مراد این است که کسی که آمادگی و آرزوی شهادت در راه خدا را داشته باشد و شهادت را از خدا طلب کند، حتی اگر در رختخواب از دنیا برود، خداوند مقام و اجر و پاداش شهید را به او میدهد؛ و سومین مورد انتظار فرج قائم آل محمد(ص) است که طبق بعضی از احادیث هر کس به امام دوازهم و قیام او ایمان و یقین داشته باشد و منتظر فرج آن حضرت (ع) باشد و در این حالت در بستر خود از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است. واقعا به اذعان همهی دوستان علیآقا هر سه شاخصه را در خود به کمال رسانده بود و لفظ زیبای شهادت به اجز مجاهدت در حفظ حرم عقیلهی بنی هاشم (س) تا همیشه برازندهی نامش خواهد بود.
در بسياري از روايات، شهادت به عنوان معيار ارزش معرفي شده و در بيان ارزش و عظمت
بعضي از حالات، اين تعبير آمده است که اگر انسان در چنين حالتي يا در حال اشتغال به
چنين عملي به مرگ طبيعي از دنيا برود، ارزش و پاداش شهيد را دارد. بعضي از اين حالات و
افعال عبارتند از: ايمان، طلب و درخواست شهادت در راه خدا، انتظار فرج قائم آل محمد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هیچوقت ما را تنها نگذاشت (خانواده)
از طرف سپاه قدس برای دیدار به منزل ما آمده بودند و یک سفر زیارتی مشهد به ما هدیه دادند. هماهنگی لازم صورت گرفت و قرار بود چندروز دیگر راهی بشویم. هیچکس از برنامهی سفر اطلاع نداشت؛ در همینروزها بود که حاجآقای حسینی -یکی از روحانیون مشهور شهر- به منزل ما آمدند و بعد از سلام و احوالپرسی گفتند: "قراره انشاءالله عازم مشهد بشید؟". باتعجب گفتم: "بله چطور مگه؟ شما از کجا خبردار شدید؟". بغض کرد و با سختی ادامه داد: "از شما چه پنهان به خاطر همین موضوع این وقت روز مزاحمتون شدم. دیشب بود که علی رو در حرم امام رضا (ع) خواب دیدم. لباس خادمی پوشیده بود، با خوشحالی سراغش رفتم. گفتم علیجان چرا اینجا وایستادی؟ بیا بریم رزن پدر و مادرت مدتها منتظرت هستند. علی نگاهی به من انداخت و گفت: حاجآقا من نمیتونم بیام، مهمون دارم، بابا و مامان قراره بیان مشهد. اومدم استقبالشون ببرمشون حرم". صحبتهای حاج آقا تموم شد، اشک از چشمان همه سرازیر بود، علی هیچوقت ما را تنها نگذاشته بود.
بالاخره روز موعود فرا رسید و راهی حرم مولا شدیم. علی عاشق امام رضا (ع) بود. انگشتر عقیق علی که سالها در انگشتش بود و چندبار هم با آن انگشتر سوریه رفته بود در دستم بود. یکدفعه به دلم افتاد که این انگشتر را به آستان قدس اهداء کنم. به دفتر موزهی آستان مراجعه کردم، دیدم همهی چیزهایی که اهداء میشوند طلا و جواهرات قیمتی هستند. انگشتر را که دادم قبول نکردند و گفتند: "ببرید قسمت نذورات تحویل بدید". آنجا که رفتم گفتند: "ما این رو میفروشیم و تبدیل به پول نقد میکنیم". دلم راضی نشد که این کار را انجام بدهم. دوباره با دل شکسته برگشتم موزهی آستان. در مسیر با آقا دردِ دل کردم، گفتم: "آقاجان کمِ ما رو قبول کن. اینا طلا میدن بهراحتی قبول میکنید. این هدیه رو از طرف جوانی میخوام بدم که تمام زندگیاش نوکری خالصانه شما رو کرده. همش پرچم شما رو برافراشته و به عشق عمه جانت جونش رو فدا کرده". وقتی جلوی موزه رسیدم همینطور مانده بودم که چهکار کنم. همین چنددقیقه پیش اینجا آمدم و قبول نکردند، الان دوباره چه بگویم؟ چندلحظه طول نکشید که آقایی به من گفت: "خانم امری داشتید؟ چرا نگران هستید؟". گفتم: "این انگشتر برای داداشمه که مدافع حرم بود، حالا از بین ما رفته و من میخوام به عشقی که به امام رضا (ع) داشت این رو هدیه کنم اما قبول نمیکنند". خادم خیلی ناراحت شد و زنگ زد و با ناراحتی موضوع را گزارش داد. به من گفت: "برو کفش داری شمارهی 5". رفتم آنجا، به من خیلی احترام گذاشتند، بعد داخل یکی از رواقها شدم و کامل در خصوص داداش علی توضیح دادم. از ارادتش به آقا امام رضا (ع) گفتم؛ انگشتر را از من گرفتند و گفتند که انشاءالله یک موزه مخصوص شهدا درحال راهاندازی است که وسایل شهدا را داخل آن موزه قرار خواهند داد. آن سفر، بهترین سفر زیارتیام در تمام عمرم بود. شش روز آنجا بودیم و دوازده تا فیش غذای حضرت نصیبمان شد، یعنی ما حضور علی را لحظهبهلحظه احساس میکردیم. بابا در مشهد تنها بود و من نگرانش بودم، یکی از دوستان علی وقتی که فهمید بابا مشهد است خودش را از اصفهان رساند و مثل یک پسرِ واقعی، بابا را همراهی کرد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
🌷وصیتنامهی سربازِ سیدعلی🌷
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾
هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
سلام بر آن مدافع بییاور، سلام بر آن محاسن به خون خضاب شده، سلام بر آن گونهی به خاک آلوده شده، سلام بر آن بدن برهنه، سلام بر آن دندانهای چوب خورده ، سلام بر آن سر بالای نیزه رفته، سلام و درود بیکران خداوند بر آخرین حجتش امام مهدی(عج)، سلام و درود بیکران خداوند بر بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) و شهدای گرانقدر انقلاب. سلام خدا بر نائب بر حق امام زمان (ع) حضرت امام خامنهای. خداوند را شاکرم که توفیق داد تا بندهی حقیر لباس خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را بر تن بپوشم. اینجانب این راهی را که انتخاب کردهام را توفیق الهی میدانم و با چشمانی باز و قوه اختیار در این مسیر قدم گذاشتهام. از تمامی دوستان و آشنایان و کسانی که این وصیتنامه را میخوانند میخواهم پشتیبان و حامی ولایتفقیه باشند. نگذارید دوباره مرام کوفیان در ایران برای علی زمان تکرار شود. عاقبتبهخیری شما در گرو پشتیبانی از امام زمان (ع) و نایب برحقش امام خامنهایست . دوستان عزیزم در حمایت از ولایت و نظام و ارزشهای انقلاب محافظهکارانه عمل نکنید. مواضع خود را به صورت صریح و آشکار اعلام کنید و مبارزه با مستکبران را اولویت کار خود قرار دهید و همیشه حامی ملتهای مظلوم باشید. شعار مرگ بر آمریکا را فراموش نکنید چرا که تمامی مشکلات جهان اسلام منشاش شیطان بزرگ و حامیان منطقهای و فرامنطقهای آنها میباشد. پدر و مادر عزیزم شهادت مرگ نیست، حیاتی دوباره است و سعادتی است که خداوند به هرکسی قسمت نمیکند. در شهادت حقیر بیقراری نکنید شهادتم را مصیبت ندانید، برایم گریه نکنید و لباس عزا برایم نپوشید. مصیبت حضرت زینب (س) را یادآور شوید و برای آن بانوی بزرگوار گریه کنید. برای صورتی که سیلی خورد گریه کنید، برای دستی که بسته شد گریه کنید، برای مظلومیت امام زمان (ع) گریه کنید، برای اشکها و این عمار گفتن رهبرم گریه کنید، برای بیوفایی کوفیان گریه کنید. به همه بگویید که با رضایت کامل به این ماموریت رفتهام. بگویید که آرزوی رفتن داشتم. بگویید که رفتهام تا دیگر جسارتی به حضرت زینب (س) نشود. بگویید که برای انتقام سیلی حضرت زهرا (س) رفتهام. بگویید که بغض و کینهی دشمنان امیرالمومنین (ع) مرا به این ماموریت برده است. خدا را شاکرم که در خانوادهای انقلابی بزرگ شدم که از کودکی مرا نوکر اهل بیت (ع) تربیت کرده است.
بابا جان و مامان جانم، خیلی خیلی شما را دوست دارم و بر دست و پایتان بوسه میزنم. از این که پسر خوبی برای شما نبودم و همیشه باعث زحمت و دردسر شما بودم از شما حلالیت میطلبم. انشاءالله همیشه در رکاب امام زمان (عج) و امام خامنهای آمادهی خدمت به اسلام باشید. خواهر عزیزم لعیا جان و مریم جان، نمیدانم چگونه احساساتم را نسبت به شما ابراز کنم، خدا میداند که همهی زندگی من بودید و چهقدر شما را دوست دارم. از این که نمیتوانم بیشتر از این برای شما برادری کنم شرمندهام. چه کنم که دل میگوید باید بروم تا از غافله جا نمانم. همیشه به یاد شما خواهم بود و از شما طلب دعا در حق برادرتان را دارم انشاءالله برادرتان را حلال خواهید کرد.
کسانی که با ولایت فقیه و نظام مقدس ج.ا.ا کوچکترین زاویهای دارند حق ندارند در تشییع جنازهام شرکت کنند. در موقع دفنم قبل از گذاشتن بدنم داخل قبر، روضهی حضرت زهرا (ع) و در داخل قبر روضهی حضرت اباالفضل (ع) آقاجانم را بخوانید و از تمامی دوستان و آشنایانم طلب حلالیت دارم. خدایا تو خود میدانی که گناهانم فراوان و توشهای ندارم. با رویی سیاه آمدهام. خدایا مرا پاکیزه بپذیر و مرا با شهادت مثل مولایم حضرت ابالفضل (ع) از این دنیا ببر. ای کاش جانها داشتم و در راه اسلام و امام زمان (ع) و حمایت از امام خامنهای میدادم .خدایا تو خود میدانی اگر بندبند اعضای بدنم را از هم جدا کنند بدنم را بسوزانند و خاکستر بدنم را به هوا دهند باز هم از ولایتفقیه دست بر نمیدارم. سلامم را به امام خامنهای عزیز برسانید و بگویید که آرزوی من دیدن چهرهی مبارکشان از نزدیک بود و بوسیدن قدمهای مولایم عطشی همیشگی در وجودم گذاشته بود. به آقا جانم بگویید که برای سرباز کوچک خود دعا کند. والسلام
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
17.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادواره ی شهدای دانشجوی دانشگاه پیام نور استان همدان و تجلیل از خانواده شهدا .
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
مسیر خدا یک خرده صبوری میخواهد.
بعد از مدتی خدا شروع به جواب دادن
میکند. هر مؤمنی در مسیر زندگی، فصل
هایی بر او سخت میگذرد ولی اصلاً نمره
معدل ایمان را همین جاها میدهند. همین
جایی که دیگر انسان نمیتواند و حس
میکند خسته شده است؛ معدل ایمان
همین جاست که مشخص میشود.
+ شيخ جعفر ناصری فرمودن!
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
👈ولایتمداری و اطاعتپذیری کامل از ولایت در همه امور از بخشهای مهم وصیت نامه شهدای ماست که باید به آن بیش از همیشه توجه شود.✅
((خدایا تو خود میدانی اگر بندبند اعضای بدنم را از هم جدا کنند بدنم را بسوزانند و خاکستر بدنم را به هوا دهند باز هم از ولایتفقیه دست بر نمیدارم.))
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ابراهیم هادی در زمان حاضر
لطفا انتشار دهید
#شهید_علی_خاوری
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
یا رضا.
در گوشهای ز صحن تو
قلبم نشسته است(:
#شهید_علی_خاوری
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
نماز اول وقت، سپس نیکی به پدر و مادر و پس از آن جهاد در راه خدا، محبوب ترین کارها نزد خداست. ( نهج الفصاحه ، ص 70 )
#مثل_ابراهیم
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
‹ المثلك ادوره بي ای گم ›
همانندِ تو را در کدامین ماه بیابم..
#مثل_ابراهیم
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
دوش میداد به ما وعدهی دیدار به خواب
بختِ بیدار گمان داشت که خوابی دارم..
#مثل_ابراهیم
#شهید_علی_خاوری
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
,(بهترین برادر)( راوی خواهر)🌷
هر موقع شعری دربارهی حضرت زینب (س) یا امام حسین(ع) پیدا میکردم برایش میفرستادم. وقتی خوشش میآمد بلافاصله زنگ میزد و تشکر میکرد. اکثراً زنگ که میزد صدایش را ضبط میکردم.
وقتی میدیدمش غم دنیا را فراموش میکردم. میگفت: "آبجی خدا روشکر این همه محبت بین خانوادمونه و عقایدمون یکی است". هر روز که میخواست سرکار برود ، موقع اذان صبح یک پیامک میفرستادم به این مضمون "شادی روح شهدا مخصوصاً شهید .. (هر روز اسم یک شهید را مینوشتم) صلوات".
علی از این کار خیلی خوشش میآمد و میگفت: "ماشین رو که میخوام روشن کنم، صلواتهای تو رو میفرستم". میدانستم علی چهقدر به خانم حضرت زینب (س) علاقه دارد؛ یکبار که دوره رفته بود، متنی را برایش فرستادم در خصوص خانم حضرت زینب (س). زنگ زد و گفت: "آبجی متنی که فرستادی واقعاً عالی بود، خيلي گریه کردم". مثل همیشه به همین خاطر شروع که به قربان صدقهی من رفتن.
در برادری کم نگذاشت، هر وقت دلم میگرفت علی من را میبرد مزار شهدای گمنام؛ آنجا دردِ دل میکردم، گریه میکردم و سبک میشدم. همهی حرفهایم را راحت پیش داداش میگفتم، او هم همینطور. خیلی کمکم میکرد، میگفت: "هیچکس را به اندازهی مامان و بابا دوست ندارم، اما بعد از اونها تو دنیا تو رو از همه بیشتر دوست دارم. دوست ندارم یه لحظه ناراحت ببینمت، تو جان من هستی". یکبار مشکل خاصی برای علی پیش آمد، خیلی درگیر بود اما هیچوقت گلایهاش را ندیدم، میگفت: "همهی اینها لطف خداست. شاید این گرفتاریها و مشکلات باعث تخفیف در گناهانم بشه، شاید خدا داره من رو امتحان میکنه، انشاءالله خدا کمک کنه سربلند باشم". بعد از ازدواج هم که مستقل شد، هر روز به مامان و بابا سر میزد. غیرممکن بود که یک روز علی برای ديدار، پیش مامان و بابا نیاید. صاحبخانهاش اینقدر از حجب و حیای علی خوشش آمده بود که میگفت: "هروقت میخواست وارد حیاط بشه، طوری رفتار میکرد که من متوجه بشم و برم داخل، گاهی اوقات مدتی جلوی در منتظر میموند تا من برم داخل".
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari