📚پویش مطالعاتی عصر مقاومت
با محوریت کتاب:
خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ
از تاریخ ۳۰ آبان تا ۲۲ بهمن
جوایز:
۵ جایزه ۲۰ میلیون تومانی
۵۰ جایزه ۲ میلیون تومانی
نحوه دریافت کتاب:
ارسال عدد ۸ به شماره ۳۰۰۰۸۶۹۹۷۷
پایگاه مجازی www.5va7.ir
✍️جهت پاسخ به سوالات پویش، کد QUR پوستر را اسکن نمایید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔸https://eitaa.com/Arabi_khadem_shohda
4_6032844418401191907.mp3
8.56M
🎙نـــواهـنـگ زیبـــــای "زنـــده است قاســم ســلـیمانـی"
🎤با صدای: کــــــربلایی مـصـطفــی مـــــــــــیرزائی
🖊به قلم: عبدالله بـاقـری
📌 اجـــرا شــــده در چهـــارمــین ســالگرد شــهــادت حـــاج قاســم ســلـیمانـی/ ۱۴۰۲
📍به اهتمــــــام: گـــــروه رســـــانـه بــیــرق
🆔 @tighezaban
روایتگری.mp3
18.54M
گلزار شهدا غوغا بود.
یه عالمه آدم عاشق
شهدا آمده بودند تا
لحظات ناب شب را
با نگاه مهربان آنان
تقسیم کنند.
فوق زیبا 👌 پیشنهاد دانلود 🙏
#روایتگری
#حسین یکتا
#گلزار شهدای کرمان
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از کتابخوانان و کتاب دوستان کتابخانه شهدای گمنام رزن
#دیدار
دیدار رئیس اداره کتابخانه های عمومی و کتابداران کتابخانه شهدای گمنام رزن با خانواده جانباز شهید مدافع حرم حاج علی خاوری بمناسبت پنجمین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی و روز مقاومت.
#سالگرد_شهادت_سردار_دلها
#جان_فدا
#روز_مقاومت
#شهدای_مدافع_حرم
#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور
#اداره_کل_کتابخانه_های_عمومی_استان_همدان
#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_رزن
#کتابخانه_عمومی_شهدای_گمنام
#کتابداران_پریسا_نقوی_مهدیه_صادقی
هدایت شده از 🦋طلبه مجاهد🦋
دلنوشته های طلبه مجاهد اعظم عربی..
و لغزش سرآغاز هر گناهی است کاری نکنیم که پردهها دریده شود، کاری نکنیم که دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به درد بیاید 😔چرا همه را به یاد داریم اما کسی که به فکر ماست را از خاطر بردهایم؟!😔
چرا دلهای خود را به کسانی و چیزهایی میسپاریم که ارزش ندارد و همه فانیاند چرا اخلاق خود را به اسلام زینت نمیدهیم..
#طلبه مجاهد اعظم عربی
#خادم الشهدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غروب_جمعه
#امام_زمان
https://eitaa.com/Arabi_khadem_shohda
✔️اگر دیدی فرزند کسی منحرف شده است پیش داوری مکن، خانوادهاش را مسخره و متهم به بد تربيت کردن فرزندانشان مکن چرا که نوح علیهالسلام با مشکل فرزند و همسرش مواجه بود درحالیکه مشهور به صفی الله بود.
✔️کسی را که از قومش اخراج کردهاند مسخره مکن و نگو بیارزش و بیجایگاه است
چرا که ابراهیم علیهالسلام را راندند درحالیکه مشهور به خلیل الله بود.
✔️زندان رفته و زندانی را مسخره مکن
چرا که يوسف علیهالسلام سالها زندان بود در حالیکه مشهور به صدیق الله بود.
✔️ثروتمند ورشکسته و بی پول را مسخره مکن چرا که ايوب علیهالسلام بعد از غنا ، مفلس و بی چیز گرديد در حالیکه مشهور به نبی الله بود.
✔️شغل و حرفه دیگران را تمسخر مکن
چرا که لقمان علیهالسلام نجار، خیاط و چوپان بود درحالیکه خداوند در قرآن مجید به حکيم بودن او اذعان دارد.
✔️کسی را که همه به او ناسزا میگویند و از او به بدی یاد میکنند مسخره مکن و مگو که وضعيت شبهه برانگیزی دارد.چرا که به حضرت محمد(ص) ساحر ، مجنون و دیوانه میگفتند در حالیکه حبیب خدا بود.
پس دیگران را پیش داوری و مسخره نکنیم بلکه حسن ظن به دیگران داشته باشیم
⛔️قضاوت ممنوع !
موقع اعزام شده بود، برای آخرینبار توجیه شدیم و پلاکهایمان را تحویل گرفتیم. شور و حال رزمندگان مدافع حرم در زمانی که پلاک میگرفتند زیبا بود؛ علی پلاکش را که گرفت از خوشحالی چشمانش برق میزد و میگفت: "خداروشکر پلاک عملیات بهمون دادند، سالها آرزوی این لحظات رو داشتم، خداروشکر که بالاخره به آرزمون رسیدیم". قبل از حرکت هم روضهای خوانده شد که حال و هوای همهی مدافعان حرم را عاشورایی کرد. من مطمئن بودم از بین این جمع، عدهای روزهای آخر حیات دنیاییشان را سپری میکنند و ما زمینیها باید از انفاس قدسی این عزیزان بهره میبردیم.
قبل از اعزام مسئولین بارها تأکید کردند که برای رفتن هیچ اجباری نیست و هرکس که بخواهد میتواند برگردد اما هیچکس ذرهای در راه پرخطری که پیش گرفته بود تردیدی نداشت. بعد از صحبتهای فرماندهان، برگهی رضایتنامه را آوردند و امضا کردیم. در این برگهها قید شده بود که ما کاملاً داوطلبانه در این ماموریت شرکت میکنیم و هیچگونه اجباری برای رفتن نیست و بعدها نباید هیچگونهی ادعای حق و حقوقی داشته باشیم.
من و علی کنار پنجرهی هواپیما نشسته بودیم و در حال و هوای خودمان بودیم که خلبان اعلام کرد: "در حال حاضر از فراز آسمان حرم آقا امیرالمؤمنین (ع) عبور میکنیم". من و علی با شوق و اشتیاق خاصی پایین را نگاه کردیم، حرم آقا کاملاً مشخص بود و نور اطراف گنبد حسابی دلمان را به ایوان طلایی نجف برد. بعد از مدتی مجددا خلبان اعلام کرد که: "از آسمان شهر کربلا عبور میکنیم". فضای عطرآگین شهر آسمانی کربلا، فضای بینالحرمین و حرم آقا سیدالشهداء (ع) هم حسابی دلهایمان را کربلایی کرد و بغض عجیبی گلوگیرمان شده بود. همینطور که هواپیما در حال حرکت بود باز خلبان اعلام میکرد که: "در آسمان شهرهای مقدس کاظمین و سامراء هستیم". خیلی برای ما جذاب و جالب بود که در کمتر از یک ساعت، این همه زیارت انجام داده باشیم و سفرمان از همان ابتدا با عرض ارادت به اهلبیت (ع) شروع شده باشد. این نوید خوبی برای پیروزی مدافعان حرم بر جبههی کفر و نفاق داشت.
امان از کوچههای شام جمعی از دوستان و خانواده
نیمههای شب بود که از هواپیما پیاده شدیم و بلافاصله به سمت حرم راه افتادیم. با علی و بقیهی دوستان زیر لب زمزمه میکردیم و اشکهایمان جاری بود. تنها چیزی که آراممان میکرد همین اشک بود. کوچهها تنگ و تاریک بود و فضای کوچه روضهای مجسم برای ما؛ سالها با این روضهها مانوس بودیم. شهید سید میلاد با صدای بلند ناله میکرد و روضه میخواند. درکوچههای خلوت و تاریک شامات حس عجیبی داشتیم و بیاختیار در ذهنها واژههای اسارت، غربت، یتیمی و بیکسی اهلبیت (ع) (س) تداعی میشد. این زیارت با تمام زیارتهایی که رفته بودم متفاوت بود و با تمام نالایقیمان نام مدافع حرم حضرت زینب (سلام الله) در کنار اسمممان حک شده بود. تا چشمانمان به گنبد نورانی خانم زینب (س) افتاد بیاختیار یاد شهدای مدافع حرم افتادیم، قطعاً همهی آنها هم مثل ما تا چندی پیش اینجا بودند و هنوز میشد صدای مناجاتشان را در گوشه و کنار ضریح شنید. حرفهای من گزاف نیست، چون در جمع خودمان هم بودند کسانی که این اولین و آخرین زیارتشان همینبار بود. خیلیها آرزو داشتند تا در جمع ما باشند اما از بین آنها خداوند این توفیق بزرگ را به ما عنایت کرده بود. تا وارد حرم شدیم دست برسینه سلام دادیم:
السلام علیک یا بنت امیر المومنین؛ السلام علیک یا اخت الحسن و الحسین؛ السلام علیک یا عمه ولی ا... و رحمه ا.. و برکاته.
صدای دعا و گریهی بچهها در آن لحظات هنوز هم در گوشم میپیچد. آثار جنگ در شهر مشهود بود و با دیدن این فضا خونمان به جوش میآمد و برای رفتن مصممتر میشدیم. خداحافظی بسیار سخت بود. با هر سختی و جانکندنی بود از حرم خانم حضرت زینب (س) وداع کردیم. علیآقا آنجا دائم نماز میخواند و قنوتهای بسیار زیبایی داشت. حتی در نماز هم اشکهایش جاری بود و از حال و هوایش چند عکس زیبا گرفتم. بعد از نماز علی گوشهای از حرم کز کرده بود و نجوا میکرد. بعداً از او سوال کردم: "اینهمه نماز برای چی میخوندی؟". میگفت: "برای شهدا و به نیت پدر مادرم بود". از حرم بیرون آمدیم، هیچکس حرف نمیزد و همه در حال خودشان بودند. از یکی از بزرگان شنیدم که میگفت: "هرکس به عمق مصائب حضرت زینب (س) پی ببره نمیتونه زنده بمونه". من فکر میکنم شهدای مدافع حرم جزو همین دسته افراد بودند. بچهها با تمام وجود این شعر را زیر لب زمزمه میکردند: علوی میمیرم، مرتضوی میمیرم انتقامِ حرمِ زینبُ من میگیرم
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari