✍ #حضرت_ابوالفضل ( #از_خاطرات_شهید_ردانی_پور )
🌷مریض شده بود؛ می خندید. می گفتند اگر گریه كند خوب می شود. #نمازم را خواندم . مهر را گذاشتم كنارم. نگاهش می كردم.
حال نداشت.صدایش در نمی آمد. یك نگاه به مهر انداخت. گفت :« مرتضی ، چرا عكس دست روی مهره؟»گفتم
: «این یادگار دست #حضرت_ابوالفضله كه تو راه خدا داده.»گفت: « جدی میگی؟» گفتم :« آره .
میخوای از حضرت ابوالفضل برات بگم؟» حالش عوض شد، اشكش در آمد.
من می گفتم، او گریه می كرد. صدایش بلند شد. زار زار گریه می كرد.
جان گرفت انگار. بلند شد لباس هایش را پوشید . گفت: « #می_رم_جمكران .» گفتم: « بذار باهات بیام. »
گفت: « نمی خواد . خودم می رم.» به راننده گفته بود : « #پول_ندارم. اگر پول های مسافرها رو جمع كنم ، تا #جمكران من رو می رسونی؟»🌷
https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهدای جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار
🌷🌷
🍂 از بس عاشق #حضرت_زهرا (س) بود که می خواست با یکی از سادات ازدواج کند تا محرم حضرتش شود.
🍃کارت های دعوت عروسی اش را آماده کرده بود. اول از همه #اهل_بیت (ع) را دعوت کرده بود. یک کارت برای #امام_رضا (ع) به مشهد، کارتی برای #امام_زمان (عج) به #جمکران و کارتی هم به نیابت از حضرت زهرا (س) انداخت داخل ضریح #حضرت_معصومه (س)
▫️پیش از مراسم، حضرت زهرا (س) آمده بودند به خوابش. فرموده بودند: «چرا دعوت شما را رد کنیم، چه کسی بهتر از شما. ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی».
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهیدانه 🕊
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78
شهدای جاویدالااثر
ابوالفضل حافظی تبار
🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
💠 سلام فرمانده این بار در آفریقایی که شیخ زاکزاکی زمینهاش را فراهم کرده، غوغا کرده. خدا قوت
#جمکران
#انتظار
#امام_زمان