علاقهی خاصی به شهید سید مجتبی علمدار داشت؛ یک روز گفت: "مهدی بیا بریم سر مزار سید، خیلی دلم گرفته". رفتیم تهران، من گفتم: " بیا اول بریم شهر ری، حضرت عبدالعظیم (ع) رو زیارت کنیم و بعدش بریم ساری". علی عجله داشت و گفت: "نه اول بریم ساری دست به دامن شهدا بشیم، انشاءالله اونجا حوالهمون رو بگیریم". مجدد سوار اتوبوس شدیم و به سمت ساری حرکت کردیم. ساعت 3 بامداد به ساری رسیدیم، هوای مطبوعی بود. هوس کردم بریم کنار دریا، رفتیم داخل بلوار روی چمنها خوابیدیم. علی میگفت: "مهدی اینجا خوابیدیم یکدفعه ماشین نیاد ما رو له کنه بره!". کمی استراحت کردیم و بعدش به سمت گلزار شهدای ساری حرکت کردیم. ساعت 6 صبح بود، باورم نمیشد در آن ساعت کسی آنجا باشد. غیر از ما، جوانهای دیگری هم بودند که برای زیارت قبور شهدا آمده بودند. علی حال عجیبی داشت، با آرامش خاصی به سمت مزار شهید سید مجتبی علمدار رفت، خم شد، صورت روی مزار سید گذاشت و گریه کرد. از علی و حرکاتش عکس گرفتم، مطمئن بودم که این عکسها یک روزی به دردم میخورند. علی مزار شهدا که میرفت آداب و اعمال زیارت را رعایت میکرد. دوست نداشتم خلوتش را به هم بزنم، رفتم گوشهای تا علی در حال خودش باشد. ظاهراً علی برای گرفتن حاجت خاصی آنجا توسلی به سید داشت که بعدها میگفت: "به برکت دعای سید، الحمدللّه خواستهام رو از او گرفتم، باید دوباره برای تشکر برم زیارتش". تهران که بودیم من نیت کرده بودم اول زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) برویم تا ثواب زیارت آقا امام حسین (ع) نصیب ما بشود، چون شنیده بودم هرکس به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) برود گویی حرم آقا سیدالشهداء (ع) را زیارت کرده است.
بعد از اینکه از ساری برگشتیم، ایام اربعین بود و الحمدللّه به برکت دعای شهدا، خیلی زود زیارت اربعین نصیبم شد و عازم کربلا شدم. بعدها علی به من گفت: "مهدی جان، میخواستی بری حضرت عبدالعظیم (ع) رو زیارت کنی تا ثواب زیارت آقا امام حسین (ع) نصیبت بشود، اما حالا ببین شهدا و سید مجتبی چطور برات کربلات رو از اربابمون گرفتند".
***
مشکل خاصی داشتم که به هر دری زدم حل نشد. سراغ افراد تأثیرگذاری که میتوانستند با یک تلفن مسالهی من را حل کنند هم رفتم اما باز به در بسته خوردم. خیلی در فکر بودم و حسابی اذیت میشدم؛ از همهجا و همهکس ناامید شده بودم که علی من را دید و گفت: "مهدی من هر وقت مشکلی داشته باشم دست به دامن شهدا میشم، چرا از شهدا مدد نمیگیری؟! خودشون گفتن از ما مدد بخواید! اونها پیش خدا آبرو دارند و انشاءالله کمک میکنند". گفتم: "علی جان چهکار کنم؟!". گفت: "بیا بریم از داداش محمد بخواه"؛ منظورش شهید محمد غفاری بود. اتفاقاً همان روزها قرار بود مراسم سالگرد شهید غفاری در همدان برگزار بشود. با علی رفتیم و در مراسم شهید شرکت کردیم. حس عجیبی داشتم، مراسم بسیار معنوی و خاصی بود، تا وارد حسینیه شدم عکس بزرگی از شهید محمد غفاری جلوی حسینیه خودنمایی میکرد؛ چشم در چشم عکس شهید انداختم و نگاه نافذ شهید دلم را برده بود، مطمئن بودم که دست رد به سینهام نمیزند. بغض کرده بودم و درد دلم را با شهید کردم. علی هم کنار من نشسته بود. علی بهشدت شهید محمد غفاری را دوست داشت و از اول تا آخر مراسم در حال خودش بود. مراسم تمام شد و برگشتیم رزن، با علی در مسیر مدام از شهدا و کرامات شهدا صحبت کردیم. به خون شهید قسم، فردای همان روز از آن اداره با من تماس گرفتند و گفتند که جهت پیگیری کارم مراجعه کنم. باورم نمیشد بعد از سه سال پیگیریهای مداوم من که بدون نتیجه مانده بود، حالا خودشان تماس گرفته بودند. سریع خودم را رساندم و به چشم بر هم زدنی کارم انجام شد. علی به من میگفت: "مهدی جان برای شهدا مرام بذاری غیرممکنه دست رد به سینهات بزنند". خودم بارها دیده بودم که علی خیلی از مشکلاتش را با توسل به شهدا حل کرده بود و مطمئن بودم که اخلاص علی آقا بود که من را به این سمت راهنمایی کرد و مشکلم حل شد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از 🇮🇷 سلسله مباحث استاد امینی خواه🇵🇸
توصیه رهبر انقلاب برای موفقیت جبهه مقاومت را در برنامه روزانه خود قرار دهیم.
قدر نعمت امنیت و آرامشی که بر کشورمان حاکم است را بدانیم و شاکر باشیم، برای پیروزی جبهه مقاومت دست به دعا و استغاثه برداریم.
هدایت شده از کانال امیرحسین حاجی نصیری
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ دارای تصاویر آزار دهنده
🔹هتک حرمت بی شرمانه تروریست های حیوان صفت و نجس صهیونیستی- آمریکایی به عکس های فرماندهان و رهبران ایرانی و جبهه مقاومت و
پیکر شهدا تازه تفحص شده
درسوریه
در یکی از پایگاه های ایران در حلب
✍ببینید و به اون جاهل هایی که نمیدونن مدافعین حرم برای مقابله با چه جانیانی به سوریه میرن نشون بدید
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
هدایت شده از کانال امیرحسین حاجی نصیری
🔺اینجا معراج الشهدا حلب هست
🔹مکان : روستای تل شغیب
این مکان رو بچه های مدافع حرم
۵ساله پیش درماه مبارک رمضان
بازبان روزه درست کردن
یادمه
تو اون اوج گرما
بچه هارفتن کنارنهرآب حلب
شروع کردن نی چیدن
تا با این نی ها مکانی درست کنن برای
ابدان تازه تفحص شده ی شهدا
پیکر تمام شهدای حلب که تفحص میشدمیاوردن اینجا
رزمنده های مدافع حرم دورهم جمع میشدن واین استخوانهارو کفن میکردن
شهیدجوادالله کرم
شهیدمهران عزیزانی
شهیدمهدی ثامنی
شهیدحاج رضافرزانه
سیدعلی زنجانی
ابراهیم بابلخانی
ابلفضل سرلک
مصطفی صادقی
و...
🔻لینک کانال رسمی جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری ( اسماعیل حلب )
🔰لینک کانال ایتا
https://eitaa.com/esmaeilhalab64
🔰لینک کانال ایتا مجموعه خاطرات و روایت
https://eitaa.com/Esmaeilhalab64R_K
نماز شب آقايان قنبری، جبارزاده و...
خیلی تو مسائل معنوی بالا رفته بود؛ من خیلی اهل غیبت بودم و علی آقا دائماً نسبت به این موضوع به من تذکر میداد. اعتقاد دارم در این ده سال آخر، علی آقا خیلی روی خودش کار میکرد. کوچکترین مکروهی از او نمیدیدم. یکبار حسابی به او گیر دادم و گفتم: "علی آقا خیلی نوربالا میزنی، معلومه اهل نماز شب و تهجد شدی!". خیلی پاپیچش شدم، علی گفت: "آخه نماز شب خوندن من به چه درد میخوره؟ آره میخونم تا آدم بشم، شبها میرم در خونهی خدا تا سبک بشم". همیشه میگفت هر جا کم آوردید نماز شب بخوانید.
دورهی کویر رفته بودیم، علی آقا فرمانده دستهی ما بود و روز اول از ساعت 11 ظهر به ما گرا دادند و مسیری را مشخص کردند که حرکت کنیم. شروع به پیادهروی کردیم، کولهپشتیهایمان حسابی سنگین بود و تقریباً سی کیلو وزن داشت. گرمای کویر امانمان را بریده بود. تا ساعت 3 نیمهشب با کمترین استراحت مسیر مشخص شدهای را طی کردیم و تقریباً 15 ساعت پیادهروی سنگین داشتیم. کویر بر خلاف روزها، شبهای بسیار سردی داشت؛ سریع چادر را بر پا کردیم تا مقداری استراحت کنیم. هنوز چشمهایم گرم نشده بود که دیدم علی در چادر تکنفرهاش نیست! دوروبرم را نگاه کردم، علی گوشهای از این بیابان، کتش را روی دوشش انداخته بود و نماز شب میخواند. ساعتم را نگاه کردم، نزدیک نماز صبح بود. دوباره رفتم داخل کیسهخواب، در ذهنم هر چقدر زور زدم نفهمیدم علی با این حجم سختی کار و خستگی چهطور حوصلهی خواندن نماز شب دارد، جوابی برایش پیدا نکردم. اما باید اهل مناجات و سحر باشی تا لذت نمازِشب در دل کویر و بیابان خدا را بفهمی. ستارهها در دل کویر به زمین چسبیده بودند. تنهایی، غربت، سکوت و تاریکی مطلق کویر همهی اینها فضای عجیبی بود تا پی به قدرت خدا ببری و دست به دامنش بشوی.
دانشگاه امیرالمؤمنین (ع) اصفهان که بودیم در ساختمان شهید جعفرخانی زیر راهپله یک جای دنجی بود که بچهها آنجا را برای نماز شب و مناجات انتخاب کرده بودند، پاتوق علی همیشه آنجا بود. ما بهخاطر سختی آموزش و خواب کم معمولاً فقط با صدای اذان آن هم بهزور بیدار میشدیم اما علی آقا اغلب، قبل از نماز صبح آنجا بود، نماز شب میخواند و خلوت میکرد.
دورهی کوهستان بودیم، هوا بهشدت سرد بود و همه داخل کیسهخواب و چادر انفرادی دراز کشیده بودیم؛ از شدت سرما خواب به چشمانم نمیآمد. هیچکس جرئت بیرون آمدن نداشت. نزدیکهای اذان صبح بود که دیدم یکی از بچهها از چادرش بیرون رفت، تعجب کردم. یعنی چهکار مهمی داشت که در این سرما از چادر بیرون زد؟! زیپ چادر را باز کردم تا ببینم او چه کسی است؟ از قدوبالا و محاسن بلندش فهمیدم که علی آقاست، بهآرامی رفت گوشهای و مشغول نماز شب شد! آن شب از سوز سرما ما با سختی فقط برای نماز صبح بیدار شدیم.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از نشر شهید هادی
شماره8⃣
📚شیدای شهادت.
زندگینامه و خاطرات زیبای شهید مدافع امنیت اسماعیل سریشی
📖اثر گروه شهید هادی
۱۱۲ صفحه مصور.
۴۵۰۰۰تومان
چاپ اول ۱۳۹۰
چاپ دهم ۱۳۹۹
👆ایام فاطمیه بود. پشت منزل اسماعیل فضای باز بود که حسینیه را درست کردیم. درست در شب اول باران بارید و از سقف پارچه ای به داخل آمد و تمام موکت ها را خیس کرد. به بچه ها گفتیم امشب هیئت تعطیل است. اسماعیل تا فهمید گفت مجلس حضرت زهرا را تعطیل نکنید. رفت و با دو تا فرش نو برگشت. مجلس به خوبی برگزار شد. خودش به خوبی مداحی می کرد.
بعدها فهمیدم که این فرش ها برای جهاز خواهرش بود. آورده بود تا مجلس مادر تعطیل نشود.
در باب الجواد مشهد تنها دعای او شهادت بود و چند ماه بعد به دست عبدالمالک ریگی به شهادت رسید. اسماعیل از شهدایی بود که هزینه چاپ کتابش را خودش تامین کرد!!!
@pkhadi
https://www.mehrnews.com/news/6299861/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%AC%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%B2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86#:~:text=mehrnews.com/-,x36yRC,-%D8%A8%D8%B1%DA%86%D8%B3%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
گذری بر زندگی سراسر مجاهدت مجاهد جبهه انقلاب خادم الشهدا اعظم عربی همزمان با پاسداشت نهمین سالگرد عروج ملکوتی ایشان در خبرگزاری مهر ..☝️🌹 روحمان با یادش شاد انشالله
‹ و تأتي لحظات في حياة الانسان،
يترك كل شيء، و يتعلق بجملة واحدة،
يا زهرا أغيثيني قبل أن أضيع ›
و يه لحظاتی در زندگی انسان هست،
كه همه چيز رو رها میكنه،
و فقط دست به دامن اين جمله میشه:
« يا زهرا، قبل از اینكه از دست برم،
كمكم كن..❤️🩹 »
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari