🔥#دزدان_غدیر
🔥 عذاب ابوبکر و عمر 🔥 در برهوت و التماس به امیرالمومنین علی علیه السلام❗️
💠جابر گوید : دنبال امیرالمومنین {علیهالسلام} وارد مسجد کوفه شدم؛
چند قدم برداشته و میفرمود:
✨نه به خدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد، نه به خدا هرگز چنین نخواهد شد✨
💠عرض کردم : مولای من ! با که سخن می گویی؟ مخاطب شما کیست ؟ من که کسی را نمی بینم !
💠امیرالمؤمنین فرمود : پرده از برابر دیدگانم کنار رفت ، ابوبکر🔥و عمر🔥را در صندوقی آتشین در برهوت دیدم که عذاب میشوند ،
💠مرا صدا زدند : یا ابالحسن ! یا امیرالمومنین ! ما را به دنیا برگردان تا به فضیلت تو اقرار و اعتراف کنیم ، و ولایت تو را بپذیریم ❗️❗️
💠من در پاسخ گفتم ، نه بهخدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد
💠سپس حضرت فرمود :
....و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آن چه از آن منع شده بودند برميگردند و آنان دروغگويند. (انعام-ایه 28)
📚 تاویل الآیات؛ ص168 --169
📚 بحارالانوار؛ ج27،ص306
🔥 #دزدان_غدیر🔥
💥 سخنان آتشین امیرمومنان، حضرت صدیق علی علیه السلام در مورد خلافتی که از ایشان غصب شد و ظلمی که در حقشان کردند؛ ❗️❗️
📃ایشان میفرمایند : منتظر باشيد! به زودى همه آنچه را كِشتيد، درو میكنيد و فرجام سنگين جُرمى را كه مرتكب شديد و آنچه را به سوى خود كشيديد، میيابيد!
💥سوگند به آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد، بى گمان میدانيد كه من سرپرست شما و همان كسى هستم كه به پيروى او فرمان يافته ايد و من عالِم شما و همان كسى هستم كه نجات شما با علم اوست و من وصىّ پيامبر شما و برگزيده پروردگارتان هستم و نيز زبان [ قرآنِ ] نورافشان شما و دانا به آنچه شما را اصلاح میكند.
💥 والله، اگر من به عدد پيروان طالوت، يا به عدد اهل بدر، ياور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشير میزدم تا به حق باز گرديد و به راستى در آييد. سپس از مسجد بيرون رفت و بر آغُلى گذشت كه در آن، سى گوسفند بود.
💥 پس فرمود: به خدا، اگر من به عدد اين گوسفندان، مردانى داشتم كه براى خداوند عزوجل و پيامبرش دل میسوزاندند، اين پسرِ مگس خوار (ابوبکر) را از تختش پايين میكشيدم!
📗 اصول کافی، جلد ۸ صفحه ۲۱
📗خطبه طالوتیه
🌎و اکنون مهدی فاطمه به تنهایی او و بلکه تنهاتر از اوست....
🔥#دزدان_غدیر 🔥
💠 نامه ابی بکر به پدرش برای بیعت و پاسخ دندانشکن ابی قحافه در دفاع از امیر المومنین علیه السلام به او❗️❗️
🔹 شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:
🔸 ابی قحافه (پدر ابی بکر) در زمان شهادت رسول خدا صلوات الله علیه و آله در طائف بود. بعد از بیعت با ابی بکر، او نامهای به پدرش نوشت به این شرح: از طرف خلیفه رسول خدا به ابی قحافه، اما بعد، همانا مردم به من راضی شدند و امروز من خلیفه خدا هستم، پس اگر پیش ما بیایی نور چشم مایی.
💥 ابی قحافه بعد از خواند نامه به پیک ابی بکر گفت: برای چه علی را از حقش منع کردید؟ پیک ابوبکر گفت: او جوان است و بسیاری از قریش را کشته و ابی بکر از او مسنتر است. ابی قحافه به پیک ابی بکر گفت: اگر مسن بودن برای خلافت ملاک باشد که من نسبت به ابی بکر برای خلافت بیشتر بر حق هستم. حقیقتا بر علی و حقش ظلم کردید، در حالی که رسول خدا خودش با او بیعت کرد و مردم را نیز امر به بیعت با علی کرد!
📝 سپس نامهای به فرزندش نوشت به این شرح: از طرف ابی قحافه به پسرش ابی بکر. اما بعد؛ نامه تو به دست من رسید و من آن را نامه یک احمق یافتم که بعضی از آن بعضی دیگر را نقض میکند! یک بار در نامه گفتی خلیفه رسول خدا و یک بار گفتی خلیفه خدا و یک بار گفتی مردم به من راضی شدند (و من انتخاب شده مردم هستم؛ کنایه از این که تو خلیفه خدا و رسول نیستی بلکه خلیفه مردم هستی!) و مشخص است که امر بر تو مشتبه گشته؛ پس در امری داخل نشو که خارج شدن از آن برایت بسیار سخت است و عاقبتت را به سوی آتش (جهنم) و ندامت میکشاند و در روز قیامت ملامت خواهی شد.. محلهای وارد شدن و خارج شدن از امور دنیا بسیار است و تو خود میدانی که در این کار از تو سزاوارتر کیست! پس از خدا بپرهیز و این کار را به صاحبش واگذار و اگر اینکار را امروز ترک کنی برایت مجازات سبکتری به دنبال دارد...
سپس نامه را پاره کرد🔥
📚 الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۲۲۶-۲۲۷، چاپ دار الاسوة
🌴
🔥#دزدان_غدیر 🔥
👈حذیفه بن یمان روایت می کند:
در غدیرِخُم در کنارِ رسولِ خدا صلَّی الله علیه و آله نشسته بودم و اکثر مهاجرین و انصار هم در مجلس حضور داشتند؛ رسولِ خدا رو به رویِ همه ایستاد و فرمود: ای مردم، خدای سبحان به من فرمانی جدید صادر کرد؛ و فرمود:
⭐️" یا ایُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ ؛" سپس علی علیه السّلام را صدا زد و در سمتِ راستِ خود قرار داد و فرمود:
⭐️ مَن کُنتُ مولاه فعلیّ مولاه ؛ اللهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر مَن نصَرَه و اخذُل مَن خَذَلَه.
👈 حذیفه می گوید: به خدا سوگند در آن روز معاویه را با حالتِ غضبناکی دیدم که از جایش برخاسته و با تکبّر و غرورِ خاصّی از مجلس خارج می شد و با خود می گفت: هرگز محمّد را در آنچه گفته تصدیق نمی کنم و ولایتِ علی را هیچ وقت نمی پذیرم.
در این هنگام ، خدایِ متعال آیاتِ ۳۱تا ۳۳ سوره ی قیامت را بر رسول الله صلَّی الله علیه و آله نازل فرمود: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّی ؛ وَلکِن کَذَّبَ وَ تَوَلّی؛ ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهلِهِ یَتَمَطّ
💥پس(وای بر آن که چون ابوجهل) حق را تصديق نكرد و نماز بجا نیاورد. بلكه تكذيب كرد و روى گردانيد. و سپس با كبر و غرور به سوى اهلش رفت.
[شیخ طوسی گوید: این آیات درباره ابوجهل بن هشام بن مغیرة المخزومى نازل گردیده است.]
چون پیامبر صلوات الله علیه و آله تصمیم گرفت که او(معاویه) را بازگرداند و تنبیه و مجازات کند، بارِ دیگر جبرئیل فرود آمد و آیه ١۶ نازل شد: یا محمّد، در این کار تعجیل نکن؛
📙 شواهد التّنزیل؛ ص ۳۰۸
👈 در تفسیر على بن ابراهیم درباره سبب نزول این آیات و آیه ١۶ چنین ذکر شده است هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم مردم را به ولایت على بن ابىطالب خواند و از آنها در این باره بیعت خواست، عده اى بازگشتند و زیر بار نرفتند. از آن جمله معاویه بن ابىسفیان بود که در آن موقع که یک دست خود را در دست مغیرة بن شعبه و دست دیگر خود را در دست ابوموسى اشعرى نهاده بود تا تکبر و نخوت گفت:
💥 قسم به خدا ما به ولایت على اقرار نخواهیم کرد و آن را تصدیق نخواهیم نمود سپس این آیات نازل گردید و پیامبر بر منبر رفت و خواست از معاویه تبرى جسته و از او بیزارى جوید آیه ١۶ نازل گردید و پیامبر سکوت اختیار فرمود و نامى از او نبرد.
👌 صاحب تفسیر برهان از ابن شهر آشوب و او از امام باقر علیهالسلام موضوع فوق را روایت نموده و گوید: در چنین موقعى پیامبر اراده کرده بود که معاویه را به قتل برساند سپس جبرئیل آمد و آیه ١۶را نازل نمود و پیامبر سکوت اختیار فرمود.
📗اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
🌴
🔥#دزدان_غدیر 🔥
🔥 عذاب ابوبکر و عمر 🔥 در برهوت و التماس به امیرالمومنین علی علیه السلام❗️
💠جابر گوید : دنبال امیرالمومنین {علیهالسلام} وارد مسجد کوفه شدم؛
چند قدم برداشته و میفرمود:
✨نه به خدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد، نه به خدا هرگز چنین نخواهد شد✨
💠عرض کردم : مولای من ! با که سخن می گویی؟ مخاطب شما کیست ؟ من که کسی را نمی بینم !
💠امیرالمؤمنین فرمود : پرده از برابر دیدگانم کنار رفت ، ابوبکر🔥و عمر🔥را در صندوقی آتشین در برهوت دیدم که عذاب میشوند ،
💠مرا صدا زدند : یا ابالحسن ! یا امیرالمومنین ! ما را به دنیا برگردان تا به فضیلت تو اقرار و اعتراف کنیم ، و ولایت تو را بپذیریم ❗️❗️
💠من در پاسخ گفتم ، نه بهخدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد
💠سپس حضرت فرمود :
....و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آن چه از آن منع شده بودند برميگردند و آنان دروغگويند. (انعام-ایه 28)
📚 تاویل الآیات؛ ص168 --169
📚 بحارالانوار؛ ج27،ص306
🌴
🔥#دزدان_غدیر 🔥
💥معاويه عده ای از صحابه و تابعين دروغگو را با پول خريده بود تا آنها بر ضد امیرالمومنین علیه السلام ، حديث جعل كنند، مانند ابوهريره، عمروعاص و مغيره بن شعبه از صحابه، و مانند عروه بن زبير از تابعين.
👈ابوهريره بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام به كوفه آمده بود، و با ترفندهای عجيبی ، با حمايت از قدرت معاويه مطالبی را كه با شأن امیرالمومنین علیه السلام نامناسب بود، می بافت و به پيامبر صل الله علیه و آله نسبت ميداد، شب ها كنار باب الكنده مسجد كوفه می نشست و عده ای را با اراجيف خود منحرف می كرد.
🌔شبی يكی از جوانان غيور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس از شنيدن گفتار بی اساس او ، خطاب به او گفت: تو را به خدا سوگند می دهم آيا شنيده ای كه رسول خدا در مورد امیرالمومنین علیه السلام اين دعا را كرد:
اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه: خدايا دوست بدار، كسي را كه علی علیه السلام را دوست بدارد و دشمن بدار كسی را كه علی علیه السلام را دشمن دارد....
💥 ابوهريره ديد نمی تواند اين حديث روشن و قاطع را رد كند گفت: اللهم نعم: خدا را گواه می گيرم آری شنيده ام. جوان گفت: بنابراین، خدا را گواه می گيرم كه تو دشمن امیرالمومنین علیه السلام را دوست می داری و دوست امیرالمومنین علیه السلام را دشمن داری ، پس مشمول نفرين رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی ، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بی اعتنائی آن جلسه را ترک نمود.
📙 داستان دوستان ، نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی
🌴
🔥#دزدان_غدیر 🔥
🔥 عذاب ابوبکر و عمر 🔥 در برهوت و التماس به امیرالمومنین علی علیه السلام❗️
💠جابر گوید : دنبال امیرالمومنین {علیهالسلام} وارد مسجد کوفه شدم؛
چند قدم برداشته و میفرمود:
✨نه به خدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد، نه به خدا هرگز چنین نخواهد شد✨
💠عرض کردم : مولای من ! با که سخن می گویی؟ مخاطب شما کیست ؟ من که کسی را نمی بینم !
💠امیرالمؤمنین فرمود : پرده از برابر دیدگانم کنار رفت ، ابوبکر🔥و عمر🔥را در صندوقی آتشین در برهوت دیدم که عذاب میشوند ،
💠مرا صدا زدند : یا ابالحسن ! یا امیرالمومنین ! ما را به دنیا برگردان تا به فضیلت تو اقرار و اعتراف کنیم ، و ولایت تو را بپذیریم ❗️❗️
💠من در پاسخ گفتم ، نه بهخدا سوگند چنین کاری نخواهم کرد
💠سپس حضرت فرمود :
....و اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آن چه از آن منع شده بودند برميگردند و آنان دروغگويند. (انعام-ایه 28)
📚 تاویل الآیات؛ ص168 --169
📚 بحارالانوار؛ ج27،ص306
🔥#دزدان_غدیر 🔥
🔥ابن صهاک مرا باز داشت❗️❗️❗️
💎أبوبکر (عتیق) و قال هذا رسول الله صلی الله علیه و آله و معه علی بیده الصحیفة التی تعاهدنا علیها فی الکعبة و هو یقول و قد وفیت بها و تظاهرت علی ولی الله أنت و أصحابک فأبشر بالنار فی أسفل السافلین ثم لعن ابن صُهاک و قال هو الذی صدنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی
💥مرحوم مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار به نقل از کتاب الصراط المستقیم می نویسد:
🔥 ابوبکر در وقت مرگش چنین گفت: رسول خدا را به همراه علی میبینم که آن صحیفه که در مکه بر آن پیمان بستیم در دستشان است و میفرمایند:
👈 "به صحیفه وفادار بودی و به همراه اصحابت علیه ولی خدا همدست شدید، پس بشارت باد تو را به 🔥 آتش در اسفل السافلین!
🔥" و آن گاه ابن صهاک را لعن کرد و گفت: او بود که با این که هدایت به طرفم آمده بود، مرا از آن باز داشت.
📖بحارالانوار، ج۲۸،ص۱۲۳
@ravanedel
🔥#دزدان_غدیر 🔥
💥روزي اميرالمؤمنين علي عليه السلام و ابوبکر در محلي يكديگر را ملاقات كردند.
🔥ابوبكر گفت: حضرت رسول، پس از جريان غدير خم چيز خاصي درباره شما نفرمود، اما من بر فضل تو شهادت ميدهم؛ و در زمان آن حضرت نيز بر تو به عنوان اميرالمؤمنين سلام كرده ام.
و اعتراف ميكنم كه حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصي و وارث و خليفه او در خانواده اش ميباشي، ولي تصريح نفرمود كه تو خليفه بعد از او در امتش باشي❗️
🌸اميرالمؤمنين علي عليه السلام اظهار داشت: اي ابوبكر! چنانچه رسول خدا صلوات الله عليه را به تو نشان دهم و ايشان تو را بر خلافت من در بين امتش دستور دهد، آيا ميپذيري؟
💥ابوبكر گفت: بلي، اگر رسول خدا با صراحت بگويد، من كنار خواهم رفت.
🌸امیرالمومنین فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندي، نزد من بيا تا آن حضرت را به تو نشان دهم.
💥همين كه ابوبكر آمد، با يكديگر به سمت مسجد قبا حركت كردند و وقتي وارد شدند؛ ديدند كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله رو به قبله نشسته است؛ و خطاب به ابوبكر كرد و فرمود:
👈 اي ابوبكر! حق مولايت، علي را غصب كرده اي و جائي نشسته اي كه جايگاه انبياء و اوصياء آن ها است؛ و كسي غير از علي استحقاق آن مقام را ندارد چون كه او خليفه من در امتم ميباشد و من تمام امور خود را به او واگذار كرده ام.
👈و تو مخالفت كرده اي و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اي، اين لباس خلافت را از تن خود بيرون بياور و تحويل علي ابن ابي طالب بده، كه تنها شايسته و حق او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ ميباشد.
💥در اين هنگام ابوبكر با وحشت تمام از جاي برخاست و به همراه اميرالمؤمنين علي عليه السلام از مسجد خارج گرديد و تصميم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نمايد.
🔥ولي در مسير راه، رفيق خود، عمر 🔥را ديد و جريان را برايش تعريف كرد، عمر گفت: تو خيلي سست عقيده و بي اراده هستي، مگر نميداني كه آن ها ساحر و جادوگر هستند، بايد ثابت قدم و پابرجا باشي، به همين جهت ابوبكر از تصميم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنيا رفت.
📗 الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 806، ح 15 و 16
📘 ارشاد القلوب: ص 264
@ravanedel