هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که #معراج_شهدا خرابه شام شد
لحظاتی از وداع جانسوز نازدانههای شهید #مدافع_حرم #سیدمصطفی_صادقی در معراج شهدای تهران
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 این مرد تنها...
🔺 اين مرد تنها روایتی است از زندگی میرزا کوچک خان جنگلی (مردي كه به دو قدرت بزرگ آن زمان يعني روسيه و انگليس نه گفت) و در آخر در تاریخ ۱۱ آذر ماه ۱۳۰۰، به شهادت رسید.🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موشن
🔻مقام معظم رهبری:
🔘 این مرد تنها، این مرد با ایمان و باصفا، اگرچه در وسط جنگل های گیلان در مظلومیت مُرد، اما شخصیت خودش را در تاریخ ایران تثبیت کرد؛
مُرد اما یک مشعل شد.
🗓 به مناسبت ۱۱ آذرماه، سالروز شهادت روحانی مجاهد میرزا کوچک خان جنگلی
🌷#امام_شناسی🌷
🍀بهترین شيعيان
🔆 «وَ اجْعَلْنِی مِنْ خِیارِ مَوَالِیهِ وَ شِیعَتِهِ ، أَشَدَّهُمْ حُبّاً وَ أَطْوَعَهُمْ لَهُ طَوْعاً وَ أَنْفَذَهُمْ لِأَمْرِهِ وَ أَسْرَعَهُمْ إِلَى مَرْضَاتِهِ وَ أَقْبَلَهُمْ لِقَوْلِهِ وَ أَقْوَمَهُمْ بِأَمْرِهوَ ارْزُقْنِی الشَّهَادَةَ بَینَ یدَیهِ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَنْتَ عَنِّی رَاض»
◀️ منتظر حقيقى امام عصر عجلاللهتعالیفرجه، براى اينكه در شمار بهترين نزديكان و شيعيان آن بزرگوار قرار گيرد، چند ويژگى را طلب مىكند:
◀️مىخواهد بیش از همه امام خود را دوست داشته باشد. به گونهاى كه از شدت عشق، با هیچ ملامتی از او فاصله نگيرد و با هیچ عتابی، ارادتش به حضرت كم نشود.
◀️خواهان اين است كه بیش از همه امر مولايش را اطاعت كند، فرمان امام بیش از دیگران در او نافذ باشد، و در میان كسانی كه به سرعت به سوی جلب رضایت حضرتش میروند، از همه سریعتر باشد.
◀️مايل است بيش از همهى دوستان و شيعيان امام عجّلاللهتعالیفرجه، فرمایشات حضرت را بپذيرد و در اجراى وظايف، قيام به امر آن بزرگوار داشته باشد.
◀️تمنا مىكند سرانجامى نيك داشته باشد و در محضر امام خويش به فوز عظيم شهادت نايل گردد. زيرا باور دارد هركس در زمره عاشقان و منتظران واقعى حضرت باشد، حتى اگر در بستر جان دهد، مقام مجاهدى را دارد كه در ركاب امام خويش به شهادت رسيده است.
📗 المزار ، ص١٦٤
✍استاد بروجردی
#امام_زمان
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
أین صاحِبُــنا؟!
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
ذکر روزانه
ا🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
ا🌿🌼🌿🌸
ا🌺🌿 🕊
ا🌸 🕊
ا🌿
💠دعای مشلول
◽️دعای مشلول یا دعای «الشاب المأخوذ بذنبه»، دعایی نقل شده از امام علی (علیه السّلام) است. امام، این دعا را به جوانی که دستش به نفرین پدر شَل شده بود یاد داده و فرمود هرگاه فرد باایمانی خالصانه خدا را با این دعا بخواند دعایش مُستجاب میشود.
👈سند دعا
🔹مشلول به معنی کسی است که بخشی از بدن او شَل شده است.
سید بن طاووس این دعا را با سند خود در کتاب مهج الدعوات نقل کرده است، کفعمی در بلد الامین، علامه مجلسی در بحار الانوار و شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان نیز از او نقل کردهاند.
این دعا با عوان دعای «الشاب المأخوذ بذنبه» نیز نامیده شده است.
👈 شأن صدور دعا
🔸امام حسین(علیه السلام) نقل میکند که شبی به همراه پدرم مشغول طواف خانه خدا بودم که صدای ناله جوانی را شنیدیم. پدرم مرا به دنبال صاحب صدا فرستاد. جوان خوش سیمایی را مشغول دعا و ناله یافته و او را نزد امام بردم. او ماجرای خود را اینگونه بیان کرد:
جوان خوشگذرانی بودم و پدرم از این موضوع سخت ناراحت بود. یکبار بدون اجازه پولهای پدرم را برداشته و او را کتک زدم، او دل شکسته شده و در سفر خود به مکه مرا نفرین کرد. در همان هنگام دست من شَل شد و از آن تاریخ چند سال با آه و ناله از پدر عذر تقصیر میخواستم تا راضی شد امسال دوباره به مکه بیاید و شفای مرا از خدا بخواهد ولی در راه از دنیا رفت و من تنها به مکه آمدم.
پدرم به جوان بشارت داد که زمان شفا یافتنش رسیده است و این دعا را که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آموخته بود به او یاد داد و شرایطی را برای برآورده شدن حاجتش بیان کرد.
التماس دعاي فرج
🕊
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
1_2005596390.m4a
3.42M
زیارت آقا امام حسین علیه السلام از راه دور
🌹این زیارت کوتاه و بسیار پر محتوا را هر روز بعد از خواندن نمازهایمان بخوانیم
این زیارت در مفاتیح نوین آیت الله مکارم آمده است
🌸🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ*
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
به #علی فاتح خیبر #صلوات
به #علی شافع محشر #صلوات
به #علی #همسر_والای_بتـول
به #علی ساقی کوثر #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
شیعه خوب کسی که
حضور امام زمان عجل را
حس کند
و خود را در حضور او احساس
نماید
این به انسان امید و نشاط
می بخشد 🌷
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_حسن_اکبری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
🖌 خاطرهای از کودکی شهید چمران
✍ شهید چمران در ابتدایی تحصیل میکرد. روزی دوست همکلاسی کنار تخته در حالی که معلم در تخته سیاه مینوشت، گچی به دیوار پرتاب میکند که به کتف معلم میخورد. معلم عصبانی شده و برگشته میگوید: کدام پدر فلان شده این کار را کرد؟ سریع بیرون بیاید. چمران برخاسته میگوید: من بودم. و معلم با سیلی صورت چمران را سرخ میکند. بعد از چمران پرسیدند: چرا دروغ گفتی من بودم؟ چمران گفت: کسی که گچ را زده بود لاغر بود و معلم عصبی و من مطمئن بودم کتک خواهد زد و اهل بخشش نیست، او طاقت کتک نداشت و دیدم از ترس میلرزد، ولی من درشتتر بودم و طاقتم بیشتر از او بود.
📚 نقل از دکتر ابوالفضل بهرامپور
🕊
🥀🕯
اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهید جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار🌷
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
4_5765001006463060247.mp3
5.63M
🏴 السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
قسمت🔟 فریاد مهتاب
ادامه دارد......
🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀
هدایت شده از تنها منجی موعود علیه السلام
انـور _ بروج ۱۱ تا آخر، شمس، قریش، حمد، بقره ۱-۲ (Trimmed).mp3
18.68M
#تلاوت_ماندگار
❇️یک شاهکار فراموشنشدنی از استاد أنــور شحات، یادگار و فرزند ارشد مرحوم استاد شحات بزرگ رَحِمَـهُاللّٰه
📖سوره مبارکه بروج آیات ۱۱ تا آخر ، سُوَر مبارکه قریش ، شمس ، کوثر و حمد آیات ۱ تا آخر و سوره مبارکه بقره آیات ۱و۲
🇮🇷اجرا شده در ایـران، تـهران، حسینیه کربلاییها
🗓سال ۱۳۸۱ هـ.ش
⏰مدتزمان تلاوت: ۲۵:۵۶
🔻تنهامنجی موعود🔻
@t_sardar
✨❇️✨
اللهم عجل لولیک الفرج
؛*┄┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄┄┄*
نـغـمـههـای بـهـشـتـی
هدایت شده از قرآن اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻🤍🌱🤍
#تنها_میان_داعش
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
🌹🌹این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور
سال ۱۳۹۱ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از
خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه
فرمانده ی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب
داستانی عاشقانه روایت شد.
پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای
شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
آمرلی در زبان ترکمن یعنی
امیری علی؛ امیر من علی است!
هدایت شده از شهید
قسمت پنجم
«تنها میان داعش»
که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این
دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آنهم مقابل
عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب
با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح
زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در
وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته
بود، لباسها را در بغلم گرفتم و به سرعت به سمت
ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به
ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که
نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و
صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلا انتظار دیدن
نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم. دستانی
که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد
و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست
نمیداد. با لبخندی زشت سالم کرد و من فقط به دنبال
حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم
خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست
دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را
بیشتر بپوشاند. آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم
را سد کرده و معطلم کند و بی پروا براندازم میکرد. در
خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه
میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را
بلند کنم. دیگر چاره ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با
قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً
دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی
طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود،
نویسنده فاطمه ولی نژاد
هدایت شده از شهید
قسمت ششم
«تنها میان داعش»
خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست
از سرم بردارد، اما دست بردار نبود که صدای چندش آورش
را شنیدم :»من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر
ابوعلی هستی؟« دلم میخواست با همین دستانم که از
عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که
همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی
میکردم و او همچنان زبان میریخت :»امروز که داشتم
میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت
رو میدیدم!« شدت تپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه
که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی
نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت،
حالم را به هم زد :»دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی،
اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!«
نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که
نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب »یاعلی« میگفتم
تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینه ام بیرون
میآمد امیرالمؤمنین علیه السلام را صدا میزدم و دیگر
میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدری اش نجاتم داد!
به خدا امداد امیرالمؤمنین علیه السلام بود که از حنجره
حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این
لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :»چیکار داری اینجا؟
از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان
زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش
تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت
سرخ و درشت تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش
کرد :بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟
نویسنده فاطمه ولی نژاد