🌷 #هر_روز_با_شهدا_3338🌷
#تعبیر_یک_رویا
🌷در روزهای اول ازدواج، همسرم ماجرای عجیبی را که برای یکی از دوستان نزدیکش اتفاق افتاده بود برایم این چنین نقل کرد: "یکی از دوستانم را که قبلاً با هم همکلاس بودیم و مدتی از او بیخبر بودم در روز جمعه ای در محل برگزاری نماز جمعه شیراز ملاقات کردم. چون تا حدودی در جریان مشکلاتش در خصوص ازدواجش بودم، از او در این خصوص سئوال کردم که با چشم گریان ماجرا را این چنین برایم بیان کرد:
🌷"وقتی از سوی خانواده تحت فشار قرار گرفتم تا علیرغم میل باطنی از بین چند خواستگاری که داشتم یکی را انتخاب کنم. از آنها اجازه گرفتم که ابتدا به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف بشوم و بعداً تصمیم بگیرم. روز اول که به پابوس آقا مشرف شدم خیلی بیتابی کردم و از آقا امام رضا (علیه السلام) تقاضای یاری کردم.
🌷همان شب بود که خواب ديدم در گلزار شهداء شهر شیراز بالای سر مزار شهیدی بهنام سیّد کوچک موسوی ایستاده ام. ندایی به من میگفت آن جوانی که مقابل قبر شهيد نشسته همان فرد مورد نظر برای ازدواج با شماست. از سفر که برگشتم چند روز بعد به گلزار شهداء رفتم. برایم خیلی عجیب بود همه چیز مثل خوابی بود که دیده بودم و جوانی هم آنجا نشسته بود. برای اینکه مطمئن شوم از او سئوال کردم ساعت چند است، وقتی خواست جواب بدهد، چهره اش را دیدم، خودش بود.
🌷در فکر بودم که این ماجرا چطور ادامه پیدا خواهد کرد، که ناگهان خانمی دستش را روی شانه ام گذاشت. بعد از سلام و احوال پرسی از مجرد بودنم سئوال کرد و هنگامی که مطمئن شد مجرد هستم، آدرس گرفت تا برای پسرش (همان جوان) به خواستگاری بیاید و من هم آدرس دادم و چند روز بعد آمدند و بدون هیچ مشکلی ازدواج کردیم."
🌷نکته جالب اینکه گفت: اگر یادت باشد من خیلی علاقه داشتم اسم همسرم رضا باشد و همينطور هم شد."
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید سید کوچک موسوی
#راوی: آقای سید محمد بنیهاشمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️