eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نشر احادیث معصومین.کلام امیر
حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله وسلم فرمودند غم روزی فردارامخورزیراهرفردایی روزی راباخودمی آورد،،،بحارالانوار،،ج77ص67
🕋 بِسْمِ اللّٰهِ السَّمیعِ الْبَصیر هر اول روز ای‌جان، صدبار سلامٌ علیک 📕السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللهِ الْمَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالْاَرض، اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فِی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّت لَهُ اَظِلَّهُ الْعَرشِ، وَبَكىٰ لَهُ جَمیعُ الْخَلائِق. (ع) 📒السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الشَّهِيد، السَّلاَمُ عَلَيْکَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَارُّ التَّقِی، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ اَمَرتَ بِالْمَعرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ عَبَدتَ اللَّهَ مُخلِصاً حَتَّى اَتَاکَ الْيَقِين، السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه. (ع) 📗السَّلامُ عَلَیْکَ عَجَّلَ اللهُ لَکَ مَا وَعَدَکَ مِنَ النَّصرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا مَولای، اَنَا مَولاکَ عَارِفٌ بِاَولاکَ وَ اُخرَاک، اَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ تَعَالىٰ بِکَ وَ بِآلِ بَیْتِکَ، وَ اَنتَظِرُ ظُهُورَکَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْک. (عج) 📘السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا اُخْتَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله، السَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ مُوسَى بْنِ جَعفَرٍ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه. (س)
💫🅾💫🅾 🅾💫🅾 💫🅾 🅾 🅾💫امشب_ در _ این _ آیه _ تدبر _ می کنیم 🅾💫به نام خدا 🅾💫وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ أللهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ 🅾💫و با زنان مشرک و بت‌پرست، تا ایمان نیاورده‌اند، ازدواج نکنید؛ کنیز با ایمان، از زن [آزاد] بت‌پرست، بهتر است؛ ‌هرچند [زیبایى یا ثروت او] توجّه شما را به خود جلب کند. و زنان [قوم] خود را به ازدواج مردان بت‌پرست، تا ایمان نیاورده‌اند، در نیاورید؛ ‌[زیرا] غلام با ایمان، از مرد [آزاد] بت‌پرست، بهتر است؛ ‌هر‌چند توجّه شما با به خود جلب کند. آنها دعوت به‌سوى آتش مى‌کنند؛ ‌و خدا به فرمان خود، دعوت به بهشت و آمرزش مى‌نماید، و آیات خویش را براى مردم روشن مى‌سازد؛ ‌‌شاید متذکّر شوند! سوره بقره آیه ۲۲۱ 🅾 💫🅾 🅾💫🅾 💫🅾💫🅾
‍ یکی از محبوب ترین و دلیرترین فرمانده هان تاریخ جنگ شاید تا اسم همت میاد خیلی ها یاد اون اتوبان معروف تهران بیافتند!!! اما اینگونه نیز همت را بشناسیم : ساعت یک و دو نصف شب بود. صدای شُرشُر آب می آمد. یکی ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلی آروم ، به طوری که کسی بیدار نشود ، پای تانکر آب میشست.آری او کسی نبود جز ابراهیم همت ، فرمانده ی لشکر . انسان بزرگ هر چه بالاتر می رود ، خاکی تر می شود. این خصوصیت مردان بزرگ است. روان شاد ابراهیم همت یکی از تئورسین ها و فرماندهان بزرگ جنگ 8ساله بود که او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر و تصرف ارتفاعات کانی مانگا داشتند. آن بزرگوار در جریان عملیات خیبر تا سر حد وفاداری و شهامت مقاومت کرده و در نهایت همراه با معاونش در جزیره مجنون به شهادت رسیدند. « یاد همه شهدا و جانبازان كشور عزيزمان گرامی باد‌ » •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
هدایت شده از قرآن اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻🤍🌱🤍
نویسنده:فاطمه ولی نژاد 🌹🌹این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۱ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرمانده ی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب  داستانی عاشقانه روایت شد. پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی  است!
هدایت شده از قرآن اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻🤍🌱🤍
قسمت هفتم «تنها میان داعش» تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :»اومده بودم حاجی رو ببینم!« حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد، هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود! از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشت زده ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!ضرب دستش به حدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان غیرت حیدر شد :»ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمون کُشی میکنی؟؟؟« حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :»بی غیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟« از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :»حیدر تو رو خدا!« و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :»ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!« نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم نویسنده فاطمه ولی نژاد
هدایت شده از قرآن اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻🤍🌱🤍
قسمت هشتم «تنها میان داعش» دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت... و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :»برو تو خونه!« اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه ای که روی چشمانم را پرده ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت تر، شکی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیه گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. چند روزی حال دل من همین بود، وحشت زده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست. انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونه هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم نویسنده فاطمه ولی نژاد
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
18.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴زیارت عاشورا «نگارش آسان» - 🎙صوت: مهدی سماواتی ┅═✾🍂 ⃟ ⃟🥀 ⃟ ⃟🍂✾═┅ ‎‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ🚩
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
دعای‌علقمه۩علی‌فانی.mp3
8.03M
🏝 دعای علقمه دعای بعد از زیارت عاشورا 🎙 با نوای علی فانی 64BitR📀7MB⏰Time=14:54 ┄═🌼🌷💠🦋💠🌸🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
هدایت شده از شهدا ی جاویدالااثر
@zekrroozane دعای علقمه.pdf
669.5K
PDF 🏝 پی دی اف دعای علقمه دعای بعد از زیارت عاشورا
شیعه خوب کسی که حضور امام زمان عجل را حس کند و خود را در حضور او احساس نماید این به انسان امید و نشاط می بخشد 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجوری دل همسرت رو شاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
در دوران دفاع مقدس 60ماه جبهه رفته بود. جانباز دفاع مقدس بود. در جبهه شیمیایی شده بود. موهایش ریخته بود. ریه‌هایش مشکل شیمیایی داشت. با این اوضاع باز هم سوریه رفتن را دوست داشت، چون عاشق جبهه و جنگ بود. قبل از اینکه شهید شود یک عملیاتی بوده که نیاز به سنگرسازی داشته و باید پشت لودر می‌نشسته‌اند. منطقه حساس و خطرناکی بوده که چند جوان باید آنجا خاکریز درست می‌کردند. پدرم به آن‌ها گفته: «نه؛ شما نروید. شما آرزو دارید. زن و بچه دارید. من عمر خودم را کرده‌ام. بگذارید من بنشینم». به او گفتم "می‌ترسم خوبی‌هایت تو را از من بگیرد" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت‌ عاشورا و مداحی بود بعد از اتمام مراسم ناگهان شال سبز خود را بر گردن من گذاشت با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد بعد از لحظه ای دیدم جمعیت حاضر به سوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته‌اید مداح ایشان است اما سید کمی آنطرف تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می کرد https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
همراهان عزیز گروه غریب شهید ابوالفضل را به دوستانتان معرفی کنید ابوالفضل بسیار مهربان بود از حضور سبز شما خرسندیم عاقبت بخیر بشوید ان‌شاءالله ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
همراهان عزیز گروه غریب شهید ابوالفضل را به دوستانتان معرفی کنید ابوالفضل بسیار مهربان بود از حضور سبز شما خرسندیم عاقبت بخیر بشوید ان‌شاءالله ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیون شهدا و خانواده شهدا هستیم شهیدی جان نئه آشینادیر سئسین 🌺🕊 شادی ارواح طیبه جمیع بالاخص شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار صلوات🌺🕊 اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم🌺🕊 فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
نمازهایت را عاشـقانـه بخوان.  حتی اگـر خستـه ای یا حـوصله نداری، قبلش فکر کـن چـرا داری نمـاز میخوانی  و با چـه کسی قـرارِ ملاقات داری. آن وقت کم کم لذت میبری  از کلماتی که در تمـامِ عمـر داری تـکرارشـان می کنی. تکـرار هیـچ چیز جز نمـاز در ایـن دنیـا قـشنگ نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
اگر یک روز فکرِ شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی؛حتما فردای آن روز را روزه بگیر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن _شهدایی📿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار 🌷🌷
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۵ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 چراغ علاء الدینی وسط اتاق بود که از در و لوله کتری رویش بخار بلند می‌شد. با وجود گرمای اتاق، از سرما می لرزیدم و دندان هایم به هم می‌کوبید. حس می‌کردم آرام آرام از درون در حال یخ زدنم. چند دقیقه که گذشت مادر آمد توی اتاق و آهسته گفت: «فرشته، بیا بریم بابات اجازه داده با داماد حرف بزنی.» قلبم داشت از قفسه سینه ام بیرون می زد. اختیار دست و پاهایم با خودم نبود. مادر جلو افتاد. به محض اینکه پایم را توی اتاق پذیرایی گذاشتم، چشمم سیاهی رفت. منصوره خانم و پسرش زیر پایم بلند شدند و با خوش رویی سلام و احوال پرسی کردند. بابا و مادر با منصوره خانم بیرون رفتند. داماد بالای اتاق ایستاده بود به نظرم قدبلند آمد. همان لحظه فکرم رسید، با یک جفت کفش پاشنه بلند ده سانتی هم‌قد او می‌شوم. سرش را پایین انداخته بود. از فرصت استفاده کردم و خوب نگاهش کردم. شلوار نظامی هشت‌جیب پوشیده بود، با اورکت کره ای و پیراهن قهوه ای، موهایی بور و ریش و سبیلی حنایی و بور داشت. چشم هایش را ندیدم زیرا در تمام مدت حتی یک لحظه هم سرش را بالا نگرفت. نمی‌دانستم باید چه کار بکنم. رویم را کیپ گرفتم؛ طوری که فقط بینی ام معلوم بود. وسط اتاق روی فرش یک جعبه شیرینی و یک دسته گل بود. عطر خوش گل اتاق را پر کرده بود. او بالای اتاق نشسته بود؛ کنار پنجره ای که به کوچه باز می‌شد و من سمت راست به دیوار تکیه داده بودم. چند دقیقه ای به سکوت گذشت. اما، بالاخره او شروع کرد. بسم الله الرحمن الرحيم. اسم من علی چیت سازیانه. من بسیجی‌ام. یه بسیجی پیرو خط امام. فاصله م با مرگ یه ثانیه است. دعا کنید شهادت نصیبم بشه. هر لحظه ممکنه شهید یا مجروح یا اسیر بشم. خیلی وقتا ماه به ماه همدان نمی ام. مکثی کرد. شاید منتظر بود من چیزی بگویم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
«دوربین به هر کجا که رو می‌کند، بچه‌ها می‌گریزند. اگر کسی هم استقبال می‌کند، می‌خواهد پیام استقامت خویش را ابلاغ کند. آنها می‌دانند که نفس، حجاب آنهاست و برای رسیدن به مقام قرب، تنها از خود گذشتن کافی است. اگرچه تنها از خود گذشتن کافی باشد، اما این نه در توان هر تازه رسیده‌ای است. و عجبا، باید باور کرد که در سراسر جهان تنها این خیل وفادارانند که قدرت از خود گذشتگی دارند.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
🌷 🌷 او فرمانده‌ گردان بود؛ ولی تا وقتی بچه‌ها از سر کلاس‌های آموزشی و عقیدتی برگردند، ظرف‌ها را می‌شست و کف چادرها را جارو می‌کرد و همه‌چیز را مرتب و منظم سر جایش می‌گذاشت. تا مدت‌ها نمی‌دانستیم چه کسی ظرف‌های ما را می‌شوید و همه‌جا را پاکیزه می‌کند. از هر کسی هم که می‌پرسیدیم، نمی‌دانست؛ حتی وقتی از خودش سوال می‌کردیم، ابراز نمی‌کرد این کارها کار اوست؛ تا وقتی که بچه‌ها کشیک کشیدند و او را در حال جارو کردن و ظرف شستن دیدند. آن موقع فهمیدیم همه‌ی این‌ها، کار اوست. مدام در پی آسایش و راحتی رزمندگان بود. یک بار از ایشان پرسیدم: چرا این‌قدر مراقب رزمنده‌ها و بسیجی‌ها هستی؟ گاهی وقت‌ها واقعا سر از کارهایت درنمی‌آورم. علت این‌همه بها دادن چیست؟ گفت: این‌ها برای ما به جبهه نیامده‌اند؛ برای خدا آمده‌اند. آن‌ها راحت و آسایش خانه را رها کرده‌اند تا به اینجا بیایند و به وظیفه‌شان عمل کنند. آن‌جا، یعنی وقتی در خانه بودند، پدر و مادرشان برایشان سفره پهن می‌کردند و هزار جور وسیله‌ی راحتی آن‌ها را فراهم می‌کردند. چه کسی حاضر است از این همه آسایش دست بکشد و وسط میدان مشکلات بیاید؟ پس وظیفه‌ی من است که تا می‌توانم، کاری کنم که به آن‌ها بد نگذرد و امکاناتی را که می‌توانم، در اختیارشان بگذارم. برای همین، در هر چیز کوچکی رعایت حال آن‌ها را می‌کرد. حتی وقتی شب‌ها با موتور می‌توانست به جلسه برود، اگر مقدور بود سعی می‌کرد به جای استفاده از موتور، پیاده برود تا موقعی که دیروقت برمی‌گردد، صدای موتور باعث بیدار شدن آن‌ها نشود. واقعا سعی می‌کرد مثل پدر برای آن‌ها باشد. اگر جایی می‌رفت و برایش خوردنی‌ای فراهم می‌شد، به خاطر بچه‌ها به آن خوردنی‌ها دست نمی‌زد. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
مثل فنر از جا کنده شد. همیشه جلوی پای بسیجی بلند می شد و بعد انگار سال ها همدیگر را ندیده باشند، می پریدند بغل هم. تا می دیدشان، گل از گلش می شکفت. می دوید طرفشان؛ آن ها هم. حاجی برای بچه ها یا یک پدر بود، یا یک پسر، یا یک برادر. https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار🌷
ساعت ۸ به وقت امام هشتم🕗 🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رضا داری....🌹 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار🌷 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💚🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌹امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . 🌹"مقام معظم رهبری 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌷امشبم را با نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب گروه 👇👇 شهید والا مقام 🌷محمد جهان آرا 🌷 🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
4مناجات‌الراجین۩حلواجی.mp3
3.03M
🤲 مناجات الراجین ( امیدواران ) 4️⃣ چهارمین مناجات خمس عشر 💠 امام زین العابدین حضرت سجاد (عليه‌السلام) 🎙 با نوای اباذر حلواجی 64BitR📀2MB⏰Time=5:10 ┄═🌼💠🌷🦋🌷💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ