زردست بهار بشر از باد خزانی.mp3
زمان:
حجم:
1.18M
زردست بهار بشر از باد خزانی
پیداست که خون می خورد این باغ نهانی
دردا خدایان زر و زور در عالم
یک روز نکردند بر این گله شبانی
صحبت ز شبانی نتوان کرد در اینجا
وقتی که شبان کرده با گرگ تبانی
با این همه ای رایحه ی روشن ایمان
دارد نفس سبز تو از باغ نشانی
کس چون تو نرفته است به هر حادثه بی باک
یعنی که نداری تو در این معرکه ثانی
در واژه نگنجید چو ایثار تو دیروز
لنگ است به توصیف تو امروز معانی
در خط خطر آن همه چالاک دویدی
تا نام شهیدان وطن گشت جهانی
تنها نه در اندیشه ی این خانه که رفتی
تا خانه ی همسایه ز دشمن بستانی
گفتیم بمان رفتی و از خویش گذشتی
رفتی که خودت را به شهیدان برسانی
در خاطر این باغ بمان تا شب موعود
چون صرف وطن کرده ای ای سرو جوانی
با آیینه ی صبح به دیدار می آییم
ما را تو اگر از شب دیجور بخوانی
من از تو جز این هیچ ندانم که بگویم
سردار بزرگ وطنی ای همدانی
#شعرخوانی
#جواد_محقق
@hafez_adabiyat