✍ #قسمتی_از_وصیت_نامه_شهید_مهدی_زین_الدین
#بسمه_تعالی
🌷اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، #اعتقاد_داشتن_به_امام_حسین(ع) است. هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه های پیکار می رزمیم و اگر امروز ما #پاسدار_انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار #خون_شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه #ظهور_حضرت_امام_زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می کنم شما « #رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و #حسین_وار_زندگی_کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی « #منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، #منتظر_شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما #همت، #اراده و #شهادت_طلبی می خواهد.🌷
هدایت شده از برادر شهیدم ابوالفضل 🌹🌹
✍ #خاطرات_شهید_سرمست_معصومی
🌷 #همسر_شهید سرمست معصومی می گوید؛
هیچ گاه ندیدم که #نماز_اول_وقت ایشان به تاخیر بیفتد. #روزه_هایش را هم علی رغم فعالیت های زیادی که داشت می گرفت. ایشان انسان های صبور را خیلی دوست داشت و همیشه ما را به #صبر و #حجاب_اسلامی سفارش می نمود.
#خواهر_شهید نیز درباره #روحیه_ایثار و #شهادت_طلبی برادر خود می گوید:
بیشتر اوقات به ایشان اعتراض می کردم و می گفتم برادر جان معلمی هم مبارزه است، همین جا بمان و #جبهه نرو و مواظب تازه عروست باش. اما ایشان می گفت نه خواهر جان جبهه حال و هوای دیگری دارد. #معلمی_وظیفه است، #جنگ_هم_وظیفه_است.”🌷
❤️ #کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
✨*⃝💛
[🌼] @hafzi_1🍃
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
📌شهید"ولی الله چراغچی":تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند
🔸ولی الله هر وقت می خواست از شهادت حرف بزند، طفره می رفتم و حرف را عوض می کردم. اما او کار خودش را می کرد.
🔹هر بار که تشییع شهیدی را می دید، می گفت:«تهمینه! حتما توی مراسمش شرکت کن. شاید روزی هم بیاید که ولیِ تو را هم روی دست ببرند».می گفت:«می خواهم فاطمه را هم بیاوری تو مراسمم. جلوی جنازه ام».
▪️بعد دستی به بازوهایش می زد و می گفت:«اما تا این ها آب نشود، خدا ولی را قبول نمی کند».گریه می کردم و نمی خواستم معنای حرف هایش را بفهمم.
▫️وقتی خبر آوردند که در بخش آی سی یو ی بیمارستان بستری است، حال خودم را نمی فهمیدم. با قطار خودم را رساندم تهران . وقتی دیدمش نشناختمش از بس که لاغر شده بود.
□وقتی پرستارها پیکر نیمه جانش را نیم خیز کرده و محکم به پشتش می زدند، دنیا روی سرم خراب می شد. داشتند ریه هایش را شست و شو می دادند.
🔻آنجا بود که حرفش یادم افتاد: «تهمینه! تا این ها آب نشود، خدا قبولم نمی کند.» کم کم داشت باورم می شد که خدا دارد قبولش می کند.
راوی:همسر شهید
#شهید_ولیالله_چراغچی
#خاطرات_شهدا
#شهادت_طلبی
✨*⃝💛
[🌼] @hafzi_1🍃
شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫