eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
253 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت‌که خیلی‌نگو‌من‌گناهکارم؛ این‌روادامه‌نده‌تا‌به‌یقین‌برسه.. رویِ‌صفات‌وکارهای‌خوبت‌کارکن‌تابه‌یقین‌ برسه؛معصیت‌را‌به‌یقین‌نرسان ایمان‌را‌به‌شک‌تبدیل‌نکن
حضـرت‌آقـافرمودنـد: مـاڪہ‌روۍ‌حجـاب‌این‌قدر‌مقیّـدیم بہ‌خـاطر‌این‌است‌ڪہ‌حفظ‌حجاب‌ بـہ‌زن‌ڪمڪ‌مۍ‌ڪند‌تا‌بتواند‌بہ‌آن رتـبہ‌معـنوۍ‌عالے‌خود‌بـرسد🚶🏿🤍
• اگر در راه امـــام زمان عج الله باشـیم، چنانچه به ما بد و ناســزا هم بگویند و یا ســخریه نمایند، نباید ناراحت شویم! بلکه همچنان باید در آن راه حـــق و حقیقــت ثابت‌قدم و استوار بوده و در ناملایمات، صبر و اســتقامت داشته باشیم! بهجــت
میانِ‌من‌وشما،گرچه‌راه‌بسیاراست اجازه‌هست‌که‌ازدورعاشقتان‌باشم؟:)
تورا‌می‌بینم‌گاهی‌میان‌ِدرد‌هایم گاهی‌میانِ‌‌گناه‌هایم گاهی‌میانِ‌گریه‌هایم گاهی‌میانِ‌ناامیدی‌هایم🥲
گفتم: دارم‌‌ازاسترس‌‌می‌میرم گفت‌:یہ‌ذڪربهت‌میگم‌‌هربارگیرڪردی ‌بگو،من‌خیلےقبولش‌دارم: گره‌ی‌ڪار ِ‌منم‌همین‌بازڪرد💔 (آخہ‌خودشم‌بہ‌سختـےاجازه‌ی‌خروج‌گرفت) گفتم: باشہ‌داداش‌بگو، گفت: تسبیح‌داری؟ گفتم: آره،گفت:بگو " الهےبالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها"...💔 حتمـاسہ‌سـالہ‌‌ی‌ارباب‌نظرمی‌ڪنہ، منتظرتم‌وقطع‌ڪردمـ.. چشمموبستم‌‌شروع‌ڪردم: الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها ۱۰تا‌نگفتم‌ڪہ‌یهوگفتن: این‌‌پنج‌نفـرآخرین‌لیستہ، بقیہ‌اش‌فـردا💔، توجہ‌نڪردم‌همینجور‌ذڪرمی‌گفتم ڪہ‌یهواسمم‌روخوندن،بغضم‌ترڪید باگریہ‌رفتم‌سمت‌خونہ‌حاضر‌شم، وقتی‌حسین‌رودیدم‌گفتم:درست‌شد😭چ💔، اشڪ‌توچشمش‌حلقہ‌زد‌وگفت: "الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها"... شهیدحسین‌معزغلامـے
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت دختر شهید شهرکی از نحوه ترور پدر و مادرش در اغتشاشات سیستان و بلوچستان / حس و حال سنگین حسینیه معلی ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
تمام مسیر زیر لب دعا خواندم و از خدا خواستم مارا سلامت به آبادان برساند ،وحشت کرده بودم اما نباید به روی خودم می آوردم اگر اتفاقی پیش می‌آمد جعفر همه چیز را از چشم می‌دید وقتی ساحل پر از نخل را از دور دیدم انگار همه دنیا را به من دادند در روستای چوبده از لنج پیاده شدیم دختر ها روی زمین سجده کردند و خاک آبادان را بوسیدند در ظاهر سه ماه از شهرمان دور بودیم ولی این مدت برای همه ما چند سال گذشته بود. ظاهر آبادان عوض شده بود خیلی از خانه ها خراب شده بودند در محله‌ها خبری از مردم خانواده‌ها نبود از آبادان شلوغ و شاد و پر رفت و آمد قبل از جنگ هیچ خبری نبود آبادان مثل شهر مرده ها شده بود تنها صدایی که همه جا شنیده می شد صدای خمپاره بود سوار ۱ ریوی ارتشی شدیم و به سمت خانه مان رفتیم به خانه رسیدیم متوجه شدیم که تعداد زیادی از رزمنده‌ها در خانه ما هستند خبر نداشتیم مهران خانه ما را پایگاه بچه‌های بسیج کرده است او هم از برگشتن ما خبر نداشت در خانه باز بود شهرام داخل خانه رفت مهران از دیدن شهرام و من و مادرم و دخترها که بیرون خانه ایستاده بودیم مات و متحیر شد او باور نمی کرد که بعد از آن همه دعوا با دخترها و آوردن اسباب به رامهرمز ما برگشتیم بیچاره انگار دنیا روی سرش خراب شد وقتی قیافه غم زده و لاغر تک تک ما را دید و فهمید ما از سر ناچاری مجبور به برگشتن شدیم و به رگ غیرتش برخورد که مادر و خواهرهایش این همه زجر کشیدند. ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
آن‌ها از دوران کودکی و نوجوانی تا دوران انقلاب و جنگ، تاریخچه‌ای پر از شجاعت و خدمت به میهن اسلامی داشتند و به عنوان نمادهایی از ایمان و اراده ملت ایران در یادها می‌مانند.حمیدی که در خیبر سینه‌ به‌ سینه رژیم بعثی ایستاد و پیکرش در پل شیطان ماند و مهدی که در عملیات بدر عاشورایی فرماندهی کرد و در دجله جاودانه شد.... ┄❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🌷 🌷 تکبیره الاحرام محاصره شده بودیم. نیروهای پشتیبانی نمی‌تونستن کمک برسونن. همه تشنه و گرسنه بودیم. فرمانده گردان ما، شهید محمدرضا کارور هر چی تلاش کرد و خودش رو به آب و آتش زد تا بتونه لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهاش تهیه کنه، موفق نشد. در همین لحظه، شهید کارور رو دیدیم که با قدم‌های استوار به طرف تپه‌های «بازی دراز» میره؛ تیمم کرد و روی یکی از تپه‌ها ایستاد، تکبیره الاحرام رو با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خوندن. مدتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تموم شد، دست‌هاش رو بالای سرش برد و چشم‌هاش رو بست. نمی‌دونم با چه حالی، با چه اخلاصی و چه جوری دعا کرد که در همون لحظه، صدای الله اکبر و فریاد شادی بچه‌ها به گوش رسید؛ باران، نم نم شروع به باریدن کرد... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
شخصی میگفت: شبی در عالم رویا، شهیدالوانی را دیدم.. از او سوال کردم چه خبر؟شهید فرمود: از دنیای شما که هیچ خبری نیست؛ هر خبری هست اینجاست که ما هستیم... دوباره سوال کردم از بهشت شما چه خبر؟! شهید فرمود: اینجا خیلی خیلی زیباست؛ اما بالاتر و زیباتر از هر زیبایی این است که ما هر روز به ملاقات مولا و سرورمان امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) مشرف میشویم... ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹