بیا عاشقی را رعایت کنیم» @hafez_adabiyat
ایوب پرندآور.mp3
1.02M
ايران من! دل « سبلانت» بزرگ باد بيش از هميشه نام و نشانت بزرگ باد جغرافياي نام تو بي حد و مرز شد « آرش ترين شكوه»! كمانت بزرگ باد «شيراز» شاعران تو هر لحظه شادتر « مازندران» روح و روانت بزرگ باد دست « خليج آبي ات» از موج و عشق پر از شش جهت كران به كرانت بزرگ باد آهوي « كوه هاي بمويت» قشنگ تر « قوچان دشتهاي مغانت» بزرگ باد پرباد دره هاي تو از غرش پلنگ احساس شیرهای کیانت بزرگ باد پيرانه « كردهاي» غرورت سترگ تر شور « بلوچ» هاي جوانت بزرگ باد « كارون» عشق و عاطفه ات با نشاط و مست كانون گرم تاب و توانت بزرگ باد خالي مباد سينه ات از غيرتي نجيب دست غيور « بت شكنانت» بزرگ باد دركوچه سار رايحه هر روز پنج بار آواز روح بخش اذانت بزرگ باد مانند سروهاي تماشايي بهشت تاريخ سبز شرح و بيانت بزرگ باد چل سال رفت و با هیجان ایستاده ای چل سال بعد هم هیجانت بزرگ باد از « پرچم» تو رنگ شهيدان جدا مباد تو قلب عالمي... ضربانت بزرگ باد @hafez_adabiyat
شعرخوانی نغمه مستشار نظامی.mp3
693.5K
حماسه بی زن و زن بی حماسه بی‌معناست که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست کجاست خانۀ سبزی، بدون دست زنی که باغبان و پرستار و مرهم گل‌هاست زن از نخست، اگر مادر است، اگر همسر همیشه مظهر آرامش است و عطر صفاست زنان لطافت تاریخی حکایات‌اند که قصه گرچه غم‌انگیز، صبر زن زیباست شبیه ساره صبور است و مثل مریم پاک شبیه آسیه در مصر منجی موساست گهی به هیئت بلقیس سرزمین سبا گهی به هیئت هاجر نماد سعی و صفاست بدون فاطمه، دنیا برای مولا هیچ بدون فاطمه، پیغمبر خدا تنهاست بدون زینب کبری کدام خطبۀ ناب طلایه‌دار پیام بلند کرب‌و‌بلاست؟ زمان رسیده به تکرار مادرانۀ عشق بگو به نام خدا شرحی از ترانۀ عشق :: بخوان به نام خدا داستان ایمان را حدیث زینبی مادران ایران را @hafez_adabiyat
جهانیان همه نقشندونقش جان زهراست.mp3
1.06M
جهانیان همه نقش اند و نقش جان زهراست جهان سراب فنا جان جاودان زهراست نشان مجو ز مزار حقیقت ازلی چرا که در دو جهان شاه بی نشان زهراست ز خاک تیره نشان خدا چه می جویی برون ز وهم تو وین تیره خاکدان زهراست بنای هستی احمد ظهور نور احد اساس مستی حیدر به جسم و جان زهراست به داستان جهان غافلی ز جان جهان رقم زننده ی این کهنه داستان زهراست به خاندان محمد که عین توحیدند چو نیک درنگری راز خاندان زهراست قسم که جان محمد که ذات پاک علی ست بهشت ، آینه ی باغ بی خزان زهراست یگانگی ست اساس وجود غیب و شهود یگانه بینی اگر هست بی گمان زهراست یگانه بینِ یگانه ست آفریننده یگانه ای که طلب می کنی همان زهراست ظهور مطلق انسان کامل است علی ولی به جان علی شاه لامکان زهراست @hafez_adabiyat
مادر شدی تا نام مادر جان بگیرد.mp3
1.36M
مادر شدی تا نام مادر جان بگیرد در چشم‌های عاشقش باران بگیرد مادر شدی تا در پناه نام پاکت بی‌حرمتی بر نام زن پایان بگیرد تسبیح‌‌ بار از دوش‌های خسته برداشت تا کار از کردار تو فرمان بگیرد مادر شدی تا شیعه بی‌مادر نماند تا عشق از دست تو قرص نان بگیرد باشد شفیع ما شوی در روز محشر باشد خدا بر عاشقان آسان بگیرد مادر! دعای تو اثر دارد، دعا کن تا انتظار سبز ما پایان بگیرد زهرایی و زهرایی نام تو زیباست خورشید عالم‌تاب در تاریک دنیاست ای شعر را نام عزیز تو بهانه آغاز لبخند لطیف مادرانه آرامش ناب غزل‌های بهاری زیبایی جاری شده در هر ترانه ای بهترین معنای ایمان و محبت دریای صبر و حلم و علم بی‌کرانه ای ماه شب‌های بلند بی‌ستاره آیینه‌پرور، آفتاب جاودانه هر سو نظر کردم نشانی از تو دیدم ای همچو بوی گل نهان و بی‌نشانه بر سیب‌های باغ جنت نقش‌ بسته یا فاطمه نام تو بانوی یگانه زهرایی‌ات آمیخت با گل نام زن را زیباترین تفسیر شد مادر شدن را چشمت چراغ خانه پیغمبر نور آیینه نور خدا و همسر نور نور تو در دنیا و عقبا ماندگار است چون نور فوق کل نور، ای مادر نور خورشید بانو، روشنا بانوست نامت بر حلقه ختم نبوت گوهر نور نور از تو نامی شد، جهان را روشنی داد زهراست در فردوس نام دیگر نور ای آیه تطهیر از عطر تو سرشار ای سوره ناب محبت، کوثر نور صبح ازل نام تو را آورده بر لب تا مست شد دنیا به یمن ساغر نور دنیا به لطف دیدنت دنیاست بانو از لحظه خندیدنت دنیاست بانو @hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
شعرخوانی میلادعرفان پور.mp3
1.19M
زمان !‌ به هوش آ ، زمین ! خبردار که صبح برخاست ، صبح دیدار . چه صبح نابی ! چه آفتابی ! چقدر روشن ، چقدر سرشار . قسم به والشمس ‌های قرآن قسم به فانوس‌ های بیدار . قسم به از بند خویش ‌رستن قسم به مردان خویشتن ‌دار . قسم به والعادیات ضبحا قسم به آیات فتح و ایثار . قسم به با مرگ‌ زیستن‌ ها به ایستادن میان رگبار . چه فرق دارد شام و فلسطین عراق و ایران ؟ یکی ‌ست پیکار . بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار . به جز تو اینسان ، به جوهر جان که داده پاسخ به این عمّار . اگرچه بالاتری از آنان به سرو می‌ مانی و سپیدار . به یار می ‌مانی و سپاهش به سیصد و سیزده علمدار . خوشا اگر چون تو ، هرچه سرمست خوشا اگر چون تو ، هرچه دیندار . نه دین در شب گریختن ‌ها نه دین دنیا ، نه دین دینار . تو سیف ‌الاسلام روزگاری ولی نه از دین خود طلبکار تو اهل اینجا نه ! از بهشتی تو اهل پروازی و سبکبار . نه اهل آن سجده ‌های سطحی نه اهل آن روزه ‌های شک دار . قسم که ” مَن‌ینتظر… ” توهستی قسم به این زخم‌ های بسیار . بلند بادا همیشه نامت سرت سلامت سلام سردار @hafez_adabiyat