#چـارق_و_پوستین
#ایاز ، غلام شاه محمود غزنوی پادشاه ایران در آغاز چوپان بود . وقتی در دربار سلطان مـحمود به مقام و منصب دولتی رسید ،
چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خـود را به دیـوار اتاقش آویـزان کـرده بـود و هر روز صبح اول به آن اتاق می رفت و به آنها نگاه می کرد و از بدبختی و #فقر خود یاد می آورد و سپس به دربار می رفت . او قفل بزرگی در اتاق می بست
درباریـان حـسود کـه بـه او بـدبین بـودند خـیال کردنـد که ایاز در اتاق گنج و پول پنهان کرده و به هیچ کس نشـان نمی دهد . به #شاه_محمود خبر دادنـد که او طلاهای دربار را در اتاقی برای خودش جمع و پنهان می کند
سلطان میدانست ایاز مـرد درستکاری است . اما گفـت وقتی ایـاز در اتاقش نیـست برویـد و همه طلاها و پول ها را برای خود بردارید
نیمه شب ، چنـد نفر به اتاق ایاز رفتند . با شتاب #قفل را شکستـند و وارد اتاق شـدند . اما هرچه گشتـنـد چیـزی نیافتنـد . فقط یـک جـفت چـارق کهنه و یک دست لباس پاره آنجا از دیوار آویزان بود!
سرافکنده پیش شاه آمـدند شاه گفت چرا دست خالی آمدید؟ گنج ها کجاست؟ آنها سرهای خود را پایین انداختند و معذرت خواهی کردند
سلطان گفت من ایاز را خوب می شناسم او مرد راسـت و درستـی اسـت . آن چـارق و #پوستین کهنه را هرروز نگاه میکند تا به مقام خود مغرور نشود و گذشته اش را همیشه به یاد بیاورد
@hafezyounesi61
━━━━━━━━━━━━