زیر باران حرم ، گرمی تب می چسبد
و زیارت همه جا آخر شب می چسبد.
دست بر سینه به سمت حرمت می آیم
خاک بوسی تو در اوج ادب می چسبد.
نسل در نسل شما ، عادت احسان دارید
پس مکرر به زیارت بطلب ، می چسبد.
باد می پیچد و هوهوی صدای پرچم
شب میلاد تو همراه طرب ، می چسبد.
شب میلاد عقیله بنی هاشم به یاد همه مدافعان حرم زیر باران بین الحرمین .. سلام ارباب😭✋
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
گل در بغل بگیر و برو کربلا بگو:
تبریک یا حسین که میلاد زینب است🌸'
📌 من دارم در بیابانها دنبال شهادت میدوم...
📄 امام خامنهای: راجع به شهادت؛ عنوان «شهید» یک عنوانی است که نباید از آن آسان عبور کرد. در کلمهی «شهید»، مجموعهای از ارزشهای دینی و ملّی و انسانی نهفته است.
وقتی شما میگویید «شهید»، در واقع این کلمه یک کتاب است؛ مجموعهای از معارف دینی در این کلمه هست، مجموعهای از معارف ملّی در این کلمه هست، مجموعهای از معارف و مکارم اخلاقی در این کلمه هست؛ این کلمه خیلی کلمهی مهمّی است.
اینکه شما میبینید و میشنوید بعضی از این شهدای ما عاشقانه آرزوی شهادت میکردند، خدای متعال یک نوری به دل آنها انداخته بود؛ با این نور یک حقیقتی را میدیدند، این بود که عاشق شهادت بودند.
شهید سلیمانی میگفت من دارم در بیابانها دنبال شهادت میدوم، دنبالش میگردم. تهدیدش کردند که تو را میکشیم، گفت من دارم در بیابانها دنبالش میگردم، بلندی و پستیها را طی میکنم دنبال همین؛ من را تهدید میکنید؟
🎙 بیانات در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای استان قم - ۱۴۰۱/۰۸/۰۸
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
4_5976560297916239033.mp3
6.43M
🎧 قُمارباز!
🎤 روایتی از حاج حسین کاجی
⏱ بمناسبت شب زیارتی شهدا
#شب_جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
بسیجی اصلِ اصل (آقایان گوهری گلزاری و...)
علی از دوران نوجوانی وارد بسیج شد و یکی از نیروهای بسیار فعال بسیج شهرستان بود. با اینکه علی، فرماندهی پایگاه نبود اما اغلب کارها را پیگیری میکرد. هر برنامه و مناسبتی که بود به من میگفت: " کمک کن برای این مناسبت برنامهای تدارک ببینیم". دائم در حال جنب و جوش بود. ابتدا در پایگاه محبین شهدا فعالیتش را آغاز کرد و به خاطر توانمندیهایی که داشت خیلی زود در شورای حوزهی بسیج عضو شد. دههی 1390 به تازگی در پایگاههای بسیج طرح حلقههای صالحین راه افتاده بود. برای اینکه بتوانیم نوجوانها را جذب کنیم، علیآقا خیلی پیگیری کرد. دورههای آموزش سلاح و سایر دورههایی که برای بچهها جذابیت داشت را اجرا کرد. چون خودش دورههای سلاح را دیده بود، بهعنوان مربی آموزش میداد. بعد از اینکه حلقههای صالحین مقداری پاگرفت، علیآقا اردوی قم را تدارک دید. خیلی زحمت کشید، ماشین هماهنگ کرد و پیگیریهای مختلفی جهت برگزاری اردو را انجام داد؛ چون بودجهی کمی داشتیم مجبور بودیم شب را در صحن مسجد مقدس جمکران استراحت کنیم. هوا به شدت سرد بود، علیآقا همهی بچهها را برای استراحت داخل مسجد فرستاد و خودش در آن سرما تا صبح کنار وسایل بچهها ماند؛ صبح با شرمندگی سراغ علیآقا رفتم، گفتم: "علی جان فکر کنم تا صبح تو سرما یخ زدی؟!". خندید و گفت: "نه بابا، اتفاقاً تو خلوت کلی لذت بردم". در مسیر برگشت هم یک جایی ماشین را نگه داشت و بچهها را سر مزار شهدای گمنامی که آنجا بود بُرد.
علی به معنای واقعی یک بسیجی تمامعیار بود. خودش را وقف کرده بود و میگفت: "من بسیجی شدم تا سپر بلای ولایت بشم"؛ برای همین خیلی وقتها طعنه میزدند و اذیتش میکردند. بهخاطر شخصیت خاصی که داشت، زبانزد نیروهای بسیجی بود. در رزمایشی شرکت کرده بودیم که فرماندهی سپاه استان جهت بازدید و سخنرانی به محل رزمایش آمد؛ سردار شناخت خوبی روی علی آقا داشت. سردار در بین صحبتها گفت: "من بسیجیهایی مثل علی خاوری میخوام که در همهی زمینهها تخصص دارند و برای بسیج یک افتخار هستند". علیآقا در همهی زمینههای نظامی توان بالائی داشت و خیلی داشت جذب سپاهِ قدس شود. تا اينكه برای جذب در سپاه قدس دعوت کردند اما با مخالفت سپاه استان مواجه شدند و دو نفر از نیروهای دیگر مأمور شدند. من نیروی گزینش بودم، هفتهای دو بار به من زنگ میزد و میگفت: "هروقت بچههای نیروی قدس اومدند، حتما اطلاع بده تا بیام با اونها صحبت کنم". یک روز به علی گفتم: "علی جان نیروی قدس مأموریتهای برون مرزی زیادی داره، پس خانوادهات چی میشه؟" گفت: "تکلیف ما اینه، من فقط برای مأموریتهای سخت وارد مجموعه شدم". علی از همان اول نظم نظامی خاصی داشت، تجهیزات و لباسهای مختلفی داشت و یک نظامی تمام عیار بود . انواع چاقو، چراغقوه، کوله، قطبنما، عینک و خلاصه مجموعهی ابزارهای نظامیاش کامل بود.
#کتابخوانی
کاش میشد
از بوها، از صداها
از جای خالی آدمها
برای روزهای دلتنگی
عکس گرفت!..
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌷امشبم را با نام تو متبرک میکنم 🌷
میهمان امشب 👇👇
شهيد والا مقام
🌷محمد جواد روزیطلب🌷
🌷حمد و توحید و ۱۴ صلوات 🌷
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
در دوران دانشجویی فعالیتهای بسیجش کمرنگ نمیشد؛ امتحانات علی مصادف شده بود با رزمایشی که تا نیمهی شب برنامههای مختلفی داشتیم. نیمه شب بود که ماشین گردان را آورد، من را صدا کرد و گفت: "بیا تو ماشین بشین، من میخوام درس بخونم، نذار خوابم ببره تا درسم رو بخونم". من دائم چرت میزدم و حواسم به علی بود اما علی انصافاً همت به خرج داد و در اوج خستگی و شرایط نامناسب، درسش را هم خواند. مدتی که مربی دورههای آموزش بود بسیار جدی بود، در آموزش ذرهای کم نمیگذاشت، حتی در استفاده از مهمات. قرار شد نیمههای شب خشم شبانه برای نیروها بگذاریم؛ علی حجم زیادی از مهمات را در مناطق مختلف جاسازی کرد. وقتی نیروها مشغول استراحت بودند انفجارها آغاز شد. به قدری شدت انفجارها بالا بود که تمام شیشههای آسایشگاه شکست. حتی دیوار هم ترک برداشت. نیروها از شدت ترس حسابی دستپاچه شده بودند و برخی از فرماندهان اعتراض داشتند که این سطح دوره را حتی برای نظامیها برگزار نمیکنیم که شما برای بسیجیها برگزار کردید. اینقدر جذبه داشت و فیزیک بدنیاش خوب بود که همه بچهها از دیدن یک نظامی الگو مثل علی لذت میبردند. بسیار مسلط بود و با بیان خوب تدریس میکرد. مباحث اخلاقی هم داشت، همیشه اول کلاس سه تا صلوات نثار روح خانم حضرت زهرا (س) میفرستادند. بسیار به سادات احترام میگذاشت؛ اول کلاس میپرسید: "سید تو جمع هست؟". اگر سیدی در جمع بود اول میگفت برای سلامتیاش صلوات بفرستید. تجلی عشقش به خانم را اینطور بروز میداد. میگفت: "اگر به سادات احترام نگذاریم، در حق حضرت زهرا (س) جفا کردهایم". سیدی بود که مقداری وجههی اجتماعی خوبی نداشت اما علی خیلی مورد احترام علی بود. بعضی از دوستان میگفتند: "علی شما با این فرد هیچ سنخیتی نداری و نباید سراغ اینها بری". اما علی طور دیگری فکر میکرد و افقهای دیگری را میدید. علی با برخی از افراد ارتباط میگرفت که خیلی سنخیتی با بسیج و مسجد نداشتند.
علی میگفت: "باید بدنمون رو آماده کنیم که تو معرکه کم نیاریم". یکی از فرماندهان میگفت: "تو معرکه یک دفعه دیدم که علی سلاح «اسپیجی» رو دوشش گذاشته و شلیک میکرد، سلاحی که باید روی زمین باشه علی روی دوشش گذاشته بود و شلیک میکرد". دوران آموزش سوریه که بودیم، علیآقا بسیار توانمند و خستگی ناپذیر بود و در پیادهرویهای طولانی اصلا کم نمیآورد.
اولینباری که علی را دیدم متوجه جذبهی زیادش شدم، شبیه فرماندههان بود. همیشه دور و برش بودم تا با او همکلام شوم؛ خلاصه محو تماشایش بودم. میدیدم که زیر لب ذکر میگفت، زیر نور ماه چهرهای بسیار دلنشین داشت؛ رفتیم برای نیروهای بسیجی کمین بزنیم و علی آقا هم مسئول کمین بود. دمِ غروب رفتیم میدانتیر و آرپیجی شلیک کردیم اما چند تا از گلولهها منفجر نشد. علیآقا شب در پادگان ماند و تا اول صبح رفت و تمام گلولههای منفجر نشده را منهدم کرد. آن سال ماه رمضان در تابستان بود، در اوج گرما روزانه چند کیلومتر راه میرفتیم. چون سلاحهایی که داشتیم غالباً فرسوده بود، علیآقا با زبان روزه خیلی وقت گذاشت و سلاحها را تمیز و هممحور کرد. بعضی از سربازها میگفتند: "شما واقعاً روزه هستید؟ چطور این همه تلاش میکنید؟!". مدتی هم که علی در سپاه به عنوان بسیجی خدمت میکرد، میرفت و در مدارس آموزش نظامی میداد. هروقت هم که بابت این زحمات به او پاکت میدادند اصلاً قبول نمیکرد.
وقتی بحث اعزام نیروهای بسیجی به سوریه مطرح شد، علی جزو اولین نفراتی بود که ثبتنام کرد. بخشهای خاصی برای ارزشیابی در نظر گرفته شده بود مثل 45 عدد شنا بدون وقفه، 60 عدد دراز و نشست، دویِ استقامت 3 کیلومتر در کمتر از 20 دقیقه و مراحل سختِ دیگری که همهی این مراحل را علی خیلی خوب طی کرد؛ بسیار آماده و سرحال بود. علی کلا شوخ طبع بود و باطن باصفا و معنویاش را بروز نمیداد. بعضی از بچهها میگفتند: "این علی آقا خیلی شوخی میکنه!". گفتم: "بچهها مطمئن باشید یک روز میرسه که اسم علیآقا بیاد صلوات بفرستید و افتخار کنید که همنفس علیآقا بودید".
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari