#خاکریز_خاطرات🌱
🔴 ترس افسر عراقی از یک بمب خطرناک ‼️😱
در عملیاتِ #بیتالمقدس
در منطقه ما کمپی برای اسکان و نگهداری اسرا زده بودند.
اسیر عراقی را در آنجا دیدم که قد نسبتاً بلندی داشت
و لباسش نشان میداد، باید از فرماندهان باشد.☹️
متوجه شدیم فرمانده تیپ ۴۸ پیاده از لشکر۱۱ عراق است.
از او پرسیدیم: "چطور شد شما در درگیری با ایرانی ها، شکست خوردید؟"
😳یکی از بسیجیها را نشانم داد و گفت:
«این !! این از یک بمب خطرناکتره!!
این بشر اصلاً از هیچ چیز نمیترسه !!😉
🎤 راوی: جناب سرهنگ امجدی (از فرماندهان ارتش ج.ا.ا )
ا═༅𖣔🌸 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃خاکریز خاطرات ۲۵🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 🌸𖣔༅─ا
هر وقت از جبهه برمی گشت به حفر چاه مشغول میشد دستمزدش رو هم میداد به همسرش تا در غیابش راحت باشه.
بعد از شهادتش تعداد زیادی ناشناس اومدند خونه مون
گریه می کردند و می گفتند حسین شبها میرفته منزلشون مشکلاتشون رو حل می کرده و به خانواده های نیازمند
می رسیده...
خاطره ای از زندگی روحانی شهید حسین سرمستی
منبع: کتاب بر خوشه خاطرات ، صفحه ۲۵
#خاکریز_خاطرات
#شهید_حسین_سرمستی
شهدای جاوید الااثر