eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
اینجا از لشکری خط شکن گفته میشود از دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلاااا... از گمنامان چادرنشینان خاکی هفت تپه .‌‌.. 👤ارتباط با ادمین کانال . ارسال مطالب ، عکس فیلم و خاطرات و ..‌. @ahmadiatouei
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷 . ▫️گرد و غبار مثل مهی غلیظ در هوا معلق بود. بوی باروت، عرق، و خاک داغ در هم پیچیده بود. پاهایمان از خستگی سنگین شده بود. عملیات تمام شده بود. گروهک کومله و دموکرات پا به فرار گذاشته بودند، و ما سوار بر یک تویوتای شش سیلندر، از مسیرهای ناهموار کوهستانی برمی‌گشتیم. عقب وانت تویوتا،در میان انبوهی از اسلحه و کوله‌پشتی‌ها،نشسته بودیم. هر از گاهی باد می‌وزید و ذرات گرد و غبار را از روی لباس‌های خسته و خاکی‌مان می‌تکاند. کنار دستم، مردی نشسته بود که مثل بقیه گرد و خاکی بود. نگاهش آرام اما نافذ بود. گاهی که وانت روی دست‌انداز می‌افتاد، دستش را روی لبه آهنی ماشین می‌گرفت تا تعادلش را حفظ کند.لبخندی محو روی لب داشت.به سپاه مریوان که رسیدیم، وانت ایستاد. او اولین کسی بود که از پشت وانت پایین پرید. هنوز نفس تازه نکرده، با صدایی محکم اما آرام گفت:حمام رو برای بچه‌ها آماده کنید.نگاهم را از چهره خسته‌اش برداشتم و به سمت یکی از بسیجی‌ها چرخیدم. کنار گوشش گفتم:— این کیه کاک ایوب؟ کاک ایوب لبخندی زد و گفت:نشناختی واقعا،ابوعمارفرمانده سپاهه.حیرتم را نمی‌توانستم پنهان کنم. تا لحظاتی پیش فکر می‌کردم یکی از بسیجی‌های اعزامی است. ولی حالا… حالا می‌دانستم. او فرمانده‌ای بود که خاک و خون را از پشت میز فرماندهی نمی‌شناخت، بلکه از وسط میدان، از پشت وانت، از کنار بسیجی‌هایی که دوشادوششان می‌جنگید.آن روز فهمیدم که فرمانده واقعی، کسی است که اول از همه به دل آتش می‌زند و آخر از همه از میدان خارج می‌شود. . 🖋️به قلم :حسین زکریائی عزیزی 🆔 @hafttapeh