eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام🦋
2.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
967 ویدیو
6 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋 ارسال مطالب به ادمین👇 @Ahmadiatoui
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 . ▪️خودم شخصا نمی‌خواهم از کار با مقاومت دست بکشم و بازنشسته بشوم.دوست دارم در این منطقه عاقبتم ختم به شهادت شود و شهید بشوم. خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد. واقعا الان سه چهار سال است منتظرم. تقریبا دو سال آخر، مخصوصا بعد از شهادت شهید سلیمانی میلم به شهادت خیلی زیاد شده است. ‌. ▪️ آن جمله که ایشان به ما گفت: میوه رسیده هستی و اگر بمانی می‌گندی. خیلی نگرانم کرده است. با خودم می‌گویم نکند خدای ناکرده به پوسیدگی و گندیدگی دچار شوم! در این یک سال اخیر، در این سال‌های کرونایی که پیش آمده است، خیلی نگران این هستم که نکند خدای ناکرده، به درد و بیماری کرونا یا مثلا در تصادف یا سکته [بمیرم].بعد از چهل و دو سال هجرت و جهاد، حالا به مرگ طبیعی بمیرم، خیلی سخت است. از خدا خواسته بودم بعد از ازدواج بچه‌هایم شهید شوم] من از گفتن این شرط پشیمانم. یعنی شرط برای خدا گذاشته بودم!آن‌ها خدا دارند. من کی هستم که این حرف‌ را بزنم. از این جهت خیلی پشیمان هستم. مرتب استغفار می‌کنم. 📚برشی از بخش پایانی در دست انتشار سردار سرتیپ پاسدار کیومرث پورهاشمی (حاج هاشم). . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ▫️از نيروهاي مخلص سپاه رامسر بود. حُسن خلقش باعث شده بود كه اطرافيان جذب او شوند. نصرالله مداحي مي‌كرد و به بلبل مرثيه‌خوان سپاه رامسر شهرت داشت.سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه در آمد و رفت جبهه.فرمانده سپاه رامسر ،جانشين گردان در عمليات والفجر 6، فرماندهي گروهان در عمليات‌هاي فتح‌المبين و بيت‌المقدس، معاونت گروهان و واحد اطلاعات ـ عمليات، از ديگر خدمات ارزنده اين شهيد سرافراز است كه در كارنامه جنگي او به يادگار مانده است.این عزیز سلحشور، عاقبت در 9 آذر 1362، در قاسم‌آباد عليا از توابع رودسر، به‌وسیله منافقان معاند، ترور گشت و در گلزار «شهداي ميانده» چابكسر به خاك سپرده شد. 🇮🇷 . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️رفیق ،جبهه رفتن به همین راحتی ها نبود.یه سری ها فکر میکنن ، جنگ که شد یه آهنگرانی بود میخوند و همه هم جو میگرفتشون و ساکشونو می‌بستن و یا علی مدد ، سوار مینی بوس و اتوبوس سلام کردستان ، سلام خوزستان ...نه عزیز دلم ....نه.............!اول اینکه از جمعیت ۳۸ میلیونی اون روز کشورمون ، فقط ۲ میلیون نفر در طول هشت سال پا به جبهه ها گذاشتند.یه سری ها شغلشون و ماشینشون و ، خونه شونو ، خانواده شونو ، درسشونو و کلا همه چیزشونو به جبهه و جنگ و دفاع از ناموس و وطن ترجیح داده بودند که اصلا به اینها نمی‌پردازیم و کاری باهاشون نداریم... . ▫️اما اونایی که دل کندن و راهی شدن اول از همه رو نفس خودشون لگد کردن. راحت نبود تو اوج جوونی دست کشیدن از همه‌ی لذت های دنیوی...راحت نبود رضایت گرفتن از پدر و مادر که اجازه بدن حاصل عمرشون راهی کارزار نبرد بشه ، راحت نبود دل کندن از عشقشون ، تنهایی زن و بچه هاشون ،بی شوهری و بی پدری و مشکلاتش .آخرین وداع ها و لحظات و سفارش ها و قول و قرارها ، یواشکی رفتن ها راحت نبود.راحت نبودرضایت و مرخصی محل کار ،خیلی سنگ اندازی میکردن و حتی تهدید به اخراج و عملی کردن آن به بهانه‌ی غیبت،راحت نبود از مال و ثروت و سرمایه ودانشگاه و تحصيلات عالیه گذشتن .راحت نبود از شهر و زادگاه دل کندن و راهی جبهه شدن.آره حاجی ، راحت نبود خاکی شدن ، دلی می‌خواست به وسعت آسمان...یاران چ غریبانه ، رفتند از این خانه ... (📝 احمدی اتویی) . 💠 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌊 او را خوب می‌شناسد... . ▪️ احمد زارعی اهل گنبد بود ، نکا ازدواج کرد و عضو از لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ نترس بود و شجاع ؛ چند سال در جبهه ها حضور داشت تا بالاخره در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای چهار در کنار سردار شهید سبزعلی خداداد بشهادت رسید. . 💠 @hafttapeh
34.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 ۱۱ آذر سالروز شهادت سردارشهید سبزعلی خداداد فرمانده تیپ مالک اشتر مریوان، گردان های مسلم و انصار لشکر۲۵کربلا گرامیباد. . 🎥 کلیپ مصاحبه با سردار سبزعلی ، تیپ ۲ لشکر ویژه ۲۵ کربلا به بهانه ی سالروز شهادت ...🌷 . 💠 @hafttapeh
🦋 . ▫️عكس دخترش فاطمه رو با خودش به جبهه می برد و پشت عكس آنقدر می نوشت فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه ... و یک ذره نقطه خالی نمی گذاشت و می گفتم كه چرا این جوری می كنی؟ می گفت: اون وقت كه دلم تنگ می شه می روم سر عكسش اون كارها را می كنم و خاطرم جمع می شود و دیگه راه نمی افتم كه بیام. می گفتم: به همین قدر قانعی؟ می گفت: كسی که برای اسلام و انقلاب كار می كند باید از زن و بچه اش بگذرد. می گفت: من وقتی كه از خط بر می گردم می روم سر كیفم و چیزی بگیرم تازه یادم میاد زن و بچه ای هم دارم، تو جبهه همه چیز فراموش می شود. . 🌷بیاد سردار سبزعلی خداداد فرمانده تیپ ۲ لشکر ویژه ۲۵ . 💠 @hafttapeh
📷 . 🔖 / خواهر : پسرش حسین کوچک بود که از روی بچگی و شیطنت عكس سبزعلی را پاره می کند. پدرم ناراحت شد و به سبزعلی گفت: چرا اجازه دادی كه بچه عكستو پاره كنه؟ گفت: بابا جان ناراحت نشو انقدر از اين عكس ها فراوون می شه كه تمام در و ديوار و تمام خونه میشه عکس من... . 💠 @hafttapeh
🌊 ▫️ علی اکبرنژاد ... . 🏷 یک شبی فرماندهان تیپ ها و گردان های لشکر جمع شده بودند و قرار شد برویم بالای دکل و شناسایی دیدبانی از دکل داشته باشیم و مناطق مربوط به لشکر25کربلا را برای عملیات توجیه شویم شهید ماموریت سختی هم داشت و قرار بر این بود نیروها را بصورت هلی بورن یعنی با هلی کوپتر در پشت دشمن پیاده کنند.صبح آن روز دیدم دیگی را گرفته و آب گرم می کند و در حال انجام غسل است به شوخی به او گفتم دیگر وقت این کارها نیست. او در جواب گفت: (دیگر وقتش است) من خیلی توجه به حرفش نکردم که منظورش از این جمله چیست. با چهره ای شاد، گشاده و مزاح های آنچنانی تغییرات عجیبی در او ایجاد شده بود. با هم رفته بودیم بندر خرمشهر، دکلی بود و پایین آن نشسته بودیم و قرار بود به نوبت به بالای دکل برویم آتش دشمن هم به این طرف اروند شدید بود در نهایت من در نیمه راه دکل بودم به طرف بالا که چندین انفجار صورت گرفت و پایین را نگاه کردم و دیدم ترکش به خداداد و یکی از بچه های مخابرات اصابت کرد و به سرعت پایین آمدم دیدم خداداد در حال گفتن شهادتین خودش است و یک سلامی به آقا ابی عبدالله داد و با یک لبخندی و یک نگاه معصومانه ای که کرد، به شهادت رسید. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️/مهدی فروتن : فاو بودیم، ديديم خمپاره به يک ساختمان فرسوده ای اصابت كرد شهيد خداداد هم نزدیک آن ساختمان بود و همانجا زمين گير شد. بدو بدو به سمت شهید خداداد رفتیم تا ببینیم برای خداداد مشکلی پیش نیامده باشد. ديديم تمام تيكه پاره های آهنی ساختمان روی شهید خداداد افتاده بود.به سختی از زیر آن آوار خودش و بیرون کشید و با لبخندی گفت: به كوری چشم صدام، من هنوز زنده ام و مبارزات خودم رو ادامه می دهم...😊 . 💠 @hafttapeh
📝 🎙 : . ❄️کردستان بودیم برای خوابیدن به همه بچه ها پتو دادیم و خودم پتو نگرفتم و هوای منطقه هم خیلی سرد بود و برف هم می بارید. ما تقریباً چند كیلو متر راه رفتیم تا اینكه یه نیمه شب شود و تک را شروع كنیم . یک استراحت كوتاهی هم به بچه ها دادیم. آن شب آنقدر سرد بود كه بچه ها با اینكه پتو داشتند از سرما داشتند یخ می زدند.خودم هم بدون پتو. یك نفر برای كشیک گذاشتم و خودم یک کمی خوابیدم. دیدم كه یه مقدار روی تنم پتو است و بعد بیدار شدم دیدم كه همه پتو دارند و گفتم: خدایا این پتو از كجا آمده است و متوجه شدم كه بچه ها فهمیدند من پتو ندارم. پتوی خودشان را تكه تكه كردند و به من دادند. . 💠 @hafttapeh