معمولاً انگشترهایش را میبخشید به این و آن.
برادرم یک انگشتر عقیق خیلی زیبا به من داده بود؛ من هم دادمش به عبداالله، اما شرط کردم که به کسی ندهد.
گفتم: «این یکی را باید یادگاری نگه داری!»
انگشتر مدتی تو دستش بود تا اینکه یک روز دیدم دیگر نیست.
پرسیدم: «انگشتر چی شد؟»
گفت: «حالا حتماً باید بدانی؟»
اصرارم را که دید، گفت: «رفته بودم عیادت یک مجروح جنگی. انگشتر طلا
دستش بود؛ آن را درآوردم، گذاشتم توی
جیبش و انگشتر عقیق را دستش کردم!»
راوی:همسر شهید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حجت_الاسلام_عبدالله_میثمی
#وعده_صادق
#ماه_رجب
#شهادت
#حاج_قاسم
@hafzi_1
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫