امان از فتنه میخواهی رَهَش محصور گمنامی ست
پی دیدار حق هستی خدا در طور گمنامی ست
تظاهر را فقط باده ز صورت ها براندازد
بدان بانی این باده فقط انگور گمنامی ست
خدا صیاد و دلهای مقرب صید او هستند
سلاح دست این صیاد نامی تور گمنامی ست
هر آنچه ادعا دارن سلیمان های بازاری
فقط یک گندم از انبان فضل مور گمنامی ست
شبیه اسم اعظم که همه دنبال آن هستند
اگر چه گم بُوَد اما یقین مشهور گمنامی ست
بهای قدر را بنگر که در شب ها شده پنهان
تمام عزت آن شب فقط از نور گمنامی ست
سکوت و جوع و عزلت در ضمیرش ذکر میگویند
که ذکری با دوام و این سه هم دستور گمنامی ست
درون جمع چون هستی همیشه چانه ات گرم است
خموشی سهم هر کس شد بدان مغرور گمنامی ست
تمام دین همان ده پله ی معروف می باشد
یکش صُمتُ نهش عزلت که هر دو نور گمنامی ست
#سجاد_احمدیان
"شب دوم ورود کاروان امام حسین به کربلا"
سرزمین درد و غم اسمش بُوَد کرب و بلا
این زمین بی تاب کرده قلب زینب را چرا
قتلگه را دید یک لحظه به پیش چشم خویش
غارت پیراهن و دزدیدن خلخال را
دید در گودال دنبال سری بی پیکر است
پیکری جا مانده زیر آفتاب نینوا
لحظه ای شش ماهِ را دید و گلوی پاره اش
مادری آشفته و بدحال را در خیمه ها
هق هق گریه ، کسی تاب و توانش رفته بود
پیکر پاشیده ای را دید بر روی عبا
از کفن حرفی میان آمد دلم لرزید و دید
یک تن عریان را در لا به لای بوریا
سنگ باران بود و غوغایی درون معرکه
ارباً اربا کودکی افتاده زیر دست و پا
لحظه ای دیدم دو طفلم را فتاده بر زمین
تن به روی خاک و اما سر به روی نیزه ها
تیر در چشم و ترک افتاده بر فرق کسی
میزند فریاد با فرق شکسته یا اخا
کودکان را در غل و زنجیر دیدم یک به یک
پیش روی کودکان سرهای از پیکر جدا
در خرابه کودکی سر مینهد بر سنگ سرد
میزند سوسو درون یک خرابه بی صدا
آمدم در خویش و چنگم را زدم بر زلف صبر
خوانده ام شعر حماسی در دل این ماجرا
پیش من چیزی به جز زیبایی بی حد نبود
زینب است و جایگاهی برتر از صبر و رضا
#سجاد_احمدیان
"تقدیم به پیشگاه اباعبدالله الحسین"
کربلای تو بُوَد در پیش حق شهر بلد
عشق را از خاک تو خالق در عالم گِل کُند
چشم هایم می شناسد داغ شیرین تو را
اشک های من گواهی میدهد بر این سند
از تبار گریه کن هاییم و مجنون توایم
ریشه در روز ازل دارد که دلخون توایم
بعد خلقش گریه کرده بر تو آدم ، یا حسین
دم بگیرد از دمت عیسی بن مریم یا حسین
بار ما مانده به روی دستمان کاری بکن
معتمد هستی تو در بازار عالم یا حسین
گریه و داغ تو و چشمان خیسم همدمند
گریه کن ها از ازل در بارگاهت محرمند
عشق را با حب تو هر عاشقی سنجیده است
خود پرستی را غم تو از دلم برچیده است
سنگ عشقت را زده بر سینه عمری خالقت
کوه عصیان را به کاه عشق تو بخشیده است
سینه زن هایت هزاران روح در یک پیکرند
روضه هایت در شرافت از نماز شب سرند
عاشقانت را غم تو کرده حاتم ، یا حسین
گریه کردن بر تو استغفار اعظم ، یا حسین
اشک شور چشم ما را میخرد شیرین خدا
شافی گریه کنانت گشته خاتم ، یا حسین
پرچمت را دوست دارم روی بام خانه ها
بیشتر از مادرم هستی به فکرم از وفا
خش خش برگ و صدای رعد و تسبیح زمان
از تو می گوید سخن هر چار فصل این جهان
عمر خود را وقف بزم روضه هایت کرده ایم
بازگشت ما به آغوش تو باشد بی گمان
خوش به حال آنکه در کویت میان مسلخ است
وصل و هجران تو معنای بهشت و دوزخ است
#سجاد_احمدیان