🏷 #هشت_شهید_در_یک_قاب
.
کاش آن روزگاران گم نمیشد
هوای خوب باران گم نمیشد
صفای جبهه ها میماند ای کاش
صدای پای یاران گم نمیشد ...
.
📷 هفت تپه_۱۳۶۵_غیور مردان گردان حمزه سید الشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا...
.
#شهید_محمدرضا_صادقی
#شهید_علی_ترکمان
#شهید_حاج_رحیم_کابلی
#شهید_علیرضا_موسوی
#شهید_ابراهیم_جهانبین
#سردار_شهید_حسن_قورچی_بیگی
#سردار_شهید_حاج_جعفر_شیرسوار
#سردار_شهید_داود_شیخ_هدایتی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🆔 @hafttapeh
#ابراهیم_در_آتش 🔥
#فدای_لب_عطشان_حسین 💧
.
📆 تیرماه ۱۳۶۷ جزیرهی مجنون
تو هوای بالای ۴۰ درجهی جزیره ، ابراهیم و چنتا از همرزمانش در گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا که تعدادشان به ۲۰ نفر هم نمیرسید نبردی تن به تن و جانانه ای با چند لشکر از حزب بعث کردند.ابراهیم قصد تسلیم شدن نداشت.اما بعد گذشت ساعت ها تشنگی به آنها غلبه کرده بود.لب های ابراهیم از عطش قاچ رفته بود.چند دقیقه قبل از شهادتش در حالی که دیگر کامل محاصره شده بودند ، درون نیزارهای سوختهی جزیره کنار هم نشستند.تشنگی آنها را از پا انداخته بود.
.
▫️مجید بابایی دوست و همرزم ابراهیم میگفت : دقایقی را کنار هم دراز کشیدیم.سر ابراهیم بروی پایم بود و از فرط خستگی در آن آتش و دود نفهمیدیم کی خوابمان برد.دقایقی نگذشت که دیدم ابراهیم آروم صدام میکنه ، مجید مجید ، دلت آب پاشو...گفتم چی شد مگه ؟؟؟ گفت من تشنگی م برطرف شد !!! گفتم چیجوری ؟ گفت خواب دیدم رفتم قائمشهر خونه ی فلانی ، رفتم سر یخچالشون یه پارچ آب یخ و سر کشیدم خوردم، نمیدونی چقد چسبید....مجید میگفت : آنقدر تشنه مون بود بهش حسودیم شد و گفت : خوووش بحالت ابراهیم.دقایقی نگذشت و محاصره تنگ تر شد و صحنه ی کربلا برایمان مجسم تر.ابراهیم با لبان تشنه بشهادت رسید و سیراب شد و من با چند تن دیگر از عزیزان که همگی مجروح بودیم به اسارت درآمدیم.یادم نمیرود آن روز چند تن از بچه های ما بدون خوردن تیر و ترکش بشهادت رسیدند.فقط بخاطر تشنگی....فدای لب عطشان حسین.
.
#یا_حسین
#شهید_ابراهیم_جهانبین
#هفت_تپه_ی_گمنام
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🆔 @hafttapeh